تصویری آرمانگرایانه ازهنر متعالی
[ ]
چرا(روباه)فیلم مهمی است؟
نظرات
چرا «روباه» فیلم مهمی است؟

چرا مسئله هسته‌ای اصلی‌ترین مسئله‌ی کشور و فرعی‌ترین سوژه‌ی سینماست؟

  (  روباه در مسیر سینمای عامه‌پسندِ داستانگوی قهرمان‌محور )

نویسنده متن اصلی:امیر ابیلی(سایت رجانیوز)

مقدمه
تفاهم لوزان نیزعاقبت پس از انتظاری طولانی باموفقیت  انجام شد.فعلا"نمیتوان درمورد خوبیها ویا شایدخدای ناکرده  بدیهایش چیزی گفت چون بهرحال هنوز اول راهیم... ونباید فراموش کنیم این اصل مهم راکه: مانند همیشه خدارا داریم.خداباماست چون راهمان صراط مسقیم است و با راه او منطبق  .در این آشفته بازار خداخدا کردنها و الله اکبر گفتنهای منزجرکننده ی جانیانی از قماش داعش  والقاعده و دهها گروهک ضددین، شاید بتوان بجرات گفت یکی از معدودمنادیان الله اکبرگوئی که حقیقت را فریاد میزنند ملت مسلمان ایران است .
آری...تنها راهی که به منزل نمیرسد راه کج است و راهی که کج فهمان جهان در پیش میگیرند.ملت ما ،رهبر ما و دولتمردان ما در طول تاریخ انقلاب اسلامی و حکومت پر افتخار جمهوری اسلامی ثابت کرده اند که سیاستشان با صداقت عجین است و از سیاست مداران کثیف جهان امروز بدورند و شاید بهمین دلیل است که فهم سیاست دولتمردان ما برای آنان مقدور نیست.بهرحال:  ( کافر  همه را به کیش خودپندارد).
مهمترین چیز این است که  ملت ایران مثل همیشه بااعتماد به سید و مقتدای خود ،رهبرمعظم انقلاب وهمچنین دولتمردان پرحوصله ،کوشاو دلسوزش همبستگی مثال زدنی خودرا در این منطقه ی حساس از جهان حفظ کرده وعلیرغم تحمل مشکلات طاقت فرسا به امنیت و یکپارچگی سرزمین خود میبالد. بیشک از این پس بحث‌های هسته‌ای در کشور اوج خواهد گرفت و کشیده شدن دامنه‌ی این بحث‌ها به عرصه فرهنگ احتمالا"فرصت خوبی است برای صحبت کردن از یک فیلم در این موردیعنی فیلم «روباه»، شاید بتوان این فیلم را تنها اثر هنری قابل بحث کشور با محوریت ترور دانشمندان هسته‌ای دانست و البته حضورش در جشنواره گذشته فجر هم بحث‌های مختلفی را رقم زد.            
                                                                                              (مدیر سایتcintelrom)
 
 
____________________________________________________________________________________________________________________ 
در مواجهه با فیلمی مانند «روباه» بهروز افخمی و برای تحلیل و بررسی آن، پیش از آنکه به قوت‌های تکنیکی و فرمی اثر توجه کنیم-که آنها هم به طور مفصل قابل بحث هستند- باید آن را در دل جریان کلی سینمای ایران و تعداد بالای آثار ضدمخاطب شبه‌روشنفکرانه تولیدشده در هر سال بررسی کرد و مورد ارزیابی و تحلیل قرار داد.
 
مسئله‌ی اصلی و اساسی این است که آثار جریان اصلی یک سینمای سالم و پیشرو را طبعا باید آثار عامه‌پسندِ قصه‌گویی- به ویژه آثار قهرمان‌محور- تشکیل دهند که در عین حال مماس با مسائل و موضوعات روز کشور حرکت می‌کنند، اما در سه دهه گذشته سینمای ایران طوری از روی سینمای شبه‌روشنفکرانه‌ی ورشکسته‌ی اروپا الگوبرداری شد که حالا و پس از گذشت نزدیک به چهاردهه از سینمای پس از انقلاب، اکثریت مطلق اثار تولیدشده در یکسال سینمای ایران را- که در ویترین جشنواره فجر قابل ارزیابی است- آثار بدون قصه و ضدمخاطبی تشکیل می‌دهند که حتی بین مخاطبان خاص جشنواره‌رو هم رغبتی را برای تماشا برنمی‌انگیزند و همین هم باعث شده است که بیش از نود درصد مردم ایران علاقه‌ای به سینما رفتن در طول سال نداشته باشند.
 
و در این بین اهمیت این موضوع بیش از همیشه خود را نشان می‌دهد که سینمای حادثه‌ای/پلیسی/جاسوسی در تمام دنیا یکی از پرمخاطب‌ترین گونه‌هاست و در عین حال به دلیل تعدد عملیات امنیتی و جاسوسی و ترور در جمهوری اسلامی این نوع فیلم‌ها می‌توانند از مهم‌ترین آثار سینمایی از حیث توجه به منافع ملی باشند، اما در کمال تعجب همواره دست سینمای ایران از این جنس آثار خالی بوده و هست.
 
چرا آثار حادثه‌ای/جاسوسی در سینمای ایران جایی ندارد؟
 
برای بررسی عمیق‌تر ماجرا شاید بد نباشد به این سوال هم بپردازیم. اینکه؛ حالا چرا آثار حادثه‌ای/جاسوسی در سینمای ایران جایی ندارد؟ و چرا «روباه» دقیقا به همین دلیل فیلم مهمی است؟ و اینکه چطور می‌شود که مسائلی مانند انرژی هسته‌ای همزمان مهمترین مسئله کشور و بی‌اهمیت‌ترین سوژه در سینمای ماست؟ پاسخ این پرسش‌ها را باید در دو چیز جستجو کرد. اول مدیریت دهه شصت سینمای ایران- که در سال‌های اخیر باب بحث‌های مفصل درباره آن باز شده است- و دیگری ذات سینمای روشنفکری اروپا و کپی نازل آن‌ها یعنی شبه‌روشنفکران غرب‌زده‌ی ایرانی. 
 
ابتدا باید بازگردیم به مدیریت دهه شصت و سیاست‌های آن دوران، به این علت که اساسا ریشه‌ی هرنوع سرکوب سینمای «عامه‌پسند» پرمخاطب را باید در آن دوران جست‌و‌جو کرد. دورانی که با سینمای مردمی پرمخاطب و هر شمایلی از  آن به هر نحو ممکن مبارزه شد تا سینمای گلخانه‌ای بی‌مخاطب شبه‌روشنفکری رونق پیدا کند و طبعا در چنین شرایطی بدیهی‌ است زیرمجموعه‌ی کوچکی از سینمای عامه‌پسند یعنی سینمای حادثه‌ای/جاسوسی رو به افول خواهد گذاشت و به مرور از صحنه سینمای ایران حذف خواهد شد.
 
دلیل ارجاع به ورِ ساختاری و فرمی ماجرا و بحث در مورد جذابیت عام هم دقیقا از همینجا ناشی می‌شود. این درست که بحث در مورد سینمای حادثه‌ای-  به خصوص سینمای حادثه‌ای مبتنی بر ترور-  اول به دلیل اهمیت استراتژیکی است که این موضوع در ایران دارد. اما یکی از مهمترین دلایل افول این نوع سینما در ایران را باید در سد کردن راه کلیت سینمای «عامه‌پسند» غیرروشنفکرانه در ابتدای مدیریت سینمایی پس از انقلاب جست‌وجو کنید. مبارزه‌ای همه‌جانبه که به نام مقابله با رواج دوباره‌ی «فیلمفارسی» صورت می‌گرفت و در نهایت باعث نزول هر نوع سینمای عامه‌پسندی شد.
 
مسئله این است که ایران تنها کشوری در دنیاست که در آن ۱۷۰۰۰ شهید ترور وجود دارد و این یعنی هزاران داستان آماده برای تولید صدها فیلم. داستانهایی که همزمان با اوج‌گیری بحث‌های هسته‌ای و یادآوری دوباره ترور دانشمندان شاید خلا آنها بیش از پیش هم به نظر بیاید. اما کعبه‌ی آمال ریل‌گذاران سینمای پس از انقلاب رسیدن به فیلم‌های ظاهرا متفکر، اما بی‌مخاطبِ جشنواره‌پسندی بود که هیچ نسبتی به مردم و مسائل روز مملکت برقرار نمی‌کردند و اصلا به همین دلیل هم مراکزی مانند «مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» ذیل معاونت سینمایی وزرات ارشاد تاسیس شدند و همین اهمیت به سینمای «هنری» و «تجربی»- مانند امروز- باعث به حاشیه رفتن سینمایی شد که طبعا از دل سینمایی «صنعتی» و «مخاطب‌محور» بیرون می‌آمد. چرا که در سینمایی مبتنی بر «مخاطب»، فیلمساز طبعا نمی‌تواند چشم بر این‌همه داستان جذاب و پرکشش آماده‌ی ساخت ببندد.
 
بنابراین به حاشیه رفتن اساس سینمای حادثه‌ای و تمام زیرمجموعه‌هایش، طبعا یکی از نتایج چنین سیاستی بود. سیاستی که حالا پس از سه دهه شاید بتوان ماحصلش را بصورت محسوس و عینی دید. سینمای بی‌مخاطبی که به هیچ یک از مسائل مهم کشور واکنش نشان نمی‌دهد و دیده شدن توسط مردم هم اساسا برایش مهم نیست و تنها در فکر بردن دل جشنواره‌هاست و آخرین خروجی‌هایش در جشنواره گذشته صدای اعتراض خود شبه‌روشنفکران را هم درآورد.
 
این اما دلیل اول ماجراست. این قصه ورِ دیگری هم دارد و برای دستیابی به دلایل عدم وجود چنین فیلم‌هایی در سینمای ایران باید به ذات روشنفکری و همچنین شبه‌روشنفکران وطنی هم بپردازیم. چرا که اساسا این گونه از سینما در مرکز اصلی روشنفکران یعنی اروپا هم جایگاهی ندارد و سینمای درجه چندم به حساب می‌آید. پس خیلی تعجبی ندارد دیدن اینکه شبه‌روشنفکران غرب‌زده‌ی ایرانی نیز مانند اسلاف اروپائیشان درگیر عالم انتزاعی خود هستند و در هپروت سیر می‌‌کنند.
 
این تفاوت اصلی سینمای عامه‌پسند و مخاطب‌محور آمریکا با سینمای جشنواره‌ای و محفلی اروپا هم هست و حالا به دلیل حضور گسترده‌ی مقلدان درجه‌چندم سینمای اروپا در سینمای ایران تبدیل شده است به یکی از معضلات جدی سینمای مملکت. مسئله این است که برای شبه‌روشنفکر ایرانی بحث «تنهایی انسان معاصر» بسیار مسئله‌ی جدی‌تریست تا ترور شدن ۱۷۰۰۰ ایرانی توسط گروه‌های تروریستی و این به دلیل دچار بودن شبه‌روشنفکران ایرانی به سوبژکتیویته‌ی مزمنی است که ظاهرا راه بهبودی هم از آن نیست. 
 
این مسئله، مسئله‌ی امروز هم نیست. چیزی است که همواره در سینمای شبه‌روشنفکران وجود داشته و تا انتها نیز با آن‌ها خواهد بود: «سینمای ایران و سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های آن در خلاء یک بی‌هویتی مزمن، گم شده‌اند و معیار موفقیت در کار سینما، برنده شدن در جشنواره‌های اروپایی است و البته برنده شدن چیز بدی نیست، منوط برآنکه این حضور جشنواره‌ای به مثابه یک ضرورت محوری و اصلی مورد توجه قرار نگیرد..... سینمای ما یک سینمای جهانی نیست. جشنواره‌ای است. میان این دو تعبیر فرق بسیار است. فیلم های کوروساوا به شدت ژاپنی است و حتی آنجا که مکبث و شاه لیر را می‌سازد، هرگز مرعوب فرهنگ انگلیسی نیست و بلکه صورت مثالی مکبث و شاه لیر را اقتباس می‌کند و به آن هویتی ژاپنی می‌بخشد. شما چنین فیلمسازی را در داخل ایران و با هویت ایرانی به من نشان دهید؛ حتی مصطفی عقاد هویتی اسلامی دارد. سینمای ما یک سینمای محلی کوچک  با ذائقه اروپایی است و کارگردانان آن، در فضای سوبژکتیویته هنر مدرن و پست مدرن، فرصت رشد و بزرگ شدن حتی در حد مصطفی عقاد را ندارند...»(سیدمرتضی آوینی، فصلنامه سوره، بهار۱۳۷۱)
 
سینمای عامه‌پسندِ قهرمان‌محور و «روباه»
 
با این توضیح برگردیم به فیلم «روباه». آخرین فیلم افخمی از حیث فرم و تکنیک-که باید مفصلا در آینده به آن پرداخت- جزو چند فیلم برتر جشنواره گذشته فجر بود و به ناحق کاملا نادیده گرفته شد، اما اهمیتش علاوه بر کیفیت فنی‌ش، مسیری است که در دل سینمای شبه‌روشنفکرانه‌ی ایران انتخاب کرده است. این، جایگاه و اهمیتی است که فیلم‌هایی مانند «قلاده‌های طلا»- فارغ از هرگونه مقایسه با «روباه»- نیز از آن برخوردار بودند. احیای سینمای داستانگو، به خصوص سینمای داستانگوی قهرمان‌محور، و به خصوص‌تر سینمای داستانگوی قهرمان‌محوری که مماس با مسائل پراهمیتِ روز کشور باشد، مسئله‌ایست که اهمیتش را امروز شاید چندان نتوان مشاهده کرد، اما قطعا در آینده تاثیرش را بر سینمای ایران خواهد گذاشت.
 
 
 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 5781
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

دو شنبه 16 فروردين 1394 ساعت : 11:57 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
3پله تاداشتن سیمائی نوین و قدرتمند
نظرات

سه پله تا داشتن سیمائی نوین و قدرتمند.

مهرداد میخبر

_____________________________________________________________________

Image result for ‫عکس سریالهای ایرانی‬‎

در سیستم رسانه ای کشور ما اتفاقات نگران کننده ای در حال وقوع است و بی توجهی یا کم توجهی به این اتفاقات متاسفانه ممکن است طی طریقی ناگزیردریک کجراهه ی بدون بازگشت را در پی داشته باشد.شبکه‌های مختلف و رنگارنگ ماهواره‌ای در چند سال اخیر با پخش برنامه ها؛فیلمها وسریال‌های عمدتا"بی‌محتوا مخاطبان ایرانی را به سوی خود جذب کرده‌اند.این واقعیت بهیچوجه قابل کتمان نیست و البته با قبول این واقعیت یک سئوال مهم نیزقابلیت طرح میابد:

(آیاراهکاریا راهکارهائی برای مقابله ی درست"ازجنبه فرهنگی و ساختارگرایانه ،نه قهری و جبارانه "با هجمه‌های فرهنگی این فیلمها وسریال‌ها وجودداردیانه؟)

جواب سئوال اخیر(آری)است ولی این جواب ظاهرا"کوتاه تفسیری عمیق و گسترده رادر پی دارد . شبکه‌های فارسی زبان ماهواره ای و بخصوص چند شبکه ی پر مخاطب که هویتشان برای همگی معلوم است توانسته اند مخاطبان بسیاری را به سوی خود جذب کرده و به پای تماشای سریال‌ها ؛فیلمها و برنامه‌هایی بنشاند که عمدتا"متناسب با فرهنگ، دین و عرف جامعه ایرانی نیستند. این سریال‌ها  و فیلمهابا ایجاد جذابیتهای تصویری؛تابو شکنیهای ماهرانه و موذیانه و نمایش انواع متنوعی از روابط اغلب نامشروع (که ظاهری مشروع یافته اند) توانسته اند کشش زیادی را در میان مخاطبان ناآگاه خودایجاد کنند.کششی که اگر در ابتدا قبحی راباخود همراه داشت ولی اکنون توسط بسیاری از مخاطبان پذیرفته شده است بطوریکه کل افراد خانواده از بزرگ و کوچک پای دیدن تصاویری مینشینند که تا پیش از این دیدن آنها را برای همه اعضای خانواده غیر مجاز میدانسته اند.

من سه پله برای رسیدن به رسانه ای که بتواند با این هجوم خزنده مقابله کند اندیشیده ام که در ادامه خواهید خواند. پلکان نخست واولین و مهمترین و تاثیر بخش ترین راه مقابله بااین نوع جدی و خطرناک از هجمه ی فرهنگی، توجه به شکل و سیاق برنامه سازی در صدا و سیما است.

Image result for ‫عکس سریالهای ایرانی‬‎  

پله ی اول: ذائقه سازی 

 پله ی نخستین مقابله با این تهاجمات اقدام به تولید و ساخت برنامه‌هایی استوار بر اصولی چون ایجاد جذابیت و تکیه برموازین اسلامی میباشد.درحال حاضر به سبب توسعه روز افزون و سریع وسایل و گزینه های متنوع ارتباطات جمعی مانند ماهواره و فضای مجازی به صورت لجام گسیخته و تقریبا"غیر فابل کنترل، تنوع کاذبی در ذائقه ی مخاطبان ایجاد شده است .این تنوع موجب بالا رفتن سطح انتظارات نابجای مخاطبین شده است، اگر بخواهیم فضای رسانه ای را مدیریت شده و با شرایط ویژه که پایه آن بر اساس گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی تایید و اجرا شود را داشته باشیم این اتفاق رخ نمی دهد مگر اینکه بتوانیم درجهت تامین ذائقه مخاطبان و یا حتی ذائقه سازی در میان مخاطبان داخلی و خارجی گام برداریم تا آنها بتوانندمشتاقانه و خودجوش  به دیدن برنامه های تولید ما روی بیاورند.

 باید براساس موازین اسلامی واجکام مترقی مذهب تشیع در مقابل جریانی که رسانه ها را مدیریت کرده و آنها را منحرف می کند وارد شده و تأثیرات درست ودلخواه خودمان را در این فضا ایجاد کنیم. به همین دلیل لازم است که صدا و سیما ضمن توجه به جذابیت و تنوع در تولیدات خود به این فضا ورود پیدا کرده و موجب شود که مخاطبان از دیدن برنامه های به ظاهر جذاب و در باطن منحرف ماهواره ها دور شوند. البته اشتباه تصور نشود،خدای ناکرده این بدان معنا نیست که ماایده آلهای حودرا فراموش کنیم، از خط قرمز ها بگذریم و خاکریزهای تدافعی خود را تخریب نمائیم بلکه باید با جدیتی بیشتر در جهت تولید برنامه ها و سریال هایی گام برداریم که ضمن رعایت اصول وحفظ اصالت های دینی و فرهنگی بتواند بصورتی خودجوش مخاطبان را از دیدن شبکه های منحرف ماهواره بازدارد. مازمانی می توانیم در مقابل هجمه های فرهنگی ایستادگی کنیم که در صداو سیمابرنامه سازی صحیح و اصولی صورت بگیرد و این برنامه سازی تنها در اختیار خواص نباشد. کپی کردن کورکورانه نیز راه مناسبی برای مقابله با این تهاجم ها نیست چون نسخه ی اصل همیشه بیشترین جذابیت را برای مخاطبان دارد. همانطور که گفتم باید ایده سازی کنیم و از این ایده هانیز بهترین استفاده را بنمائیم.

 توجه کردن به اندیشه های والا و  محتوامحور بودن به خودی خود برای یک اثر نمایشی ایراد محسوب نمیشود،این توجه ننمودن به قالبهای جذاب است که اجبارا"محتواهای عالی رابلا استفاده باقی میگذارد.محتوامحور بودن نباید موجب دور شدن سریال‌هاو فیلمهای مااز ویژگی سرگرم کنندگیشان بشود.رسالت اول هر برنامه تصویری در درجه اول سرگرمی است بنابراین اگر بتوانیم این ویژگی را رعایت کنیم می توانیم آرام آرام محتوا را نیز به گونه ای که مخاطب احساس شعاری بودن نکند وارد برنامه ها و سریال های خود کنیم، ماباقدری توجه و تفکر و تعمق می توانیم با وجودهمه ی کمبودها و محدودیت ها؛کارهایی جذاب و مخاطب پسند ومتناسب با فرهنگ خودمان بسازیم زیرا ما از لحاظ قصه، درام، ساختار، جنس و نوع کارگردانی و بازیگری و... برای تولیدبرنامه های جذاب چیزی کمتر از صنعت رسانه ی کشورهای دیگر نداریم.ماهم اکنون فقط استقبال مردم را کم داریم .بدون شک اگر مردم حامی و پشتیبان ساخته ها و تولیدات سیما باشند ،رسانه ملی هیچگاه دچار بحران ، رکود و مشکلاتی که امروزه شاهدش هستیم نخواهد شد. مردم از سیما چه می خواهند ؟ چه اتفاقی باید در تولیدات سیما بیفتد که مردم حامی آن باشند؟ سیما به عنوان یک رسانه ی مردمی و ملی، می بایست انعکاس دهنده فرهنگ ، تاریخ و به طور کلی هویت مردم باشد و اگراین رسانه  در خدمت غایات فرهنگی و هویت این سرزمین باشد ، بدون شک مردم آنرا از خودشان و در خدمت خودشان می دانند ،همواره حامی و مشوق آن خواهند بودو مشکل کم مخاطب بودن برطرف خواهد شد .

 میتوانیم و لازم است که با فرم و ساختار جدید، کارهائی متفاوت را به مخاطبان ارائه بدهیم و آنها را از ماهواره بیزار کرده و جذب برنامه های تولیدی کشور خودمان کنیم.متاسفانه یک سری سیاست های تکراری در برنامه و سریال سازی مدام تکرار می شود که مخاطبی هم جذب نمی کند، ما ثابت کردیم که می شود با فرم و ساختاری جدید در چهارچوب قوانین و خطوط قرمز داستانهائی جذاب و پر کشش را به مخاطب ارائه کنیم و حتی با ساخت سریالهای جذاب نه تنها مخاطبان کشور خودمان را داشته باشیم بلکه در سطح بین المللی نیز جایگاه خوبی پیدا کنیم و رقیبان را کنار بزنیم.کافیست نگاهی به سطح هنری سریالهای کشوری مانند ترکیه بیندازیم و خودرا بیش از پیش باور کنیم .با یک مقایسه کوچک میان تولیدات تلویزیونی ترکیه و کشور خودمان میتوانیم بصورتی بسیار واضح اختلاف فاحش سطح حرفه ای و محتوائی مابین آنها راحس کنیم .تولیدات تلویزیونی ترکیه در باطن ساختار دراماتیکی وسطح هنری شدیدا" نازلی دارند.چندموضوعی بودن سناریوها،توجه بیش از حد به احساسات سطحی و نداشتن منطق داستانی در بیشتر نقاط عطف داستانی در این سریالها بیدادمیکندوفی الواقع تنها چیزی که این کارها را بظاهرسنگین و زیبا وآبرومندانه جلوه میدهد تکنیک بازیگری و کیفیت تصویر برداریشان  است و البته باز بودن دست سازندگان از لحاظ مالی و اقتصادی برای ایجاد جذابیتهای بصری هوش ربا و اغواکننده.

Image result for ‫عکس سریالهای ایرانی‬‎

  پله ی دوم:باز گذاشتن درها.

 ایجاد جذابیت در سریال‌ها ی ایرانی یکی از راهکارهای مقابله با سریال‌هایی است که از سوی شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شود.ما بدون آنکه بخواهیم خطوط قرمز خودمان را برهم بزنیم باید به سمتی برویم که تولیداتی متنوع و جذاب داشته باشیم، یعنی مسائلی که در چهارچوب شریعت و قوانین کشورمان وجود دارد را رعایت کرده و در عین حال جذابیت های بصری و محتوایی لازم را برای مخاطب ایجاد کنیم.این کارحقیقتا"کاریست بسیارمشکل اما قطعا" شدنی.  باید برای ایجاد جذابیت در سریال ها از صاحبان اندیشه های بکر و متفاوت دعوت کرده و روش های رسیدن به این جذابیتها را بدون شکستن خطوط قرمز خود بررسی کنیم.خوشبختانه ایران سرزمین استعدادهاست .کافیست انحصارگرائی را فراموش کنیم ،در ها را باز بگذاریم و از برنامه سازان مستعد بدون هیچ حب و بغضی استقبال کنیم و آنگاه ببینیم چه گنجهائی داریم که خودمان از آنها بی خبریم.

 بدون شک سازندگان سریالهای ماهواره ای خطوط قرمز زیادی را در مسیر خودنمیبینند  ودستِ بازی برای ایجاد جذابیت دارند که البته این نوع از جذابیتها در فرهنگ، دین و عرف ما تعریف نشده و بهیچوجه نمیتوانیم برای تولید برنامه ها از آنها استفاده کنیم، اما صداو سیما پیشتر از اینها به کرات ثابت کرده است که با دست گذاشتن روی سوژه ها و دغدغه های مردم و به کار گرفتن افراد متخصص و مستعدمی تواند در جذب مخاطب بصورتی موفقیت آمیز عمل کند.(سریالهای کمدی نود شبی پربیننده،خط قرمز،امام علی"ع"،مختارنامه،روزی روزگاری،سربداران،هزاردستان،نرگس،پس ازباران،ستایش و...رابیاد بیاورید).

یادمان نرود...باور کنید ما نیروهای بسیار ماهری در حوزه بازیگری، کارگردانی، فیلمنامه نویسی ورشته های دیگرهنر رسانه های تصویری داریم.

Image result for ‫عکس سریال نرگس‬‎

پله سوم:هماهنگ سازی با واقعیات  

باورپذیری در خط سیرهر داستان نکته مهمی است. مخاطب یک فیلم یا سریال باید با داستان و کاراکترهای آن همذات پنداری کند. اگر این باورپذیری وجود داشته باشد آنگاه بیننده می تواند داستان و شخصیتهایش را دوست داشته باشد و زمانی که این احساس دوست داشتن به وجود آمد آنوقت می تواند فیلم را با کمال میل ببیند. آدم ها، روابط و همه آنچه که در یک فیلم وجود دارد باید با واقعیت زندگی هماهنگ باشند. چرا هنوز که هنوز است مخاطبان نسبت به فیلم های قدیمی احساس خوشایندی دارند؟بنظرمن دلیل آن این است که شخصیت های آن فیلم ها درجریان سیال زندگی روزمره ی مردم وجود داشتندو آدمها ی فیلمهاهمان آدمهایی بودند که مخاطب هرروز در کوچه و خیابان با آنها برخورد می کرد..پله سوم درست بعداز پله دوم است و نمیشود بایک گام از پله ی اول به سوم پرید.اگر برنامه سازانی جدید با دیدگاهها و تفکراتی نو ین وارد صدا و سیما شوند آنگاه می توانیم شاهد سریال ها و برنامه هایی باشیم که متفاوتند وروح تازه ای در آنها دمیده شده است.

 درخاتمه باید عنوان کرد که مقابله با تهاجم فرهنگی این شبکه‌های ماهواره‌ای اگر با توجه به موارد ذکر شده بالایعنی رعایت مسائلی همچون ایجاد جذابیت کافی در سریال‌ها و برنامه‌های داخل کشور،رعایت اصل همذات پنداری در فیلمنامه‌نویسی، ورود تفکرات و افراد جدید به عرصه سریال و برنامه‌سازی در تلویزیون، ورود مضامین و مسائل روز جامعه با رعایت خطوط قرمز در موضوعات سریال‌ها، هماهنگی موضوعات با واقعیات زندگی و... باشدپروسه ای موفقیت آمیز خواهدداشت واین نکته مهم را نیز نمیبایست از خاطر برد که همین الآن هم دیر است .باید سریعا"دست بکار شد .همانطور که در سطور پیشین باذکر نام تعدادی از سریالها گفتم، صدا و سیما در سال‌های قبل ثابت کرده است که می تواند با رعایت قوانین و بهره بردن ازافراد حرفه ای و خبره و همچنین فیلمنامه های قوی و شایسته مخاطبان ایرانی را ترغیب به دیدن سریال‌ و برنامه های تولیدی خودکند.اگر قبلا"این کارراکرده پس الآن هم میتواند و شایدحتی بهتر از قبل.این اقدام گسترده و مهم همه ی نیروها و قابلیتها را بصورتی آماده در بطن خوددارد،فقط اراده هائی قوی و قلوبی طپنده برای فرهنگ و ارزشهای (ایرانی-اسلامی)میخواهد که میدانم ومیدانید آنهم موجوداست.پس بابهره گیری از مدیریتی قوی ،بایدفرصت و موقعیت را در اختیار شایستگان گذاشت.

                                              پایان.11فروردین1394

 
تعداد بازدید از این مطلب: 6922
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

سه شنبه 11 فروردين 1394 ساعت : 1:53 قبل از ظهر | نویسنده : م.م
توطئه فرهنگی:حقیقت یا توهم؟
نظرات

(( توطئه ی فرهنگی:حقیقت یا توهم؟))

          مهرداد میخبر

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

_______________________________________________________________________________________

توطئه ای بنام "القای توهم توطئه"

__________________________

برخی از الفاظ ،عناوین و ترکیبات معنائی از فرط استعمال در عرصه های پروپاگاندائی  شمایلی شعار گونه یافته و در جایگاهی قرار گرفته و تثبیت شده اند که ابدا"شایسته عمق مفهومشان نیست.یک نمونه مهم از این سری ،ترکیب "تهاجم فرهنگی"است.هنگامی که این عنوان مطرح میشود ذهن مااتوماتیک وارو بسرعت به تداعی یک سری معانی سطحی و سهل انگارانه مشغول میشود.مثلا"رقص و آواز و فیلمهای مبتذل را بیادمان میآورد و مارا درمیان زورقی کوچک ودرمیان امواج ویرانگر مظاهر پوچ و گناه آلود فرهنگ تنوع طلبانه و دین گریز غرب، بی پناه وترسان ولرزان نشان میدهد.

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

بله... درست است که تهاجم از یک پایگاه پرقدرت در حال انجام است ولی خوشبختانه سلاحهای ما برای دفاع ابدا"کوچک و نا کارآمد نیستندبلکه برعکس عظیم و پرقدرتند ولی افسوس که آموزشهای لازم برای بکار گیریشان را یا ندیده ایم و یا نمیخواهیم ببینیم.عجولانه و آسیمه سر،در پی ایجاداستراتژیهاو تولیدسلاحهای دفاعی حتی الامکان موثر-ازنوعی که در مهندسی معکوس آموخته ایم- میگردیم وغافلیم از اینکه ماهیت تاکتیکها وسلاحهای مابرای مقابله بااین تهاجم، با سلاحهاوتاکتیکهای طرف مقابل متفاوت میباشندواین میتواند یک امتیاز مهم باشدزیراکه آنهابرای دشمن ناشناخته اند. ماتا حدی ممتازیم که خود میتوانیم بااستفاده از قابلیتهایمان ودر موضع تهاجمی یک (رزمنده فرهنگی )قوی باشیم و در میدان رزم از تاکتیکهائی بهره ببریم که برای دشمن گیج کننده باشد  .هم اکنون ما درگیرنبردی سخت هستیم .در این نبرد ،هوشمندی،صبوری و زیرک بودن حرف اول را میزند.دشمن ذهن ما را شدیدا" به چالش کشیده است تا جائی که حتی ما  شک میکنیم که(تئوری توطئه)حقیقت داردو (توهم توطئه)نیست.

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

فکرمیکنم بهتر است چند جمله ای در مورد (تئوری توطئه)و(توطئه تهاجم فرهنگی) بخوانیدتابیشتر در فضای این مبحث قرار بگیرید:

(تئوری توطئه)در معنای عام و فراگیر خود اصطلاحی است که در ابتدا، وصفی برای هر ادعای دسیسه‌گری بود. با این وجود، امروزه، تئوری توطئه فقط در این معنا به کار می‌رود:

((تئوری‌ای که رویدادی کنونی یا تاریخی را نتیجهٔ نقشهٔ مخفیانهٔ گروهی دسیسه گر -عموماً قدرتمند- می داند))

در تعریف مورد نظر ما،(تئوری توطئه فرهنگی)یا همان (تهاجم فرهنگی) عبارتست از نداشتن اعتقاد یا باورنکردن شکل ظاهری و رسمی محصولات ورویدادهای فرهنگی،هنری. تئوری توطئه فرهنگی در شکل حاد آن بیانگر این است که تمامی رسانه های فرهنگی و هنری عالم در پی یک کار هستند:

(اعمال قدرت گروهی از افراد پرنفوذ و معمولاً پنهان).

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

 

در بیان این مفهوم بهتر است گفته شود که:

(گروه‌های بزرگ و تیزهوشی دارای امکانات بالفعل سیاسی، مالی، نظامی، روانی تکنیکی و علمی در پس تمام بنگاههای رسانه ای عظیم ،پر مخاطب و تاثیر گذار این دنیا وجوددارندو اینها همواره تلاش میکنند گستره امپراطوری خود را بدون توجه به مرز بندیهای جغرافیائی،سیاسی ویا ملاحظات فرهنگی،دینی گسترش دهند ).

تئوری توطئه همانطور که میدانید فقط مختص به عالم رسانه و هنر نیست .حتما"شما نیز بارها و بارها باسئوالاتی مشابه پرسشهای زیر دست بگریبان بوده اید و گاها"حتی در این کارزارسرگیجه آوربه شعور خود شک کرده اید!!

الف:آیا قدرت های پشت پرده ای وجود دارند که عروسک گردان خیمه شب بازی دنیا هستند؟ب: آیا فراماسون ها تمام امور دنیا را کنترل می‌کنند؟ پ:آیا دلیل زلزله های ایران پروژه هارپ در آلاسکا بوده و توفان های امریکا ریشه در پروژه های مشابه هارپ در روسیه دارد؟ ت:آیا موجوداتی غیرزمینی و غیرانسانی در امور دنیای ما دخالت دارند؟ ث:آیا قدرت‌های بزرگ و مافیای پزشکی مانع رشد و روش‌های درمانی دیگر می‌شوند؟و...

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

گرچه ابتدا:(شک)و سپس:( بررسی )و (تحقیق علمی )درباره هر موضوعی برای یافتن پاسخ ،بهترین روش برای دانستن است، اما باور بدون تحقیق و یا برپایه مستندات مخدوش، ضعیف و بی‌ارزش شما را یابه (توهم توطئه) دچار میکندو یا (بی خیالی وخوش بینی بی اساس).وگاهی اوقات شاید از لبه دیگر بام بیفتیم یعنی فکر کنیم توهم توطئه داریم و (توطئه)درجریانی  را فراموش کرده ویا غیر واقعی بپنداریم.

اگر بخواهیم کمی معنا را بسط دهیم ،باید اینگونه بیان نمائیم:

(تئوری توطئه) یعنی باور کردنِ این ذهنیت که دنیای ما را قدرت‌هایی از خارج کنترل و هدایت می‌کنند؛ قدرتهائی که بمثابه (هوش برتر)عمل نموده و سیاستهائی بکر  پیش گرفته اندکه برای ما غیر قابل فهم یا غیر قابل تجزیه و تحلیل هستند.قدرت‌هایی خارجی که گویی قادرِ مطلق و کاملاً مسلط و واقف به همه امور و جریانات هستند و بازیگران سیاستِ داخلی نیز بسانِ عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی و دست‌آموز(گاهی آگاهانه و گاهی نیز بصورتی ناآگاهانه) به فرمان آن‌ها عمل می‌کنند. آنچه روی می‌دهد نه از روی تصادف و نه بر حسب ابتکار یا اراده مستقل افراد که گویی از قبل پیش‌بینی و طراحی شده است و سرنخ‌های آن به دست قدرت‌های خارجی است. توسل به تئوری توطئه، به معنایِ نداشتن اعتقاد یا باور نکردنِ شکل ظاهری رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هم هست یعنی تحولات و وقایعِ سیاسی تنها صورتی ظاهری دارند که دیده می‌شود اما علل و ریشه‌های حقیقی و واقعی در به وجود آمدنِ آن‌ها را نباید در مسائل ظاهری جست، بلکه باید برای یافتنِ علت‌های واقعی که‌‌ همان دست‌های پشت پرده‌اند، کوشید.

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

عرصه ی (باورتوطئه) یا (عدم باور توطئه) به تیزی و خطرناکی لبه یک تیغ است. اشکالِ افراطی اعتقاد به توطئه‌گری بیگانگان در تحولات دنیا می‌تواند به نوعی بیماری روانی فردی یا جمعی یادلواپسی بیمار گونه همه گیر بدل شود. بیماری فردی سوءظن داشتن به همه‌ چیز و همه ‌کس را ((پارانویا)) و بیماری جمعی را توطئه‌باوری یا ((توهم توطئه)) می‌نامند. متوهمانِ توطئه تمام وقایع عمده و سیر حوادث و مشی وقایع تاریخی را بلااستثنابه بیگانگانِ قدرتمند و سازمان‌های مخوف اطلاعاتی و امنیتی‌شان نسبت می‌دهند و همه شورش‌ها، جنگ‌ها، فروپاشی دولت‌ها، ترورهای سیاسی، انقلاب‌ها، روی کار آمدن قدرت‌ها، و حتی کمبودِ محصولات کشاورزی، سقوطِ ارزش پول‌ها، قحطی‌ها، بیماری ها و گاه زلزله‌ها و بلایای طبیعی را نیز به اشاره ی سرانگشت نیروی خارجی و از قبل برنامه‌ریزی شده می‌دانند. به تعبیر پروفسور یرواند آبراهامیان:

((این تصویر عاری از هرگونه ابتکاری است. عروسک‌گردانان نه تنها حاکمِ غالب بلکه عقلِ کل و صاحب قدرت مطلق نیز هستند…))

به تئوری‌های توطئه اغلب با دیدی شکاک نگاه می‌شودو این همان دیدی است که (از لبه دیگر بام افتادن )را درپی دارد؛  اغلب این تئوری‌ها -بدلیل ذات خود توطئه که با شفافیت و صداقت مغایراست-مدرک کافی یا معتبری برای اثبات شدن ندارند. البته در مواردی ارائهٔ بعضی از مدل های تئوری توطئه که با ادله ضعیف بیان می شوند را می توان به همان مجامع و گروه های مخفی نسبت داد که با ارائهٔ چنین مطالبی بدون ادله کافی سعی در بی پایه نشان دادن اصل قضیه  دارند. در واقع ،توطئه گرکه تمایلی به افشای توطئه اش ندارد خود با ارئه یک تئوری ضعیف و غیر قابل دفاع از واقعیت ماجرا سعی در پوشاندن نیات خودمیکند و این هم از پیچیدگی های دنیای رسانه و اطلاعات است.

واما دلیل وجودی  توطئه،اعتقاد راسخ به ایده آل ((دهکده جهانی)) یا همان ((نظم نوین جهانی)) است و میدانیم این دواصطلاح تمایل به پیدایش حکومتی تمامیت‌خواه برای سلطه بر تمام دنیا را نشان میدهد.نظم نوین مورد بحث نظمی نیست که همه اقشارمردم  بصورتی برابر درآن ذینفع باشندبلکه نظمیست برای کم کردن ریسک خطرطغیان طبقات زیرین اجتماع انسانی درمقابل طبقات بالاتر.شیوه های ایجاد این مدل از نظم، تماما"پوپولیستی هستندونهایتا"بردگی خودخواسته را در پی دارند.

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

در تئوری‌های توطئه ،خاستگاه برنامه ریزی برای ایجادنظم نوین جهانی پایگاههائی سری میباشندکه مملوند از نخبگان دارای قدرت. آنها لیست بلندبالایی از اقداماتی که باید در سطح جهان انجام دهندرا در دست دارند و مدام در حال دسیسه‌چینی برای حاکمیت بر جهان از طریق یک حکومت جهانی اقتدارگرا و قدرت‌طلب هستند؛ حکومتی که جایگزین حاکمیت تمامی کشورهای مستقل جهان شود. نظم نوین جهانی به پروپاگاندایی که در راستای القای برقراری حکومت جهانی به عنوان نقطهٔ عطف پیشرفت تاریخ و حد اعلای آن انجام می‌گیرد نیز اطلاق می‌شود. طرح‌ریزی وانجام رخدادهای مهم در سیاست و اقتصاد جهان وظیفه گروه‌های تأثیرگذار کوچک وابسته به یک مرکزیت واحد میباشد که از طریق سازمان‌های صوری متعددی کارشان راانجام می‌دهند. تلاش برای تسلط بر جهان از جانب گروه‌های سیاسی و سری کوچک وابسته به همان مرکزیت واحد،طی حوادث تاریخی و کنونی متعدد، جزئی از نقشهٔ دست‌یابی به سلطهٔ جهانی یاهمان((نظم جهانی))در نظر گرفته شده‌اند.

تئوری توطئه در ایران

________________


در تاریخ معاصر ایران که کشورمان سال های متمادی تحت استعمار روس و انگلیس بوده است، تجربه  شیطنتهای سالهای اخیردنیای غرب ، و ترویج اطلاعات وتبلیغات وتفاسیردشمن ستیزانه بر مبنای دکترین “دشمن/ استکبار” این باور را به اشتباه دربرخی از  مردم-ومخصوصا"عوام که معنای حقیقی تفاسیر سیاسی را درک نمیکنند- ایجاد کرده که نمیتوانندتاثیری در سرنوشت خود داشته باشند و همه چیز در جای دیگری مقدر می‌شود. ناصر ایرانی در کتابش با عنوان “ایران در جغرافیای آینده” می نویسد:

((ﻣﺪاﺧﻠﻪﺟﻮﯾﯽﻫﺎ و ﺗﻮﻃﺌﻪﮔﺮیﻫـﺎی ﻗـﺪرتﻫـﺎی ﺑـﺰرگ در اﯾـﺮان و جهان ﭼﻨـﺪان رواج داﺷته ﮐﻪ اﯾﻦ اﻋﺘﻘﺎد در ذﻫﻦ اﯾﺮاﻧﯿﺎن رﯾﺸﻪ دواﻧـﺪه ﮐـﻪ پس پرده ی  ﻫـﺮ دﮔﺮﮔـﻮﻧﯽ ﺳﯿﺎﺳـﯽ در منطقه و جهان بدون استثنادست ﻗﺪرتﻫﺎی ﺑﺰرگ پنهان اﺳﺖ و درنهایت اینگونه شده که “ﻧﻈﺮﯾﻪﺗﻮﻃﺌﻪ” ﻋﻤﺪهﺗﺮﯾﻦ ﻣﺒﻨﺎی ﺗﺤﻠﯿﻞ و تفسیر ﻣﺎ از روﯾﺪادﻫﺎی ﺳﯿﺎﺳﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﯾﺮان و ﺟﻬﺎن شده است.فی الواقع ﻣﯽﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﻫﺮ اﯾﺮاﻧﯽ حداقل اﻧﺪﮐﯽ داﺋﯽ ﺟﺎن ﻧﺎﭘﻠﺌﻮن اﺳﺖ!))

دکتر آبراهامیان مورخ و استاد دانشگاه معتقد است: “تئوری توطئه محصول تاریخ ۱۵۰ ساله‌ اخیر ایران و عمدتا"نتیجه سیاستهای وابسته ی سیاستمداران دوران قاجار و پهلوی است.این تجربه‌ تاریخی تلخ که قدرت‌های بزرگ در ایران نفوذ زیادی داشته اند و کنترل خیلی چیزها را از پشت صحنه و گاهی هم حتی به‌ صورت علنی در دست آنها بوده است این تأثیر را به جای گذاشته که امروز چنین تصور بشود رویدادهای مهم کنونی هم بی استثناتوسط آن دستهای پنهان کنترل می‌شوند.”

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

امروزه با فراگیر شدن اینترنت، بسط نظریات مبنتی بر تئوری توطئه بسیار سریع تر و وسیع تر شده است . حضور واستقبال از نظریه پردازان فاقد شناخت لازم علمی وپیشینه ی  تحقیقاتی باعث شده تا عرصه تفکر کشور جولانگاه  کسانی شود که از هر بهانه ای برای کسب وجهه های اجتماعی،علمی بهره میبرندو خودرا مجاز به ورود در هر مبحثی هرچند خارج از درک و تخصصشان باشد میدانند. این روزها بنطر میرسد که تقریباً هیچ چیز تعریف و علت علمی و منطقی ندارد و حتی عامه ی مردم مبدل به کارشناسانی شده اند که هر پدیده ای را به قدرت لایزال دشمنان/شیاطین مربوط می دانند!!

نمی توان و نبایدتلاش قدرت های سیاسی و مالی را در تغییر شرایط به نفع خودشان انکار کرد اما تصمیمات منطقی و علمی، وقایع طبیعی و جاری و خرد جمعی ست که منجر به تغییرات می گردد. آنچه مسلم است این است که برای بسیاری از امور جواب علمی و منطقی وجود دارد که شاید ما آنها را ندانیم، اما راه حل دانستن مسلما" تحقیق و پژوهش است نه نسبت دادن به قدرت‌های ناشناخته و ماوراءالطبیعه.بحث تهاجم فرهنگی نیز پیش از آنکه مستقیما"یک توطئه عداوت منشانه ودرجهت تخریب باشد یک پروسه ی منطقیست که ربطی مستقیم به (تلاش اقتصادی )ویا(برنامه ریزی هوشمندانه برای در دست گرفتن بازار مصرف)داردو مختص به کشورمایا رقیبان سیاسی ،عقیدتی یااقتصادی مانیست.اربابان مقتدراقتصادی در هر گوشه از جهان سعی عمده شان بر این است که نه تنها بازار کنونی مصرف و تولید خودرادرکمال قدرت و تسلط حفظ کنند بلکه بصورتی پویا و مستمر ان را بسط و توسعه دهند.

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

 

 هدف غائی تهاجم:حاکمیت بر پروسه تولید و مصرف 

______________________________________

همه ی جنگ و دعواهاطبق معمول از تمایلات انحصارگرایانه پولی و اقتصادی شروع میشود.همانگونه که بیشک همه جنگهای تاریخ بشر دلایل صرفا"اقتصادی داشته و دارند.حالا و همیشه ،نبردهای فرهنگی نیز خاستگاهشان بنگاههای اقتصادی ریزو درشتیست که نیاز به ادامه حیات دارند.ورقابتهاو سلطه جوئیهای رسانه های ارتباط جمعی و بصورت عمده(ﻣﺎﻫﻮاره ﻫﺎ)بواسطه نیاز به حیاتیست که ارتباط مستقیم با کمیت مخاطب دارد،آنها ﺑﺎ ﻗﺒﻀﻪ ﻛﺮدن اوﻗﺎت ﻣﺮدم ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ اﻣﭙﺮﻳﺎﻟﻴﺴﻢ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ داﻣﻦ زده اﻧﺪو در این مسیر اصلی ترین نقطه ی ﻫﺪف آن ﻫﺎ ﻧﻬﺎد ﻣﻬﻢ و ﺗﺄﺛﻴﺮﮔﺬار ﺧﺎﻧﻮاده اﺳﺖ.زیرا که این نهاد را بدلیل وجود اذهان آماده و تاثیر پذیری که در آن موجود است به آسانی میتوان تحت تاثیر قرار داد  . اﻳﻦ هدفگیری آسیب زننده ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﻧﻮﻋﻲ ﻧﻔﻮذ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ از ﻃﺮﻳﻖ آن، یک فرهنگ بخصوص که ابزار کار آمدی را در اختیار گرفته است، اﺳﺎس ﺗﺼﻮرات، ارزش ﻫﺎ، ﻣﻌﻠﻮﻣﺎت و ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎی رﻓﺘﺎری و ﻧﻴﺰ روش ﻫﺎی زﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮد را ﺑﻪ فرهنگهای دﻳﮕﺮ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﺪو از طریق این تحمیل تحمیقی که با استقبال تحمیل شونده نیز همراه است کالاهای مصرفی خودرا بفروش میرساند . ﺑﺪﻳﻬﻲ اﺳﺖ ارزش ﻫﺎ و ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎی ﻧﻬﺎد ﺧﺎﻧﻮاده ﻧﻴﺰ از اﻳﻦ اﻣﺮ ﻣﺴﺘﺜﻨﻲ ﻧﻤﻲ ﺑﺎﺷﺪ . در اﻳﻦ ﻣﺴﻴﺮ، ﺷﺮاﻳﻄﻲ ﭘﺪﻳﺪ ﻣﻲ آﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﺷﻜﻞ ﻫﺎی ﻓﺮﻳﺒﻨﺪه ﺗﺮ و ﭘ ﻨﻬﺎن ﺗﺮ ﻫﺠﻮم ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﻠﻄﻪ ﺟﻮ را ﺑﺮﺗﺮی ﻣﻲ ﺑﺨﺸﺪ و ﻣﻠﻲ ﻛﺮدن ﺳﺒﻚ ﻫﺎ و اﻟﮕﻮﻫﺎ را ﺷﻜﻞ ﻣﻲ دﻫﺪ . اﻳﻦ ﭘﺮاﻛﻨﺪن ارزش ﻫﺎ و ﻋﺎدتهای ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ در ﻣﻴﺎن ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻫﺎی ﻏﻴﺮﻣﺘﺠﺎﻧﺲ ﺑﻪ وﺳﻴﻠﻪ اﺑﺰارﻫﺎی رﺳﺎﻧﻪ ای از ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎی ﻣﺎﻫﻮاره ای ﺻﻮرت ﻣﻲ ﭘﺬﻳﺮد.بعنوان نمونه با شیوع دادن روابط جنسی نامشروع و بی بند و باری ،در مرحله بعد تبلیغات محصولات موثر در تسهیل رابطه جنسی و داروهای محرک را میپذیرند و در ادامه این زنجیره، کمپانیهای مختلفی بطور مستمر کالاها و داروهای تولیدی  خود را بفروش میرسانندو سفارش آگهیهای بیشتر و گرانتری را به کانالهای رواج دهنده بی بند و باریهای جنسی میدهند و .....این تجارت کثیف بطرزی پیچیده و مداوم در جریان است و روز بروز گسترده تر میشود.غولهای رسانه ای از همین جاهاست ک شروع به بزرگ و بزرگ شدن میکنند. اختاپوس واراذهان و سلایق و اعتقادات مردم رادر خوداحاطه نموده وبراحتی  میبلعند و این پروسه در برگیرنده معنای ((امپریالسم فرهنگی))است.. 
 
Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎
 
در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ دﻳﺪﮔﺎه ﻫﺮﺑﺮت ﺷﻴﻠﺮ  ﻛﻪ در ﻛﺘﺎب «ارﺗﺒﺎﻃﺎت و ﺳﻠﻄﻪ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ » وی اﻧﻌﻜﺎس ﻳﺎﻓﺘﻪ، ﺟﺎﻟﺐ ﺗﻮﺟﻪ اﺳﺖ . وی در اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﭘﺲ از اﺷﺎره ﺑﻪ ﻋﻨﺎﺻﺮ اﺳﺎﺳﻲ ﻧﻈﺎم ﺟﻬﺎن ﺟﺪﻳﺪ (the modern world-system) ﺑﺮای اﻣﭙﺮﻳﺎﻟﻴﺴﻢ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﺸﺨﺼﺎت زﻳﺮ را اراﺋﻪ ﻛﺮده اﺳﺖ:
 
((... واژه اﻣﭙﺮﻳﺎﻟﻴﺴﻢ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻧﺸﺎن دﻫﻨﺪه ﻧﻮﻋﻲ ﻧﻔﻮذ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ از ﻃﺮﻳﻖ آن، ﻛﺸﻮری اﺳﺎس ﺗﺼﻮرات، ارزش ﻫﺎ، ﻣﻌﻠﻮﻣﺎت و ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎی رﻓﺘﺎری و ﻫﻢ ﭼﻨﻴﻦ روش زﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﻛﺸﻮرﻫﺎی دﻳﮕﺮ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ». ﻣﻄﺎﺑﻖ اﻳﻦ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻧﻬﺎد ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﺻﻠﻲ ﺗﺮﻳﻦ واﺣﺪ اﺟﺘﻤﺎع ﻛﻪ دارای اﺑﻌﺎد ارزﺷﻲ، ﻫﻨﺠﺎری و رﻓﺘﺎری ﺑﻮﻣﻲ ﺧﺎص ﻫﺮ ﻛﺸﻮر و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻜﻲ از ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﺎی اﻣﭙﺮﻳﺎﻟﻴﺴﻢ رﺳﺎﻧﻪ ای و ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﻄﺮح ﻣﻲ ﺷﻮد ﻛﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎی ﻣﺎﻫﻮاره ای ﺑﻪ دﻟﻴﻞ وﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎی ﺧﺎص و ﺟﺬاب ﺧﻮد ﺑﺎﻻﺗﺮﻳﻦ ﻧﻘﺶ را در اﻳﻦ ﻓﺮاﻳﻨﺪ اﻳﻔﺎ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ.))
 
Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎
 
اﻣﺮوزه ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ و ﻓﻴﻠﻢ ﻫﺎی ﻣﺎﻫﻮاره ای ﺣﺎوی ﻣﺤﺘﻮاﻳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ در آن ﭘﺎﻳﺒﻨﺪی و وﻓﺎداری ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده و ارزش ﻫﺎی اﺧﻼﻗﻲ، اﻣﺮی ﻣﻀﺤﻚ و ﻋﻮاﻣﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻲ رﺳﺪ و در ﻣﻘﺎﺑﻞ داﺷﺘ ﻦ رواﺑﻂ آزاد ﺟﻨﺴﻲ، رواﺑﻂ ﻣﺘﻬﻮراﻧﻪ ﺟﻨﺴﻲ ویاهمجنسگرایانه ویا اﻳﺠﺎد ﺗﺮدﻳﺪ درﺑﺎره اﻫﻤﻴﺖ و ارزش ازدواج، ﻧﺎﺷﻲ از ﻧﮕﺎه آزاد اﻧﺪﻳﺸﺎﻧﻪ و ﻣﺘﺮﻗﻲ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﻲ و رواﺑﻂ ﻋﺎﻃﻔﻲ ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲ ﺷﻮد . ﻃﺮح ﺳﺆال و اﻳﺠﺎد ﺷﺒﻬﻪ و ﺗﺮدﻳﺪ ﻣﻜﺮر درﺑﺎره دﻳﺪﮔﺎه ﻫﺎی اﻓﺮادی ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﻲ ﺑﻨﺪ و ﺑﺎری رو ﻧﻴﺎورده اﻧﺪ ﻳﺎ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺸﺘﺮک ﺧﻮد ﭘﺎﻳﺒﻨﺪﻧﺪ و در ﻣﻘﺎﺑﻞ اراﺋﻪ دﻳﺪﮔﺎه ﻫﺎ و ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺳﺆال ﻫﺎی ﺷﺒﻬﻪ اﻓﻜﻨﺎﻧﻪ ﺑﺮای اﻗﻨﺎع ﻣﺨﺎﻃﺐ درﺧﺼﻮص اﻳﻦ ﻛﻪ زﻣﺎﻧﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻛﺮده اﺳﺖ و اﻓﺮاد ﻧﺒﺎﻳﺪ ﭘﺎﻳﺒﻨﺪ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﻲ ﻫﺎی ﺳﻨﺘﻲ ﺑﺎﺷﻨﺪ، از ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﻀﺎﻣﻴﻦ ﺑﺮﺧﻲ ﺳﺮﻳﺎل ﻫﺎئیستﻛﻪ اﻳﻦ روزﻫﺎ از ﺷﺒﻜﻪ هایﻓﺎرﺳﻲ زﺑﺎن ﻣﺎﻫﻮاره ﺨﺶ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ . از ﺳﻮی دﻳﮕﺮ ﻣﻲ داﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺧﺎﻧ ﻮاده ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﻧﻬﺎد اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻫﻤﻮاره ﻣﻮرد ﻋﻨﺎﻳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬار ﺑﻮده و ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﻣﺘﻌﺪدی در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻧﻬﺎد وﺿﻊ ﺷﺪه اﺳﺖ . ﻫﻢﭼﻨﻴﻦ ﺟﺪای از ﻗﻮاﻧﻴﻦ، ﺧﺎﻧﻮاده از ﻧﻈﺮ ﻣﺬﻫﺐ، اﺧﻼق و ﻋﺮف ﻧﻴﺰ از ﺣﻘﻮق وﻳﮋه ای ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ ؛ از ﺟﻤﻠﻪ اﻳﻦ ﺣﻘﻮق ﻣﻲ ﺗﻮان ﺑﻪ ﺗﺤﻜﻴﻢ ﺧﺎﻧﻮاده، ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻓﺮزﻧﺪان، اﺧﻼق ﺣﺴﻨﻪ و ﺣﺴﻦ ﻣﻌﺎﺷﺮت، رواﺑﻂ ﺳﺎﻟﻢ ﺟﻨﺴﻲ و ﻓﻀﺎی ﻋﺎﻃﻔﻲ و ﺻﻤﻴﻤﻲ ﺧﺎﻧﻮاده اﺷﺎره ﻛﺮد . ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻲ رﺳﺪ ﺑﺮرﺳﻲ ﺣﻘﻮق ﻧﻬﺎد ﺧﺎﻧﻮاده در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎی ﻣﺎﻫﻮاره ای و ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ ﺗﺜﺒﻴﺖ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻫﺎی ﺣﻘﻮﻗﻲ ﻣﺒﺘﻨﻲ ﺑﺮ ﻗﺎﻧﻮن، ﻋﺮف و اﺧﻼق ﺑﻪ ﻛﻤﺘﺮ ﺷﺪن و ﺑﻪ ﺣﺪاﻗﻞ رﺳﻴﺪن آﺳﻴﺐ ﻫﺎ در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ ﻛﻤﻚ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ.
 
Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎
 لوث نمودن ﺣﺴﻦ ﻣﻌﺎﺷﺮت درراستای نیل به هدف غائی
_________________________________________
 
ﺣﺴﻦ ﻣﻌﺎﺷﺮت، ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ ﻗﺮآﻧﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ از آﻳﻪ ﺷﺮﻳﻔﻪ «ﻋﺎﺷﺮو ﻫﻦ ﺑﺎﻟﻤﻌﺮوف» (ﻧﺴﺎء19) اﺧﺬ ﺷﺪه اﺳﺖ. اﻳﻦ ﻣﻔﻬﻮم از دﻳﺪ ﮔﺎه ﻣﻔﺴﺮﻳﻦ ﻗﺮآن ﺗﻌﺎﺑﻴﺮ ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ دارد، اﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺗﻔﺎﺳﻴﺮ در ﺟﻬﺖ ﺑﻴﺎن ﻣﺼﺎدﻳﻖ ﻣﻌﺮوف ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻋﺮف ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻣﺸﺘﺮک ﻣﻲ ﺑﺎﺷﻨﺪ . (ﻃﺒﺮﺳﻲ، 1360، ص 79) در ﺣﻘﻮق اﻳﺮان ﻣﻌﻨﺎی اﻳﻦ آﻳﻪ در ﻣﺎده 1103 ﻗﺎﻧﻮن ﻣﺪﻧﻲ (ﻓﺼﻞ ﺗﻜﺎﻟﻴﻒ زوﺟﻴﻦ ) وارد ﺷﺪه اﺳﺖ . ﻣﻄﺎﺑﻖ اﻳﻦ ﻣﺎده ؛«زن و ﺷﻮﻫﺮ ﻣﻜﻠﻒ ﺑﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﻌﺎﺷﺮت ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ » .
 
از ﻧﻈﺮ ﺣﻘﻮﻗﺪاﻧﺎن، ﻣﻨﻈﻮر ﻣﺎده 1103 از ﺣﺴﻦ ﻣ ﻌﺎﺷﺮت زوﺟﻴﻦ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ در ﺣﺪود ﻋﺮف و ﻋﺎدت زﻣﺎن و ﻣﻜﺎن ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﻳﻦ وﺳﻴﻠﻪ ﻣﺤﻴﻂ آرام ﺧﺎﻧﻮادﮔﻲ ﺑﻪ وﺟﻮد آﻳﺪ . زوﺟﻴﻦ ﺿﻤﻦ ﻧﻜﺎح، داوﻃﻠﺐ ﺷﺪه اﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﻧﺪ و در ﻏﻢ و ﺷﺎدی ﺷﺮﻳﻚ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﻫﻤﺴﺮی زن و ﻣﺮد ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﻠﻮک ﺷﺎن، ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺮوﻳﻲ و ﻣﺴﺎﻟﻤﺖ و ﻣﻬ ﺮﺑﺎﻧﻲ آﻣﻴﺨﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و ﺑﺎﻳﺪ از اﻋﻤﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺳﺒﺐ اﻳﺠﺎد ﻧﻔﺮت و ﻛﻴﻨﻪ ﻳﺎ ﻏﻢ و اﻧﺪوه ﻓﺮاوان در دﻳﮕﺮی اﺳﺖ، ﺑﭙﺮﻫﻴﺰﻧﺪ. 
 
Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎
 
 در ﺧﺼﻮص ﻣﺼﺎدﻳﻖ ﺣﺴﻦ ﻣﻌﺎﺷﺮت، ﺣﻘﻮﻗﺪاﻧﺎن ﻣﻮﺿﻮع را ﺑﻪ ﻋﺮف اﺣﺎﻟﻪ داده اﻧﺪ، زﻳﺮا ﺣﺴﻦ ﺳﻠﻮک، ﻣﻔﻬﻮم ﻋﺮﻓﻲ دارد و ﺑﻪ ﺣﺴﺐ زﻣﺎن و ﻣﻜﺎن، آداب و رﺳﻮم اﻗﻮام، ﻃﻮاﻳﻒ و ﺧﺎﻧﻮاده ﻫﺎ ﻓﺮق ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. رﺳﻮم اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و درﺟﻪ ﺗﻤﺪن و اﺧﻼق ﻣﺬﻫﺒﻲ در ﻣﻴﺎن ﻫﺮ ﻗﻮم ﻣﻔﻬﻮم ﺧﺎﺻﻲ از ﺣﺴﻦ ﻣﻌﺎﺷﺮت را ﺑﻪ وﺟﻮد ﻣﻲ آورد .  اﻣﺎ در ﻳﻚ ﻧﮕﺎه ﺟﺎﻣﻊ ﺗﻤﺎم اﻣﻮری ﻛﻪ از ﻧﻈﺮ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﻣﺤﺴﻮب ﻣﻲ ﺷﻮد، ﻫﻢ ﭼﻮن ﻧﺎﺳﺰاﮔﻮﻳ ﻲ، اﻳﺮاد ﺿﺮب، ﻣﺸﺎﺟﺮه، ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻳﺎ اﻣﻮری ﻛﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻛﺎﻧﻮن ﺧﺎﻧﻮاده و اﻗﺘﻀﺎی ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻴﻦ دو ﻫﻤﺴﺮ ﻣﻨﺎﻓﺎت دارد ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻲ اﻋﺘﻨﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ و ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﻫﺎی او، ﺑﻲ اﺧﻼﻗﻲ ﻋﺎﻃﻔﻲ و ﺟﻨﺴﻲ از ﻣﺼﺎدﻳﻖ ﺳﻮءﻣﻌﺎﺷﺮت در ﺧﺎﻧﻮاده اﺳﺖ . ﺑﻪ اﻋﺘﻘﺎد ﺣﻘﻮﻗﺪاﻧﺎن دﺳﺘﻮر ﺣﺴﻦ ﻣﻌﺎﺷﺮت ﻣﻨﺪرج در ﻣﺎده 1103 ﻗﺎﻧﻮن ﻣﺪﻧﻲ ﺻﺮﻓﺎً ﻳﻚ دﺳﺘﻮر اﺧﻼﻗﻲ ﻧﻴﺴﺖ و ﺿﻤﺎﻧﺖ اﺟﺮا ی ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ دارد، وﻟﻲ ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪه ﺑﻌﻀﻲ از ﺻﺎﺣﺐ ﻧﻈﺮان ﻣﺪﻟﻮل اﻳﻦ ﻣﺎده ارﺷﺎدی اﺳﺖ و ﺗﺨﻠﻒ از آن اﺛﺮ ﺣﻘﻮﻗﻲ و ﺟﺰاﻳﻲ ﻧﺨﻮاﻫﺪ داﺷﺖ، ﻣﮕﺮ اﻳﻨﻜﻪ ﺳﻮءﻣﻌﺎﺷﺮت ﺗﺸﺪﻳﺪ ﺷﻮد .اﻣﺮوزه ﻣﺎﻫﻮاره ﺑﺎ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﺮ ﻓﻀﺎی ﻋﺎﻃﻔﻲ و ﺻﻤﻴﻤﻲ ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﻌﺎﺷﺮت را ﺑﺎ ﻣﺸﻜﻼﺗﻲ روﺑﻪ رو ﻛﺮده و در ﻣﻮاردی آن را ﻣﻨﺘﻔﻲ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻳﺎ ﺣﺘﻲ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺑﺮوز ﺳﺮدی و در ﻣﺮاﺣﻞ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺧﺸﻮﻧﺖ و ﺳﻮءﻣﻌﺎﺷﺮت ﺷﺪه اﺳﺖ.
 
Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

شبکه‌های جدیدو پر مخاطب فارسی زبان  بیشتر به مسایل فرهنگی اجتماعی تکیه کرده و خانواده و روابط انسانی رابه عنوان بزرگ‌ترین سرمایه جامعه مورد هدف قرار داده‌اند؛ این شبکه‌ها با پخش فیلمها و سریال‌های مختلف احترام به والدین را بی‌اهمیت جلوه داده و یا فرهنگ خیانت را ترویج و عادی‌سازی می‌کنند.

 هویت‌زدایی از مفهوم خانواده به‌عنوان کوچک‌ترین واحد اجتماعی مستقل و مؤثر از دیگر اهداف برنامه‌های ماهواره‌ای به ویژه شبکه‌های فارسی‌زبان است، ترویج فمینیسم و کم‌رنگ کردن نقش مرد در جامعه، مخدوش کردن رابطه فرزندان پسر و دختر در خانواده، بی‌تفاوت بار آوردن نسل جوان نسبت به مسایل جامعه و تضعیف اعتقادات مذهبی و دینی از دیگر پیامدهای استفاده از ماهواره و برنامه‌های پخش شده در آن است که متاسفانه در بسیاری از موارد خانواده‌ها به این موضوع بی‌تفاوت بوده و آگاهی کافی نسبت به آن ندارند.

این بی‌تفاتی تا به‌جایی رسیده که در برخی خانواده‌ها بی‌توجه به این پیامدها پدر و مادر در کنار فرزندان خود به مشاهده برنامه‌ها پرداخته و ابایی از این ندارند که فرزندشان چنین صحنه‌هایی را مشاهده کند. بی‌توجهی والدین به تاثیرات القای تفکر جهانی زیستن و در رأس آن رواج پوچ‌گرایی خلقت انسان از دیگر پیامدهای استفاده از برنامه‌های ماهواره است،القای خواسته‌های گردانندگان شبکه‌ها به بیننده و ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت و تغییر ماهیت و افکار عمومی با تبلیغات مورد نظر از اثراتی است که نسبت به آن بی‌توجهی می‌شود، در حالی‌که زنگ خطر به صدا درآمده و هنوز بسیاری این صداها را نشنیده‌اند.

از بین رفتن حجب و حیا میان خانواده‌ها اثر تدریجی استفاده از برنامه‌های ماهواره‌ای است. ترویج مدگرایی و ارایه مدهای آرایشی و پوششی نابهنجار را باید ریشه‌یابی کرد که چرا در سال‌های گذشته افزایش یافته است و ماهواره در این رابطه نقش بسیاری داشته است.

 

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

متاسفانه برخی خانواده‌ها بر این باورند که اگر شبکه‌های مبتذل ماهواره‌ای را قفل کنند می‌توانند به راحتی و با فراغ بال در طول روز در برابر دید کودک به تماشای فیلم‌ها، مسابقات یا برنامه‌های مستند این رسانه بیگانه بنشینند، غافل از آن که بنا به شگرد تصویرگران و مبلغان ماهواره‌ای در آنونس یا میان برنامه برخی فیلم‌ها صحنه‌های مبتذلی گنجانده و پخش می‌شود که کودک و نوجوان بلافاصله قادر به ثبت، ضبط و پردازش آن در ذهن خواهد بود.پس خانواده‌ها و بخش‌های فرهنگی باید بدانند بی‌توجهی به مضرات مخرب ماهواره بسیار حد هزینه‌بر بوده و جبران آن تقریبا غیرممکن است.

 در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻋﺎﻃﻔﻲ و ﺻﻤﻴﻤﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻔﺖ ﻳﻜﻲ از ﻣﻌﻴﺎرﻫﺎی ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﻨﺴﺠﻢ، ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻋﺎﻃﻔﻲ اﺳﺖ. اﻳﻦ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺎ ﮔﻔﺖ وﮔﻮی ﻣﺪاوم و ﺗﺒﺎدل اﻓﻜﺎر ﻣﻴﺎن اﻋﻀﺎی ﺧﺎﻧﻮاده، ﺷﻜﻞ ﻣﻲ ﮔﻴﺮد و ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻋﺎﻣﻞ اﻧﮕﻴﺰﺷﻲ، ﺑﺮ اﻧﺴﺠﺎم ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﻲ اﻓﺰاﻳﺪ . اﻳﻦ روﻧﺪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﻫﻢ ﭼﻨﺎن اداﻣﻪ ﻳﺎﺑﺪ. ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺎس، ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻋﺎﻃﻔﻲ و اﻧﺴﺠﺎم ﺧﺎﻧﻮاده، ارﺗﺒﺎط ﻣﺜﺒﺖ و ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﻲ ﺑﺎﻻﻳﻲ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳ ﮕﺮ دارﻧﺪ . ﻋﻮاﻣﻞ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﻲ ﺑﻪ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻋﺎﻃﻔﻲ ﺧﺎﻧﻮاده آﺳﻴﺐ ﻣﻲ رﺳﺎﻧﺪ و در ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭘﻴﻮﺳﺘﮕﻲ آن را ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ . ﻳﻜﻲ از اﻳﻦ ﻋﻮاﻣﻞ رﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺗﺼﻮﻳﺮی ﺑﻪ ﺧﺼﻮص ﻣﺎﻫﻮاره ﻫﺎ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﻓﻀﺎﻫﺎی ﭘﺲ زﻣ ﻴﻨﻪ ای ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ، ﺑﻪ ویژه سریال ها و فیلم ها قابلیت زیادی برای گنجاندن پیام در خود دارند. برای مثال حتی موضوع رفتار شخصیت‌های فرعی یک فیلم با خانواده و اطرافیان، می تواند جایگاهی برای ارائه کلیه رفتارهای خیلی ساده و پیش پا افتاده، ولی مهم در زندگی خانوادگی یا اجتماعی باشد.اﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ ﺗﻤﺎم رﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﺗﺼﻮﻳﺮی در دﻧﻴﺎی اﻣﺮوز ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎﻫﻮاره ﻫﺎ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ و اﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ در ﺟﺎی ﺧﻮد ﺷﺎﻳﺎن ﺗﻮﺟﻪ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ . اﻣﺮوزه ﺟﻮاﻧﺎن زﻣﺎن زیادی از ﺷﺒﺎﻧﻪ روز را ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎیﻫﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﺎﻫﻮاره اﺧﺘﺼﺎص می دهند و همین اﻣﺮ ﺳﺒﺐ ﺳﺴﺘﻲ ﻧﻈﺎم ﺑﻴﺸﺘﺮ یﻫﺎ ﺧﺎﻧﻮاده های ایرانی ﺷﺪه اﺳﺖ . ﺑﺮﺧﻲ ﻛﺎرﺷﻨﺎﺳﺎن ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ اﻣﺮوزه ﺟﻮاﻧﺎن وﺳﺎ یل ارﺗﺒﺎط ﺟﻤﻌﻲ ﺳﺎده؛ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮن یا ویدئو  را ﺟﻮاﺑﮕﻮ ی نیازهای خود نمی دانند ، ﺑﻪ ﻫﻤین ﻋﻠﺖ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل راﻫﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ از راه‌های ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺎ دنیای بیرون از ﺧﻮد در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎﺷﻨﺪ . برنامه های ماهواره ای زمینه ساز ﻣﻔﺎﺳﺪ اﺧﻼﻗ ﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﺳﺖ و ﺑﻴﺸﺘﺮ از  آنﻛﻪ ﺑﺮای ﻧﺴﻞ اﻣﺮوز و ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﻠﻲ ﻣﺮدم مفید ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﻄﺮﻧﺎک و ﻣﻀﺮ اﺳﺖ.

 

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

 ﻣﺎﻫﻮاره ﻫﺎ ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﻛﺎرﻛﺮد ﻣﺘﻨﻮع ﺧﻮد و دﮔﺮﮔﻮن ﺳﺎزی ﻫﺎی ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ، ﺑﻪ ﺗﺪرﻳﺞ ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻦ ارﺗﺒﺎط ﻫﺎی دوﻃﺮﻓﻪ از ﻧﻮع ﭼﻬﺮه ﺑﻪ ﭼﻬﺮه ﺷﺪه اﻧﺪ و ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ اﻧﺪ ﻓﻀﺎی اﻧﻔﺮادی را ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻦ ﻓﻀﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺧﺎﻧﻮاده ﻛﻨﻨﺪ، ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ای ﻛﻪ اﺳﺘﻔﺎده ﺑﻴﺶ از ﺣﺪ از آن ﻫﺎ ارﺗﺒﺎط ﻣﺴﺘﻘﻴﻤﻲ ﺑﺎ ﻓﺮدﮔﺮاﻳﻲ و دوری از ﮔﺮوه دارد . در اﻳﻦ ﺳﻴﺮ، ارﺗﺒﺎط ﻓﺮد ﺑﺎ رﺳﺎﻧﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮی و ﺑﻲ اﺣﺴﺎس ﺷﻜﻞ ﻣﻲ ﮔﻴﺮد و ﻧﻮﻋﻲ ﺑﻴﻢ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ و اﻧﻔﻌﺎل ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ در ﻓﺮد اﻳﺠﺎد ﻣﻲ ﺷﻮد . اﻳﻦ آﺳﻴﺐ در ارﺗﺒﺎط ﻣﻴﺎن ﻓﺮزﻧﺪان و واﻟﺪﻳﻦ و زن و ﺷﻮﻫﺮ، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺧﻮد را ﻧﺸﺎن ﻣﻲ دﻫﺪ.
ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻫﺎ ﻧﺸﺎن ﻣﻲ دﻫﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ اﻧﺪازه ارﺗﺒﺎط ﻣﻴﺎن ﻓﺮزﻧﺪان و واﻟﺪﻳﻦ و ﻫﻢ ﭼﻨﻴﻦ ارﺗﺒﺎط ﻣﻴﺎن ﻫﻤﺴﺮان، ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻛﺎﻫﺶ ﻣﻲ ﻳﺎﺑﺪ، اﻋﻀﺎی ﺧﺎﻧﻮاده از ﻧﻈﺮ ﻋﺎﻃﻔﻲ و ﻫﻴﺠﺎﻧﻲ و ﻧﻴﺰ از ﻧﻈﺮ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ، از ﻫﻢ دورﺗﺮ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ.  در این بین می بینیم که دانش آموزان در صحبت های خودشان مشخصاً اعلام می کنند که ماهواره داریم و از برنامه های بدی که ماهواره نشان می دهد حرف می زنند و معلوم هست که خانواده ها باید بیدار شوند و اگر به فکر خودشان نیستند باید به فکر فرزندانشان باشند و فرزندان باید ازاین  آسیب ها نجات پیدا کنند.

 تنها کسانی که می توانند این بچه ها را نجات دهند پدرو مادر هستند، ما نباید بستر فساد و فحشا را در خانواده برای بچه ها ایجاد کنیم و این ذهنهای صیقلی و آماده را به کاسبکاران بیرحم جهان بسپاریم زیرا درآینده ،زمانی که بفهمیم به چه مصیبت هایی گرفتار شده ایم دیگربرای اقدامات اصلاحی دیراست، باید از همین امروز برای نجات خود و خانوده تلاش کنیم.یادتان باشد که این فقط مانیستیم که نگران نهاد خانواده وفرزندان معصوممان هستیم .همه نهاد های فرهنگی در کشور های مختلف هان توجه ویژه به این امر دارندچون بعضی از معضلات اخلاقی و فرهنگی غیر قابل بازگشت و اصلاح هستند.

بیائید ابتدا باور کنیم که (توطئه)وجوددارد .توهم بودن توطئه را خود توطئه چینان در دلهای ماایجاد میکنند تا با خیال راحت برنامه هایشان را پیش ببرند. 

Image result for ‫تهاجم فرهنگی‬‎

 پلتیک "ضد توطئه"

__________

پس ازشفاف سازی و باور توطئه حال میخواهیم پلتیک(ضد توطئه)را بکاربگیریم و در این راستا از ابزارهای کارآمدی که در اختیارمان هست استفاده نمائیم.همانگونه که در سطور پیشین بیان شد نوع و ماهیت سلاحهای ما در کارزار فرهنگ با نوع و ماهیت سلاحهای طرف مقابل متفاوت است وبرخلاف عرصه های دیگرتولیدو پیشرفت، ما نمیتوانیم از (مهندسی معکوس) درتولید ((فرهنگ افزار)) بهره ببریم واینرا نیز باید بدانیم که اصولا" احتیاجی به این کار نداریم.نیم نگاهی به اقبال عوام و خواص از آثار فرهنگی و هنری ایران در سرتاسر جهان میتواند به ما بفهماندکه اگر همانند غربیان اما با اصول و روشهای متفاوت خودمان تولید انبوه داشته باشیم رقبای سرسختی برای محصولات فرهنگیشان خواهیم داشت و قادر خواهیم شد که در(( جنگ نرم فرهنگی))حتی از موضع دفاعی به جایگاه تهاجمی ((والبته نه از نوع تهاجم موذیانه و کثیف غربیان))ارتقا بیابیم  و نقش پررنگ کنونی آنان را در بازار پررونق فرهنگ و هنر جهان ربوده و خودمان ایفا کنیم .بعنوان یک نمونه، استقبال مردم اروپا و آمریکا از کنسرتهای موسیقی سنتی ایرانی بیانگرجذابیتیست که هنر شرقی در میان آنان دارد ومیدانیم که کلا"آتمسفر شرقی جذابیت ویژه ای در غرب دارد و بنوعی برای آنان رویا گونه و شیرین است. 

بی تردید با سرمایه گذاری اولیه درتولید و عرضه انبوه آثار فرهنگی ،هنری در یک مقطع و بازه زمانی شاید نه چندان بلند مدت ،قادر خواهیم شد که از درآمدهای کسب شده در جهت تولیدات آتی بهره گیری نمائیم و نظاره گر رشد سریع و بدست گرفتن بازار در آینده ای نزدیک باشیم .شاید شروع نمودن ووارد شدن درچنین پروسه ای درابتداچندان آسان نباشد ولی مهم این است که بدلیل قابلیتها و جذابیتهای بکر نهفته در فرهنگمان که کلید اصلی جذب مخاطب است ،بسرعت میتوانیم سختیها را پشت سر نهاده و یکه تاز میدان شویم.این حقیقت رانبایدفراموش  کنیم: فرهنگ و محصولات فرهنگی غرب هنوز بطور جدی با رقیب سرسخت و بی بدیلی نظیر فرهنگ پر تلالو و یگانه((ایرانی،اسلامی))روبرو نشده اند که حساب کار دستشان بیاید.لازم به توضیح نیست که جذابیتهای موجود در فرهنگ و هنرشرق و خصوصا"ایران ما ،عاشقان سینه چاک بسیاری در جهان غرب دارد.این کمیت اولیه و موجود،البته استعداد شگفت انگیزی برای رشدسریع  داردو دلیل آن نیز ارتباط تنگاتنگ هنر (( ایرانی،اسلامی)) با فطرت پاک و بکر بشری است.انسان ذاتا" از پلیدی و زشتی و فساد و بی بند وباری بیزار و گریزان است و اگرهنرمندی متعهد و معتقد و البته اهل فن در اٍثری هنری بصورت صادقانه به فطرت بی آلایش و خداگونه بشر تلنگر بزند محال است مورد توجه قرار نگیرد .بخصوص در دوران ما که هنرمند نمایان سخیف ترین فضولات فکری خود را بنام هنر به مخاطبان سردرگم نشان میدهند و غرایز حیوانی بشر را برجسته نمائی کرده و دائما"برخ وی میکشندو انسان حیران را که در پی سرگرم شدن و یا تشنه ی دیدن و تجربه کردن و آموختن است در متون کثیفی وارد میکنند که بهیچوجه مطلوب درون الهی و کمال جوی وی نیست. 

                                                                         مهرداد میخبر(قصرشیرین/25 فروردین 94)

تعداد بازدید از این مطلب: 5972
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

جمعه 29 اسفند 1394 ساعت : 10:32 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
معنای سینمای معناگرا
نظرات

معنای سینمای معناگرا 

(پیش از مطالعه توجه داشته باشید که این مقاله در سال 1386 برشته تحریر درآمده است)

منبع:www.aminartgroup.ir.suncold.parsiblog.com

Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

___________________________________________________________________________________________________

مقدمه :

سینمای معناگرا همان سینمای فرانگر است که به موازات مطرح شدن در ایران‌، در سایر نقاط جهان نیز با عناوینی متفاوت‌، مطرح شد و در سالیان اخیر، کوشش‌های چشم‌گیری در میان فیلم‌سازان جهان برای تولید چنین آثاری دیده می‌شود.

...چنین گرایشی شاید ناشی از تشنگی معنوی جهان امروز است که در سایر رشته‌های هنری و به خصوص در ادبیات نیز نمونه‌هایش یه وفور دیده می‌شود و سینما نیز که «هنر صنعتی» گره خورده با طبع مردم است و ادامه حیاتش در گرو استقبال مناسب مردم و به دست آوردن تماشاگران انبوه است‌، به ناچار و برای تجارت هم که شده، به مفاهیم معناگرایی روی آورده.

سینمای معناگرا اصطلاحی بود که ابتدا از سوی معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ايران "محمد مهدی حیدریان" مطرح شد. در نظر او، وسعت این سینما به حدی بود که مفاهیم متنوع و قابل اعتنایی را شامل می‌شد‌. این اصطلاح در میان مدیران ارشاد و فارابی و مشاوران سینمایی کشور بحث‌هایی را دامن زد‌، در مورد تعبیر «سینمای معناگرا » چالش‌های زیادی وجود داشت و حتا در خصوص تعبیر جهانی این مفهوم که بیشتر در زبان انگلیسی جست‌وجو می‌شد‌. از سال 1383خ به بعد یعنی از زمانی که برای نخستین بار واژه معناگرا مورد استفاده قرار گرفته تاکنون (1386) تحقیات و بحث‌های کارشناسی بسیاری بر روی سینمای معناگرا صورت گرفته است. عده‌ای به دنبال این بودند که اثبات کنند که آیا اساسا استعمال چنین واژه‌ای درست است یا نه و اگر درست است مگر سینمای بی‌معنا وجود دارد‌؟ و یا عده‌ای دیگر به دنبال عناصر مفهومی و کاربردی سینمای معناگرا بوده‌اند که می‌توان از این میان به آثار تهیه شده در بنیاد سینمایی فارابی اشاره کرد. من در این مقاله ضمن تعریف دقیقی از سینمای معناگرا سهی دارم تا به این سوال پاسخ دهم که آیا «سینمای معناگرا» همان «سینمای دینی» است؟ اگر چنین نیست چه رابطه‌ای بین سینمای معناگرا و سینمای دینی وجود دارد؟ اصلا آیا رابطه‌ای بین این دو مقوله وجود دارد یا خیر؟


Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

مفاهیم کلیدی :

معنا‌: معنا در مقابل ماده قرار می‌گیرد‌، ماده واقعیتی است در بستر زمان و مکان که قابلیت تغییر و تحول و تکامل دارد و ملموس و محسوس به حواس پنجگانه انسان ( مسلح یا غیر مسلح ) است‌. بنابراین معنا هر آن‌چیزی است که خارج از تعریف تحدیدی بالا قرار می‌گیرد‌، یعنی محدود به زمان و مکان و حواس انسانی نیست و در عین حال وجود دارد. سینمای معناگرا در پی گرایشی احساسی و عقیدتی به این موجود است‌. 

معناگرایی‌: چیزی جز بازگشت به فطرت نیست و بازگشت نیز جز با «تأمل» برنمی‌آید و تأمل نیز غالباً در «رازها» كل می‌گیرد و بزرگ‌ترین راز هستی نیز خداست‌.

دین‌: دین مجموعه‌ای از معارف است که در ابعاد عقیدتی‌، شریعتی‌، و عرفانی نمایان می‌شود.

سینمای دینی‌: سینماتی دینی به درگیری خیر و شر و پیروزی رستگاری‌ و نیکی بر تاریکی و جهل و شر می‌پردازد.

Image result for ‫عکس رنگ خدا‬‎

بخش نظری:

باید گفت موضوع این مقاله در قالب مطالعات جامعه شناسی سینما می‌گنجد. سعی من برای استفاده از نظریه‌ای مرتبط با موضوع مقاله به دلیل تازه بودن موضوع و ابهام بر‌انگیز شدن آن تنها در جامعه ایران به دلیل شرایط خاص فرهنگی ( دینی بودن کشور و نگاه دینی داشتن‌) بی‌نتیجه ماند، بنابراین به ناچار سعی شد از نظریاتی که من باب این موضوع در محافل کارشناسان سینمایی حوزه معناگرا مطرح شده است استفاده کنم.

عده‌ای از مخالفان سینمابی معناگرا معتقدند که اساس سینمای معناگرا وجود خارجی ندارد، بلکه دنباله‌رو و ادامه همان سینمای دینی است که پس از انقلاب در ایران رشد یافت‌. یا به عبارتی سینمای معناگرا تعبیر مدرن‌تر سینمای دینی است که استفاده می‌شود‌. در مقابل موافقان سینمای معناگرا چون اسفندیاری‌، دانش‌، زاهدی و... این نظریه را دارند که سینمای معناگرا اساس چیزی جز سینمای دینی‌، اخلاقی و ماورایی است.

سینمای معناگرا سینمایی است که توجه به واقعیت‌های جاری زندگی بشری را‌، عطف به رموز باطنی آن مورد نظر قرار می‌دهد به این معنی می‌کوشد از « صفات به ذات پدیده‌ها » از « صورت به معنا‌ی آنها »، از « ظاهر به باطن »، از « ماده به جان »‌، از « جسم به روح » و از « شهود به غیب » گذر کند و هیچ یک را نادیده فرونگذارد و هیچ کدام از این دو سوی واقعی بودن را از هم جدا نکند و به هیچ کدام بی‌توجه نباشد. و البته چون معنای هستی روی داشتن به کمال است‌، لذا سینمای معناگرا‌، پرداختن به واقعیت رمز‌آلود هستی را با گرایش به کمال وجهه همت خود قرار می‌دهد.

سینمای معناگرا نمی‌تواند صرفا سینمای اخلاقی باشد چرا که مجموعه عناصر اخلاقی از قبیل صداقت‌، ایثار‌، خوش رفتاری با دیگران و... اگر چه بار معنایی شریفی دارند ولی موجود نیستند و در مقام تجربه و انتزاع و ذهنیات خلق می‌شوند‌. موجود معنوی‌، واقعیتی زنده است که خصوصیات ماده را ندارد و مفاهیم اخلاقی و انسانی فاقد ویژگی زنده بودن هستند(دانش ، 1384) .سینمای معناگرا هم چنین نمی‌تواند سینمای دینی باشد چون در سینمای دینی «غیب» نقش محسوسی ندارد ولی در سینمای معناگرا غیب نقش بازی می‌کند.

در ادامه مقاله سعی خواهم كرد تا ضمن معرفی و شرح سینمای معناگرا و سینمای دینی به تفاوت‌های این دو سینما بپردازم و در پایان با استفاده از نظریه دانش ثابت کنم که سینمای معناگرا همين سینمای دینی نیست، هر چند که نا‌مرتبط هم نیستند.

 

Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

نسبت میان دین و هنر :

‌دین‌ تلاش‌ انسان‌ است‌ تا خود را از « خاك‌ » به‌ « خدا » برساند و هنر تلاش‌ انسانی‌ است‌ كه‌ از وطن‌ مألوف‌ تبعید و مهجور از خانه‌ مانده‌ است‌ و اكنون‌ به‌ زندانِ خاك‌ (دنیا)، رنگ‌ سرزمین‌ مألوف‌ و مأنوس‌ را می‌زند. به‌ زبان‌ دیگر، هنر و دین‌ تلاشی‌ است‌ از سوی‌ انسان‌ تا خود را از « واقعیت‌ موجود » (دنیا) به‌ آن‌ «حقیقتِ مطلوب "( عقبی )برسانند‌، ولی هر کدام با روش خود به این هدف جامه‌ي عمل می‌پوشانند‌: دین با برنامه‌های

عبادی‌ و اخلاقی‌ ما را از خاك‌ به‌ خدا می‌رساند (انا لله‌ وانا الیه راجعون )و هنر به دنیای ما رنگ عقبی می‌زند. تبعیدگاه انسان را به گونه‌ی خانه‌ی مانوس و مالوف از طریق معماری‌، نقاشی‌، صنایع مستظرفه‌، شعر‌، موسیقی و نمایش بازسازی می‌کند‌.

پس از این دیدگاه دین و هنر داری یک هدف مشترک‌اند ولی با روش‌های متفاوت ما را از« محسوس» به « معقول » از « بیداری زشت » به آن « ناپیدای زیبا » می‌رسانند.

Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

معنای سینمای معناگراچیست؟

سینمای معناگرا سینمایی است که توجه به واقعیت‌های جاری زندگی بشری را‌، عطف به رموز باطنی آن مورد نظر قرار می‌دهد به این معنی می‌کوشد از « صفات به ذات پدیده‌ها » از « صورت به معنا‌ی آنها »، از « ظاهر به باطن »، از « ماده به جان »‌، از « جسم به روح » و از « شهود به غیب » گذر کند و هیچ یک را نادیده فرونگذارد و هیچ کدام از این دو سوی واقعی بودن را از هم جدا نکند و به هیچ کدام بی‌توجه نباشد. و البته چون معنای هستی روی داشتن به کمال است‌، لذا سینمای معناگرا‌، پرداختن به واقعیت رمز‌آلود هستی را با گرایش به کمال وجهه همت خود قرار می‌دهد. پس ذات و جوهر ارزش‌های تمدن بشری‌، به نحوی که مورد اقبال همه تمدن‌های جهان باشد‌، موضوع کار سینمای معناگرا است.

این سینما محدود به وجوه رحمانی و تعالی بخش هستی نمی‌شود‌، بلکه وجوه شیطانی و موانع تعالی انسانی را هم در بر می‌گیرد. مشروط بر آن که معانی رحمانی در سایه معانی شیطانی و نفسانی قرار نگیرد. اما این وجود در حدی و به نحوی مورد توجه قرار می‌گیرد که اثر گذاری تعالی بخش آن را نفی نکند و « معنی رحمانی » در سایه «‌ معانی شیطانی » و « معانی نفسانی » قرار نگیرد.

به تعبیر دیگر سینمای معناگرا سینمایی است که «صفات را از ذات پدیده‌ها » جدا نداند و در عین دیدن صفات به ذات آنها نیز توجه کند‌. در عین حال که به « صورت » متوجه است، « معنا » را در می‌یابد و بدون این که « ظاهر » را نفی کند‌، « باطن » را بنگرد و بی آن‌که ماده را هیچ انگارد ، « جان » آن را جستجو کندو عالم "سهود و غیب" را در آمیختگی با هم وجدان نماید.در سینمای معناگرا نشانه ها و اشارات به طور جدی مورد استفاده قرار می گیرند . به نحوی که "نشانه گذاری "و آیات شناسی " و استفاده از "نمادها " ویژگی عمومی و گاه غالب سینمای معناگراست.

 

Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

سینمای معناگرا به چه موضوعاتی می‌پردازد؟

روح‌، آخرت‌، ذهن و عین‌، نیروهای غیرعادی بشری‌، شفابخشی‌، کشف و کرامات‌، رویا و کابوس‌، معجزه و امدادهای غیبی‌، شیاطین و فرشتگان‌، جن و جن زدگی‌، شاعرانگی و شهود و ارتباط با مردگان از مواردیست که در سینمای معناگرا موضوع پرداخت قرار می‌گیرد.

آیا سینمای معناگرا یک ژانر است ؟

سینمای معناگرا یک ژانر‌، نوع یا گونه در سینما نیست، سینمای معناگرا نوعی رویکرد محتوایی است که ممکن است در هر گونه‌ای از ژانرهای سینمایی نمود پیدا کند.

برای پاسخ به عده‌ای که مطرح می‌کنند مگر سینمای بی‌معنا نیز وجود دارد که سینمای معنا‌گرا داشته باشیم باید گفت‌:

همه فیلم‌ها معنا دارند، اما همه در جست‌وجوی معنا نیستند و سینمای معنا گرا در جستجوی معنا است و گرایش به معنا‌، گرایش به جان جهان است.

سینمای معناگرا سینمایی است كه انسان را در مقابل پیچیدگی‌ها و رازهای برملا نشده خود بگذارد و به‌نوعی او را به‌سوی هستی خود رهنمون سازد. از دیدگاه ایشان، معناگرایی دارای مفهومی عام و فراگیر است كه می‌تواند حتا در یك فیلم كه گویای یك داستان ساده است رخ دهد، لذا طبقه‌بندی‌های خاص در این حیطه، رنگ می‌بازد و تنها چند و چون تلاقی نگاه انسان و اثر هنری است كه معناگرا بودن یا نبودن آن اثر را نسبت به مخاطب، تعیین می‌كند.

 

Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

سینمای دینی :

سینمای دین یه درگیری خیر و شر و پیروزی رستگاری و نیکی بر تاریکی و جهل و شر می‌پردازد. نخستین رویکرد سینمای دینی پرداختن به روایت تصویری مفاهیم دینی و ایمان انسان به عالم معناست‌. البته اگر فیلمی فقط زندگی پیامبری را روایت کند لزوما سینمای دینی محسوب نمی‌شود‌. فیلم‌ها می‌توانند هر روایت تاریخی یا داستانی دیگری را به همین صورت به تصویر در‌آورند و حتی آن را تحریف کنند، ولی اگر موضوع فیلم مفاهیم دینی باشد می‌توان آن‌را سینمای دینی اطلاق کرد. در واقع سینمای دینی می‌تواند نوعی سینمای اخلاقی یا آرمانی باشد که شاخه‌های بی‌شماری از اندیشه را در بر می‌گیرد‌.

در تعریف سینمای دینی نباید به ظواهر دینی بسنده کرد، از این رو فیلمی که در آن نماز بخوانند و به زیارت بروند، روزه بگیرند، صدقه بدهند و از این قبیل فرایض دینی انجام دهند‌، صرفا فیلم دین تلقی نمی‌شود. فیلم دینی باید توانایی آن را داشته باشد‌، که توجه تماشاگر را نسبت به مبدا و معاد برانگیزد و او را از دام تعلقات به کثرت و ظواهر دنیوی نجات دهد. پس سینمای دینی تماشاگرش را از چاه ویل طاغوت‌ها و شیاطین و هواهای نفسانی وا می‌رهاند.

سینمای دینی یه درگیری خیر و شر و پیروزی رستگاری و نیکی بر تاریکی و جهل و شر می‌پردازد. نخستین رویکرد سینمای دینی پرداختن به روایت تصویری مفاهیم دینی و ایمان انسان به عالم معناست‌. البته اگر فیلمی فقط زندگی پیامبری را روایت کند لزوما سینمای دینی محسوب نمی‌شود‌. فیلم‌ها می‌توانند هر روایت تاریخی یا داستانی دیگری را به همین صورت به تصویر در‌آورند و حتی آن را تحریف کنند، ولی اگر موضوع فیلم مفاهیم دینی باشد می‌توان آن‌را سینمای دینی اطلاق کرد. در واقع سینمای دینی می‌تواند نوعی سینمای اخلاقی یا آرمانی باشد که شاخه‌های بی‌شماری از اندیشه را در بر می‌گیرد‌.

 Image result for ‫عکس سینمای دینی‬‎



ساختارشناسی‌ سینمای‌ دینی‌ چگونه‌ ممكن‌ است‌؟

اگر نتوانیم‌ ساختار سینمای‌ دینی‌ را تعریف‌ و جنبه‌های‌ ثبوتی‌ آن‌ را معرفی‌ كنیم‌، حداقل‌ قادریم‌ كه‌ بگوییم‌ سینمای‌ دینی‌ چه‌ نیست‌. در یك‌ كلام‌، سینمای‌ دینی‌، سینمای‌ ظواهر و رعایت‌ آداب‌ و احكام‌ ظاهری‌ و بیرونی‌ دینی‌ نیست‌؛ زیرا در این‌ وادی‌ دغل‌كاری‌ و ارزان‌فروشی‌ و عوام‌فریبی‌ بسیار بوده‌ است‌ (برای‌ مثال‌، تطبیق‌ سینمای‌ استالونه‌ و بروس‌ لی‌ با ظواهر به‌ اصطلاح‌ شرعی).

سینما و درام‌ دینی‌ را نباید با معیارهای‌ ظاهری‌ شرع‌ تعریف‌ كرد، بلكه‌ ساختار و هیات‌ متشكله‌ی‌ آن‌ باید جوهر تفكر دینی‌ را آشكار سازد. چگونه‌؟ ما یك‌بار در معماری‌، بار دیگر در نقاشی‌ و زمانی‌ در شعر و سرانجام‌ در تعزیه‌ موفق‌ به‌ ایجاد و ابداع‌ و انشای‌ هنر و نمایش‌ دینی‌ شده‌ایم‌. آیا در سینما نیز می‌توان‌ از تجربیات‌ موفق‌ گذشته‌ سود جست‌؟ در یك‌ كلام‌، به‌ لحاظ‌ ساختار، دینی‌بودن‌ یعنی‌ به‌ لحاظ‌ بصری‌، جوهره‌ی‌ دین‌ را آشكارساختن‌؛ زیرا سینما یك‌ هنر بصری‌ است‌؛ همان‌طور كه‌ معماری‌ ایرانی- اسلامی‌ به‌ لحاظ‌ تجسمی‌، جوهره‌ی‌ دین‌ را عیان‌ می‌سازد؛ یعنی‌ ما به‌ قول‌ "بوكهارت"‌ در یك‌ مسجد، به‌ناگهان‌ و بدون‌ واسطه‌ در محضر خداوند قرار می‌دهد. در معماری‌ مساجد، خودِ فضا و مكان‌ و حجم‌ بیان‌گر جوهر دین‌ و معنوی‌بودن‌ مكان‌ است‌. درواقع‌، مسجد تحقق‌ و تجسم‌ عینی‌ و عملی‌ جهان‌بینی‌ توحیدی‌ اسلام‌ است‌ و آوردن‌ آیات‌ و احادیث‌ نقش‌ تزئینی‌ و تأكیدی‌ دارد و نه‌ نقش‌ ساختاری‌.

Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

معیارها و مصادیق‌ سینمای‌ دینی‌ كدام‌اند؟


شاید مهم‌ترین‌ معیار برای‌ سینما و نمایشی‌ دینی‌ همانی‌ باشد كه‌ در مورد قبلی‌ گفته‌ شد. نمایش‌ سینما و نمایش‌ دینی‌ به‌ لحاظ‌ ساختار، دینی‌ است‌؛ به‌خصوص‌ در سینما كه‌ هنری‌ بصری‌ و دیداری‌ است‌، جوهره‌ی‌ اندیشه‌ دینی‌ خود را به‌ صورت‌ بصری‌ و دیداری‌ آشكار می‌سازد و نه‌ به‌ لحاظ‌ داستان‌ و شخصیت‌ و موضوعِ دینی‌ كه‌ می‌تواند گمراه‌كننده‌ و عوام‌فریبانه‌ نیز باشد.

مصادیق‌ نمایش‌ و سینمای‌ دینی‌ را در تنگنای‌ زمانه‌ی‌ حاضر، در ظهور جوهره‌ی‌ اندیشه‌ی‌ دینی‌ به‌ صورت‌ تصویری‌ و بصری‌ در آثار كسانی‌ همچون‌ درایر، بره‌سون‌، برگمن‌ و تاركوفسكی‌ یافته‌اند. برای‌ مثال‌، در آثار آندرِی‌ تاركوفسكی‌، تالاب‌ها و آبگیرهای‌ فراوانی‌ به‌ لحاظ‌ بصری‌ دیده‌ می‌شود كه‌ پیوسته‌ تصویر آسمان‌ در آن‌ها افتاده‌ است‌. تو گویی‌ در تبعیدگاه‌ انسان‌ و در حقیرترین‌ و بویناك‌ترین‌ وجوه‌ پدیده‌ها، تصویری‌ از ملكوت‌ رخ‌ نمایانده‌ است‌ و این‌ می‌تواند معنی جوهر تفكر دینی‌ را به‌ لحاظ‌ بصری‌ و ساختاری‌ نشان‌ دهد.

Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

سينماي ديني از نظر شرق وغرب
سینمای‌ دینی‌ شرق‌ رو به‌ سوی‌ حقیقت‌ دارد و جست‌وجو را با رمز و راز نشان‌ می‌دهد. ‌حقیقت‌ در این‌ نوع‌ سینما، مربوط‌ به‌ عالم‌ ماورا و ملكوتی‌ است‌، در حالی‌ كه‌ سینمای‌ دینی‌ غرب‌ در جست‌وجوی‌ حقیقت‌ عینی و کاربردی‌ برای‌ زندگی‌ است‌. به همین دلیل سینمای‌ دینی‌ غرب‌ با نوعی‌ رُمانتیسم‌ درآمیخته‌ است‌ و سینمای‌ دینی‌ شرق‌ با نمادگرایی‌ وسمبولیسم‌. سینمای‌ دینی‌ غرب‌ درنهایت‌ انسان‌ را به‌ سوی‌ خداشناسی‌ رهنمون‌ می‌كند و سینمای‌ دینی‌ شرق‌ به‌ سوی‌ خودشناسی‌ به‌ موازات‌ خداشناسی.

سینمای دینی غرب را می‌توان به مثلثی تشبیه کرد که هر ضلع آن به یکی از سه زاویه « خداوند »‌،« بشر » و «شیطان» منتهی می‌شود‌. در حالی که سینمای دینی شرق‌، نه مثلث بلکه دایره‌ایست که در مرکز آن «پروردگار» و در محیط آن «تمامی مخلوقات جهان» قرار دارند و یا پاره خطی است که انسان را در کوتاه‌ترین فاصله به خالقش می‌رساند‌. در واقع سینمای دینی غرب دارای سه بعد است‌: بُعد اول؛ نمایش پروردگار ، بعد دوم؛ نمایش بشر ، و بعد سوم؛ نمایش شیطان یا مانع و سد رابطه پروردگار و بشر‌. در حالی که سینمای دینی شرق‌، هم چون نقاشی و مینیاتور شرقی‌، دو بعدی است‌:‌بعد اول؛ تمثیلی از پروردگار و بعد دوم؛ تمثیلی از تمام مخلوقات جهان هستی است .

Image result for ‫عکس سینمای دینی‬‎Image result for ‫عکس سینمای دینی‬‎

هم‌ترین تفاوت سینمای دینی شرق و غرب در این است که سینمای دینی غرب پاسخی برای ناامیدی و جست و جو گری‌های انسان است که بهترین نوع آن سینمای فیلم ساز سوئدی "اینگمار برگمن" است‌. اما سینمای دینی شرق به منزله‌ی تجلیل و عبادت جهان و یا درک طبیعی هستي است‌. سینماگر شرقی از طریق سینما راهی برای یاتفتن امید و یا ایمان جستجو نمی‌کند‌، زیرا ایمان و امید را در قلب خویش دارد و اکنون با ابراز هنرش‌، درک عابدانه و ستایش گرانه خودرا از جهان هستی بیان می‌کند .

غیب و راز :

موجود معنوی نزد جریان‌های معناگرا با عبارت غیب عنوان می‌شود‌، غیب همان امور پنهان از حس بشر است که از قلمرو ابزار آگاهی‌های طبیعی‌اش خارج است‌. این امور یا به موجودات ماورای حس او اطلاق می‌شود (مانند خدا‌، فرشتگان‌، ارواح‌، شیاطین‌، اجنه و...) یا به حوادث و وقایعی که در گذشته اتفاق افتاده یا در آینده رخ خواهد داد و شخص بدون ارتباط محسوس با آن حوادث‌، نسبت به آنها وقوف پیدا می‌کند.

سینمای معناگرا با واقعیات سرو کار دارد، واقعیت‌هایی توام با رمز و راز. راز وجه دیگری از سینمای معناگرا‌ست که در کنار پردازش غیب نقشی اساسی دارد ممکن است همه رازها از جمله مجهولات انسان باشند، اما هر مجهولی راز نیست‌.

Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

مصداق‌های معنوی راز :

1- مبدا و منتهی امور

2- امور پشت پرده

3- نفع و ضرر پنهان در وقایع دنیا و رفتار آدمیان

4- مکانیسم‌های پنهانی که در عالم در کارند(مانند دعا )

5- امور بی چون و چرا مثل خدا‌، قضا و قدر و...

6- اموری که آشکار شدنشان نظام عالم را بر هم می‌زند و غفلت‌ها را می‌شکند

7- تجربه‌های عرفانی

8- ماهیات و حقایق امور و...تجلی پیدا می‌کند‌.

این راز آلودگی معنادار نوعی‌ شان و مقام به عالم غیب می‌دهد که آن را نزدیک به تعالی و تقدس می‌کند‌. به عبارت دیگر در سینمای معناگرا امر متعالی و مقدس از خلال واقعیت‌های مادی ظاهر می‌شود و به این وسیله‌، شی مادی علاوه بر اینکه چیزی دیگر می‌شود در عین حال صورت خود را محفوظ باقی می‌دارد‌.

Image result for ‫عکس سینمای دینی‬‎

سینمای معناگرا در مقام نمایش همین تداخل دو ساحت غیب و شهود است 

اینکه چطور در لابلای پیکره‌های مادی و واقعیت‌های دنیایی‌، غیب در آمد و شد به‌سر می‌برد و می‌آید و می‌رود‌. مثلا ظهور یک فرشته یا موجود غیبی بر انسان‌، از راز آمیزترین و پیچیده‌ترین تداخل‌های این دو ساحت است‌.

آیا تلازم غیب و تقدس در سینمای معناگرا به معنای هم ردیف دانستن اینگونه سینما با سینمای دینی است ؟

خیر اینگونه نیست سینمای دینی همان سینمای معناگرا نیست‌،بلکه با آن رابطه دارد‌.

Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

تفاوت سینمای معناگرا با سینمای دینی :

رابطه سینمای معناگرا با سینمای دینی مانند دو دایره متداخل است که در بخش‌های از هم جدا و در بخش‌هایی با هم مشابه هستند. یعنی یک فیلم هم می‌تواند دینی باشد، هم معناگرا. ولی چنیین نیست که هر فیلم دینی معناگرا باشد و هر فیلم معناگرایی هم لزوما دینی باشد.

تفاوت این دو حوزه قبل از هر چیز به تفاوت غیب و دین بر می‌گردد‌.گفتیم که دین مجموعه‌ای از معارف است که در ابعاد عقیدتی‌، شریعتی و عرفانی نمایان می‌شود. در بسیاری از این معارف و ابعاد‌، غیب نقش محسوسی ندارد و بیشتر بر مبنای فلسفه و کلام وحقوق و فقه استوار شده است و اگر این بخش از معارف دینی‌، در سینما به عنوان موضوع اصلی پرداخته شود‌، قطعا سینمای دین هست‌، اما سینمای معناگرا نیست‌. مثلا اگر در فیلمی‌، موضوعاتی از قبیل نماز و روزه و جهاد و یا داستان زندگانی یک الگوی دینی فارغ از جنبه‌های غیبی مد نظر قرار گیرد‌، آن فیلم دینی است‌، ولی به دلیل فقدان عنایت به عالم غیب‌، معناگرا نیست‌.

بنابر این بخشی از سینمای دینی خارج از حیطه سینمای معناگراست‌. به عبارت دیگر هر فیلم دینی‌، معناگرا نیست و هر فیلم معناگرایی هم دینی نیست‌.

 

Image result for ‫عکس رنگ خدا‬‎Image result for ‫عکس سینمای دینی‬‎

می‌دانیم که جوهره هر دینی در مفهوم خدا تجلی پیدا می‌کند‌. دین بدون خدا دین نیست ، ولو اینکه آیین و مراسم داشته باشد‌. در تعریف دین قبل از هر واژه‌ای‌، معنای خدا می‌باید وجود داشته باشد. از همین رو سینمای دینی موضوعاتی را در بر دارد که مستقیم یا غیر مستقیم در ارتباط با قادر متعالی هستند که با عنایت به صفات کمالیه و ثبوتیه و سلبیه مندرج در تعالیم دین‌، خدا نام دارد‌، اما سینمای معناگرا لزوما چنین نیست‌. در سینمای معناگرا با غیب و راز آلودگی و تعالی و تقدس سر و کار داریم که مجموعا معنویت را شکل می‌دهند و ممکن است در این گستره اشاره‌ای به خدا نشود بنابر این رابطه بین سینمای معناگرا و سینمای دینی‌، اگر بخواهیم با زبان علم منطق بیان کنیم رابطه عموم و خصوص من وجه است‌، مانند دو دایره متداخل که در بخشی مشترک و در بخش هایی جدا از هم هستند.

Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

نتیجه گیری:

- سینمای معناگرا سینمایی است که عمدتا در عین حرکت در بستر رئالیسم(رئالیسم از این جهت که تاکید بر واقعیت و نه خیالی بودن عالم غیب کند) گوشه چشمی نیز به ذهنیت‌گرایی مندرج در سورئالیسم و تا حدی اکپرسیونیسم دارد و در این مسیر از نماد پردازی نیز بهره فراوان می‌جوید‌.

- سینمای معناگرابه از لحاظ مضمونی با سه عنصر عالم غیب، راز و تقدس پیوند دارد.

- سینمای معنا گرا به لحاظ فرمی عمدتا در حرکت بین سه حوزه رئالیسم‌، ذهنیت‌گرایی و نماد پردازی در حال نوسان است.

- سینمای معناگرا‌، با سینمای دینی و اخلاقی رابطه عموم و خصوص من وجه دارد .

- تعامل هنر و معنویت‌‌، لزوما و منطقا به تلازم فیلم سینمایی با معناگرایی منتهی نمی‌شود.

- در سینمای معناگرا با غیب و راز آلودگی و تعالی و تقدس سر و کار داریم که مجموعا معنویت را شکل می‌دهند و ممکن است در این گستره اشاره‌ای به خدا نشود‌.

Image result for ‫عکس سینمای دینی‬‎Image result for ‫عکس سینمای دینی‬‎

- توجه به راز آلودگی رمزهای هستی و زندگی بشری در سینمای معناگرا‌، البته لزوما به رمزگشایی منجر نمی‌شود‌، چرا که‌: رموز هستی به سادگی گشودنی نیست‌، لیکن اشاره و نشانه‌گذاری بر رمزهای جاری در زندگی بشری و واقعیت‌های روزمره جهان خود توجه دادن به معنای باطنی و جان جهان است‌. لذا در سینمای معناگرا نشانه‌ها و اشارات به طور جدی مورد استفاده قرار می‌گیرند‌. و البته از اقیانوس بی‌کران معارف دینی و ادبیات جهان برای رسیدن به مقصود بهره می‌گیرد تا با استفاده سینمایی از زبان « اشارات و نمادها » و « رمزهای موجود در ادبیات » به غنای سینمای معناگرا و رهیافت درست به مقصود کمک نماید.

- رابطه سینمای معناگرا با سینمای دینی مانند دو دایره متداخل است که در بخش‌های از هم جدا و در بخش‌هایی با هم مشابه هستند. یعنی یک فیلم هم می‌تواند دینی باشد، هم معناگرا. ولی چنیین نیست که هر فیلم دینی معناگرا باشد و هر فیلم معناگرایی هم لزوما دینی باشد.

Image result for ‫عکس سینمای معناگرا‬‎

 
 
1-طرح عنوان <سینمای معناگرا> در سینمای ایران و از سوی بنیاد سینمایی فارابی، در همان گام های اول واکنش های منفی بسیاری را در پی داشت. بسیاری از منتقدان به این عنوان بر این باور بودند که اگر بخواهیم چنین سینمایی را مطرح کنیم، پس باید در مقابل آن به وجود سینمای بی معنی هم عقیده مند باشیم، در حالی که هیچ فیلمی حتی در پیش پا افتاده ترین شکل خود، موجود نیست که حاوی هیچ نوع معنی نباشد. گروهی دیگر بر این عقیده بودند که چون این نوع سینما از سوی یک نهاد خاص دولتی مثل بنیاد فارابی مطرح شده از فیلم هایی با تعریف معناگرا حمایت های مالی می کند، سینما به سوی نوعی هدایتی - حمایتی شدن دوباره سوق پیدا خواهد کرد، از نوع جریانی که در دهه 60 ، در مورد موج سینمای عرفانی به وجود آمد و در نهایت هم شکست خورد و به نتیجه نرسید. 
 
Image result for ‫عکس سینمای معناگرا ی ایران‬‎
       
    2-در مورد شبیه سازی سینمای معناگرا به سینمای عرفانی دهه 60 جای بحث همچنان باز است و حتی نمونه هایی از آثاری که پس از طرح <سینمای معناگرا> در بنیاد سینمایی فارابی ساخته شده است، گاه می تواند بر تقویت شبهه فوق صحه بگذارد اما پافشاری بر مفهوم سینمای بی معنی در مقابل سینمای معناگرا، ایراد گیری عجیبی است که به آنچه تاکنون گفته شده و به بحث گذاشته شده وقعی نمی نهد، گوش خود را بر حرف و حدیث های دیگران می بندد و حرف خود را مدام تکرار می کند! در همان مراحل اولیه عنوان شدن، سینمای معناگرا، در بنیاد سینمایی فارابی، عبدا ... اسفندیاری، مسوول بخش سینمای معناگرا در این بنیاد، در مصاحبه ای با ماهنامه فیلم نگار تعریفی تقریبا کامل از این نوع سینما ارائه داد که فارغ از اینکه آثار ساخته شده در این گونه و تا این تاریخ تا چه حد با آن تعاریف مطابقت دارند، حداقل شبهه <سینمای بی معنی> در مقابل <سینمای معناگرا> را به طور کامل پاسخ می دهد. طبق این تعریف <سینمای معناگرا> که می تواند با عباراتی از قبیل ماورا، فرانگر، دیگر سو و معنوی نیز مترادف باشد، تمرکز بر عالم غیب از طریق کشف راز هستی دارد و این مسیر را با تکیه بر منابع دینی و گاه غیردینی می پیماید. در واقع سینمای معناگرا <معنا> را در مقابل <ماده> به کار می برد و در پی تصویر سازی عالم غیر مادی و هرچه مربوط به این گستره است می باشد. به این ترتیب، سینمای معناگرا گستره وسیع تری را از سینمای دینی، که قبل از این طرح شده بود، شامل می شود و شاید بتوان گفت سینمای معناگرایی که بر انگاره های دینی متکی است، می تواند شامل بخشی از مقوله <سینمای دینی> باشد. پس این موضوع سینما با وجود داشتن فصل مشترک، دو مجموعه جدا از هم را تشکیل می دهند. مطرح شدن نظریه سینمای معناگرا، البته تنها متعلق به سینمای ایران و بنیاد سینمای فارابی نیست، بلکه سال ها پیش پل شریدر، فیلمنامه نویس مطرح هالیوود، در پایان نامه تحصیلی اش، برای اولین بار سبک استعلایی در سینما) ( Transcendetal style نام برد )که تا حدودی متناظر به همین عنوان سینمای معناگر است و تنها از سه فیلمساز یاد کرد که در چنین سبکی فیلم می سازند: روبربرسون، کارل تئودور درایر و یاساجیرو ازو...
 
Image result for ‫عکس سینمای معناگرا ی ایران‬‎
        
    3-در سینمای ایران و با تعریف فوق می توان آثار معناگرای بسیار زیادی را یافت اما به نظر می رسد کمتر پیش آمده است که این آثار، وجهی مذهبی را نیز برخود حمل نکنند. مثلا در فیلم <دیده بان) >ابرهیم حاتمی کیا( که جنبه های متافیزیکی خود را با مقوله <امداد الهی> از غیب پیوند می دهد که حاوی انگاره های مذهبی است یا حتی در <هامون) >داریوش مهرجویی( که قهرمان اثر درگیر مشکلات فکری و روحی، در ذهن خود عالم واقع و خیال را درهم می ریزد و در دنیایی مالیخولیایی به سوی مرگ و نیستی حرکت می کند، این درهم ریختگی امور مادی و ماورایی در زندگی قهرمان ریشه ای مذهبی پیدا می کند: جایی که حمید هامون به دنبال رازهای اقدام به ذبح اسماعیل توسط پدرش ابراهیم )ع( است و اینکه این میزان از ایثار از کدام جنبه غیبی زندگی انسانی نشات می گیرد.
 
Image result for ‫عکس رنگ خدا‬‎Image result for ‫عکس رنگ خدا‬‎
    
     نمونه های مطرح شده تر سینمای معناگرا هم هریک به نوعی متعلق به سینمای دینی هستند. آثاری چون <رنگ خدا) >مجید مجیدی( که در آن پسرکی نابینا می تواند به بصیرتی درونی دست یابد، طوری که با عناصر طبیعی پیوندی برقرار کند که از طریق آنها نام خداوند را زمزمه کند یا مثلا <تولد یک پروانه> که در آن عناصر غیبی اراده شده در سه اپیزودش به نوعی با انگاره های دینی و الهی پیوند برقرار می کند. این مساله پس از طرح عنوان <معناگرا> نیز در میان آثار ارائه شده در این گونه به چشم می خورد: آثاری چون <قدمگاه) >محمد مهدی عسگرپور(، <یک تکه نان)>کمال تبریزی(، <جایی دور، جایی نزدیک)>رضا میرکریمی( و... همه در عین معناگرا بودن پیوندهای عمیق با مفاهیم مذهبی دارند که آنها را در زمره فیلم های دینی قرار می دهد و شاید بتوان گفت، آنچه با عنوان کردن این حرف و حدیث ها در سینمای ایران در حال پا گرفتن به عنوان یک گونه است )نه به این معنا که تا این تاریخ فیلمی با این درونمایه ساخته نشده بلکه منظور پاگرفتن تعریفی جدید است(، نوعی سینمای دینی است که به عالم غیب و ماورا در مقابل عالم ماده توجه نشان می دهد و با توجه به اینکه در اکثر آثاری که به گونه سینمای دینی تعلق دارند، به نوعی توجهی غالب به امر متعالی متافیزیکی )خداوند( وجود دارد پس همه این نوع آثار می توانند در زیرگونه سینمای معناگرا نیز قرار گیرند، حتی فیلم های تاریخی سینمای ایران در مورد زندگی اولیا و انبیا نیز از وجوه معناگرایانه تهی نیست، پس آیا نمی توان، لا اقل در محدوده سینمای بومی، سینمای معناگرا> و <سینمای مذهبی و دینی> را برهم منطبق کرد و جداسازی های این چنینی را برای سینمای آن سوی آب ها انجام داد که این دو نوع سینما در آنها بیشتر قابل تفکیک است.
 
Image result for ‫عکس رنگ خدا‬‎
       
    4- به هر حال، هر تعریفی که از این نوع سینما ارائه دهیم و با هر نوع تقسیم بندی که وجوه مختلف سینمای مذهبی و معناگرا را از هم افتراق دهد یا به یکدیگر شبیه سازد، نباید این نکته را از نظر دور داشت که این نوع سینما مجبور است با توده وسیع مخاطب ارتباط برقرار کند. تجربه شکست خورده سینمای عرفانی در دهه 60 نشان می دهد که حمایت های دولتی از سینمایی که تماشاگر ندارد به بن بست خواهد خورد. سینمای معناگرا نیز اگر بخواهد پابگیرد و رشد کند، نیاز به فیلم نامه هایی قوی و جذاب دارد که در ترکیب با اجرای مناسب بتواند تماشاگر را در تمام طول مدت تماشا با حربه های دراماتیک روی صندلی سینما نگاه دارد تا پس از آن بتواند درونمایه خود را به تماشاگر <ارائه> دهد یا < القا> کند. معدود فیلم هایی که از زمان طرح این نوع سینما تاکنون تحت این عنوان و با حمایت فارابی ساخته شده اند از منظر فوق چندان امیدوار کننده نبوده اند. پس باید همچنان منتظر باشیم تا ببینیم فارابی با این طرح جدید، چه آثار نویی را در آستین می پروراند! 
تعداد بازدید از این مطلب: 9520
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

یک شنبه 24 اسفند 1393 ساعت : 9:11 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه بازیگر شدند؟(فریبرز عرب نیا)
نظرات

چگونه بازیگر شدند: فریبرز عرب نیا

_گردآوری و تدوین مطلب :مهرداد میخبر

منبع:ویکیپدیا.جهان امروز.تابناک.king-0511.blogsky.com.نقدفارسی

______________________________________________________________ 

فریبرز عرب نیا در سال ۱۳۴۳ در تهران متولد شد.ا و در سال ۱۳۶۰ موفق به اخذ مدرک دیپلم ریاضی فیزیک شدو پس از طی کردن دوره خدمت سربازی در سال ۱۳۶۴ به ترکیه رفت که در دانشگاه خاورمیانه آنکارا مشغول به تحصیل رشته مدیریت شود.این کاررا انجام داد ولی آن را درنیمه های راه رها کرد و به ایران بازگشت تا در رشته مورد علاقه‌اش  یعنی بازیگری به آموختن مشغول شود. فریبرزپس از گذراندن تحصیلات دانشگاهی و دوره‌های تخصصی تئاتر و سینما ،به شکل حرفه‌ای وارد کار شد و تئاتر را در کانون تئاتر تجربی زیر نظر استادحمید سمندریان و سینما را در دوره‌ای دو ساله در مجتمع آموزشی سینما تحصیل کرد. او همچنین در رشتهٔ ارتباط تصویری (گرافیک) موفق به اخذ مدرک کارشناسی از دانشگاه هنر شد. او هم اکنون علاوه بر بازیگری در زمینه طراحی گرافیک نیز فعالیت دارد.

بیوگرافی فریبرز عرب نیا

هم‌زمان با تحصیلات دانشگاهی، آموزش سینما را در مجتمع آموزشی سینما آغاز کرد و مدتی نیز کلاسهای بازیگر تئاتر را در کانون تئاتر تجربی گذراند. نمایش‌هایی که طی این دوره بازی و کارگردانی کرده عبارتند از: آوازخوان طاس، کالیگولا، دایره گچی قفقازی، بهرام چوبینه و...

فریبرز عرب‌نیا تا قبل از سال ۱۳۷۴ در هشت فیلم در نقشهای دوم و سوم ظاهر شد و هیچگاه نتوانست توانایی‌هایش را به معرض نمایش بگذارد. اما وقتی از طرف مسعود کیمیایی برای بازی در فیلم ضیافت از او دعوت شد، همگان بر این عقیده بودند که کیمیایی قهرمان خود را یافته‌است. بازی او در فیلم ضیافت یکی از بهترین بازیهای جشنواره چهاردهم فیلم فجر بود.

اوج هنرنمایی فریبرز عرب‌نیا در فیلم سلطان بود. او توانست شمایل یک قهرمان به ته خط رسیده را به زیبایی هرچه تمام تر ایفا کند. این نقش‌آفرینی تا حدی خوب و پذیرفتنی بود که منتقدان ماهنامه فیلم بازی او را بهترین بازی جشنواره پانزدهم فیلم فجر خواندند. این در حالی بود که عرب نیا حتی کاندیدای دریافت جایزه هم نشده بود.

فريبرز عرب نيا در نقش مختار ثقفيفريبرز عرب نيا در نقش مختار ثقفيفريبرز عرب نيا در نقش مختار ثقفي

فریبرز عرب‌نیا در فاصله بین ضیافت و سلطان سه فیلم بازی کرد. سه فیلم حادثه‌ای فیلم‌هایی که نه ارزش ماندگاری داشتند و نه عرب‌نیا نشانی از خود داشت.فریبرز عرب‌نیا پس از سلطان، سه چهار بازی خوب هم در کارنامه سینمایی خود ثبت کرد تا همچنان خیلی‌ها به او امیدوار باشند.

بازی قابل قبول او در فیلم جهان پهلوان تختی و بخصوص شوکران هر دو ساخته بهروز افخمی و بازی متفاوت و بسیار دشوارش در فیلمشیفته فریبرز عرب نیا را به عنوان یکی از چهره‌های برتر دهه هفتاد سینمای ایران معرفی کرد. فریبرز عرب نیا بیش از پنج سال از عمر هنری خود را برای بازی در سریال پر بیننده مختارنامه صرف کرد که به گفته اکثر کارشناسان در ایران و کشورهای عربی یکی از بهترین بازی‌های خود را انجام داده است. فریبرز عرب نیا از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۷ در این سریال پرهزینه و پرمخاطب نقش مختار ثقفی را بازی کرده است. وی در آخرین فعالیت هنری خود در نقش شهید چمران در آخرین اثر ابراهیم حاتمی کیا"چ" به هنرنمایی پرداخته‌است.این فیلم در جشنواره فجر سال ۹۲ به نمایش در آمد.

 

بیوگرافی فریبرز عرب نیا

 

انتقادها و گفتار وی در سه برنامهٔ تلویزیونی هفت که در تاریخ‌های ۳۰ اردیبهشت و ۶ خرداد و ۱۳ خرداد ۱۳۹۰ به صورت زنده پخش شد جنجال‌هایی به‌دنبال داشت. یکی از این جنجالها اختالف دنباله دارش با حامد بهداد بود.

اختلاف با حامدبهداد ؟

 

دریکی از قسمتهای برنامه  پر بیننده هفت  فریبرز عرب نیا دعوت شده بود.از اوبعنوان یک بازیگر برای گفتگوی ویژه ای بود که مربوط به مقوله بازیگری و ثبات و ماندگاری بازیگران در سینمای ما و اینکه چرا این ماندگاری در حال حاضر وجود ندارد، بود.

 

 فحاشی و کوبیدن اشخاص و صحبت کردن در مورد اشخاصی که در آن برنامه حضور نداشتند ناگهان شروع شد و هم مهمان برنامه (عرب نیا ) و هم منتقدین (فراستی و ..) شروع به توهین به یکدیگر کردند و مجری برنامه هم بدون اینکه دخالتی در این ماجرا داشته باشه فقط گوش میداد.  عرب نیادربخشی از سخنانش بدون اشاره مستقیم، بهداد را به مجنون وار رفتار کردن به بهانه مارلون براندو بودن متهم کرد.واین اشاره ها که همه میدانستند خطاب به بهداد است شروعی شد بر دعوای دنباله داری که به مطبوعات کشیدو بهداد طی نامه ای توهین عرب نیا را طی نامه ای جواب دادو حواشی بسیاری را موجب شد.

در جلسه ای دیگر؛عرب نیا که برای بار سوم در برنامهٔ «هفت» حاضر شده بود، با اشاره به حواشی پیرامون نامهٔ «حامد بهداد» و سخنانی که به شکل غیر مستقیم دربارهٔ این بازیگر مطرح کرده بود گفت: من هرگز به کسی توهین نکردم اگر چیزی گفتم اشاره‌ام به جریان‌هایی بوه است که افراد را قربانی شرایط می‌کند. اختلافی بین هنرمندان نیست و‌‌همان طور که که گفتم این افراد بر اغتشاشات موجود سوار شده‌اند. وی در ادامه به پیامک‌ها و کامنتهای مردم در این چند روزه اشاره‌ای داشت و گفت: من دست مردمی که ادب را رعایت کردند و از من خواستند که به واکنش همکارم توضیحی ندهم بسیار ممنونم.

مواجهه عرب نیا با حاتمی‌کیا اخلاقی بود؟

و....چ:اختلاف با حاتمی کیا

همچنین در سال ۱۳۹۱ به دلیل اختلاف با ابراهیم حاتمی کیا, در سکانس پایانی فیلم چ حاضر نشد و کارگردان مجبور به استفاده از بدل به جای وی گردید .ابراهیم حاتمی کیا مطلقاً درباره آنچه در جریان ساخت فیلم «چ» میانشان رخ داده، سخنی بر زبان نیاورد و حتی در جریان نشست خبری پس از نخستین اکران فیلم در برج میلاد، ظاهراً درخواستی مبنی بر مطرح نشدن پرسش‌هایی در رابطه با غیبت عرب نیا را مطرح کرد تا آنچه دلش نمی‌خواهد بر زبان نیاورد .ماجرا اما چندان برای پیگیران پروژه «چ» پنهان نبود و تا حدودی علنی شده بود. حاتمی کیا و عرب‌نیا در طول ساخت پروژه با هم دچار چالش شدند، تا آنجا که در اواسط پروژه سراغ رضا عطاران رفتند تا او از صفر این نقش را بازی کند و او نیز در رفتاری منطقی، این حرکت نه چندان حرفه‌ای را انجام نداد و وارد این بازی نشد. آنهایی که از نزدیک در جریان تولید فیلم و مراحل فیلمبرداری بوده‌اند، تأکید داشتند فریبرز عرب‌نیا به ویژه پس از ماجرای مختار، این نقش برایش مهم شده بود، برای بازی در نقش شهید چمران مطالعات و دیدگاهش را دخالت می‌داد و هر چه کارگردان می‌گفت، لزوماً انجام نمی‌داد و به نقش آفرینی‌اش بر مبنای مطالعاتی که درباره چمران کرده بود، تکیه می‌کرد. این کشمکش نه چندان پررنگ، در نهایت به درگیری لفظی شدیدی میان حاتمی کیا و عرب نیا منتهی می‌شود و در پایان روابط به چندان سردی می‌گراید که دیگر دیالوگ مستقیم کمی در طول فیلمبرداری میان کارگردان و بازیگر محوری فیلم ردوبدل می‌شود و حتی ظاهراً برداشت از برخی رخدادها نظیر تکرار صحنه‌های انفجار که عرب نیا در آن‌ها بوده، به اذیت کردن عرب نیا تعبیر شده است. 

مواجهه عرب نیا با حاتمی‌کیا اخلاقی بود؟

سرانجام با پایان قرارداد قرارداد عرب‌نیا که برای شرکت در این پروژه به ازای هر ماه کار ۶۰ میلیون تومان بوده، عرب نیا با طرح بحث اینکه قراردادش پایان یافته و امکان حضور در پروژه را ندارد، کنار می‌کشد و حاتمی کیا برای سکانس‌هایش از جمله سکانس فینال را تغییر می‌دهد . عرب نیا نیز همانند حاتمی کیا سئوالها را در این رابطه همواره بی جواب میگذاشت ،حتی در برنامه تحویل سال شبکه دو، حسنی و نامداری با ظرافت تلاش کردند در خصوص سکوت عرب نیا درباره همکاری با ابراهیم حاتمی کیا در فیلم سینمایی «چ» و حاضر نشدن او در محافل گوناگونی که ویژه این فیلم برگزار می‌شد... از او توضیحی بگیرند و عرب نیا در این خصوص تصریح کرد: اگر به احترام شما و خانم نبود می‌گفتم لطفا سئوال بعدی اما سعی می‌کنم با حرمت این سؤال را بی‌جواب نگذارم، اما خیلی کلی پاسخ می‌دهم و درباره فیلم یا آدم خاصی حرف نمی‌زنم.


مواجهه عرب نیا با حاتمی‌کیا اخلاقی بود؟

  عرب نیا از زبان عرب نیا

علاقه من به هنر بعد از بازگشت به ایران آغاز نشد بلکه پیش از آن ریشه در کودکی ام داشت. پدرم روحش شاد، ادبیات و سینما را مهم می دانست و سینما و فیلم مثل تفریح دوران کودکی همیشه وجود داشت و بعدها به شکل علاقه هنری در آمد. ادبیات اولین هنری بود که با آن زندگی کردم و کتاب های چوبک، غلامحسین ساعدی و بهرام صادقی را می خواندم، بوف کور را نیز پدرم برایم خواند.
 این اتفاقات پیش از دیپلم رخ داد، زمانی که من سریال آمریکایی خیابان های سانفرانسیسکو را از تلویزیون تماشا می کردم. بعدها فهمیدم یکی از دو بازیگر نقش های اصلی مایکل داگلاس بود که علاقه ای به بازیگری در من ایجاد کرد. پدرم به من آموخت به دنیا آمده ام تا کاری را که دوست دارم انجام دهم، اگرچه امکانات و موقعیت های دیگری برای انتخاب شغل داشتم پدر و مادرم مرا تشویق کردند آنطور که دوست دارم زندگی کنم و من به سمت زیباترین دستاورد بشری یعنی هنر کشیده شدم. این علاقه بعدها با دیدن فیلم های کلینت ایستوود، مارلون براندو و رابرت دنیرو به عشق تبدیل شد. گرچه همواره در تاریخ بشریت مولانا را می سوزاندند، شمس را فراری می دادند و هیچ کدام خیری ندیده اند اما همواره هنرمندان به واسطه اعتقاداتشات به انسانیت جاودانه شدند.
 
 
با «ضیافت» برای مردم جدی شدم
«وصل نیکان» و «مسافران» دو فیلمی بود که در آنها برای اولین بار جلوی دوربین رفتم و با «ضیافت» من برای مردم جدی شدم. بازیگری برای من از ابتدا مهم بود. در فیلم های محمدعلی سجادی و بهروز افخمی بازی کردم و شوکران، رنگ شب و جهان پهلوان تختی شکل گرفتند. فیلم هایی با فرزاد مؤتمن داشتم که باج خور و هفت پرده از آن جمله بوده اند و سر انجام به مختارنامه رسیدم.
 فیلم هایی بازی کرده ام که بودن در آن ها ریسک بالایی می طلبید و برای کارگردانانی بود که مردم با آنها عجین نبودند. از جمله «شکلات داغ» و «طاووس‌های بی پر». بازیگری باید برای مردم عادی به نظر بیاید و همین پروسه پیچیده‌ای است. شوخی است اگر فکر می‌کنیم حافظ کار راحتی انجام می‌داد یا ونگوگ به آسانی قلمو به دست می‌گرفت و مسیر سهل الوصولی برای خلق آثارش در پیش داشت.
 
 
مردم می‌گویند دو نقشم به هم شبیه نیست
 یکی از ارزشمندترین چیزهایی که در نگاه مردم به من شکل گرفته این است که می‌گویند هیچ دو نقشت شبیه به هم نیست و هیچ وقت تو را نمی‌بینیم بلکه فیلم را می‌بینیم. این موضوع حاصل تجربه گری و جرات کردن در مواجهه با ناشناخته‌های پیش رو است و من همچنان این شوق را دارم.
 دوستی حرف خوبی می‌زد اگر سیب با کیفیت و عطر شمیران به مردم ارائه نشود، آنها منتظر نمی‌مانند و سیب بی کیفیت لبنانی یا چینی می‌خورند.
 فیلم نیمه تمامی دارم که به خاطر مشکلی که برای تهیه‌کننده‌اش ایجاد شد، ادامه پیدا نکرد. نویسندگی هم برایم لذت بخش و دغدغه است. نمی‌دانم به چه زبانی باید تشکر کنم و این را با اعتقاد و از ته دل می‌گویم که دوستان همچون میرباقری منت گذاشتند و ضعف‌های مرا به زبان نیاوردند. من ضعف‌هایی داریم که از قوت‌هایم کمتر نیست. اما چیزی در وجودم هست که می‌توانم به آن ببالم و آن این است که راهم را با اعتقاد آمدم. حوشحالم که دردانه‌هایی در کنارم دارم که به قول سعدی علیه الرحمه ممد حیات هستند. دست تک تکشان را می‌بوسم. مهم قدر دیدن از مردم است نه کسانی که قرن‌ها است خواب هستند. خوشحالم این قدر دیدن به واسطه حضور کسانی است که به اسم همکار شریک لحظه‌های خوب و بد من بوده‌اند. خوشحالم بعد از ۳۰ سال کار در این عرصه کسانی در کنارم هستند که جزو افتخارات زندگی‌ام به حساب می‌آیند.
 

کارگردانی

فریبرز عرب نیا قرار بود پیش تولید فیلم سینمایی اش آمبولانس را به تهیه کنندگی محمود فلاح و مشاور کارگردانی داوود میرباقری در سال ۹۰ آغاز کندکه به دلیل نبود سرمایه‌گذار موفق به این امر نشد. وی اولین کارگردانی خود را در قالب یک سریال 5 قسمتی به نام «رنگ شک» کلید زد.این سریال مهرماه ۹۲ وارد مرحله تصویر برداری شد.

کارهایش:

وصل نیکان (ابراهیم حاتمی کیا، 1370)

 مسافران (بهرام بیضایی، 1370)

 خسوف (رسول ملاقلی پور، 1371)

 من زمین را دوست دارم ( ابوالحسن داودی، 1372)

 آهوی وحشی (حمید خیرالدین، 1371)

 مرد پنجم (سیدمحسن شهابی، 1373)

 سالهای بیقراری (مسعود نوابی، 1373)

 کاکادو (تهمینه میلانی، 1373)

 ضیافت (مسعود کیمیایی، 1374)

 ستاره های سربی (مهدی ودادی، 1375)

 فرار مرگبار (تورج منصوری، 1374)

 بالاتر از خطر (سعید عالم زاده، 1375)

 سلطان (مسعود کیمیایی، 1375)

 جهان پهلوان تختی (بهروز افخمی، 1376)

 شاهرگ (علی غفاری، 1376)

 بادامهای تلخ (کاظم معصومی، 77/1376)

 شوکران (بهروز افخمی، 1377)

 دلباخته (خسرو معصومی، 1378)

 شیفته (محمدعلی سجادی، 1378)

 هزاران زن مثل من (رضا کریمی، 1378)

 رنگ شب (محمدعلی سجادی، 1379)

 هفت پرده (فرزاد مؤتمن، 1379)

 از صمیم قلب (بهرام کاظمی، 1379)

 وکیل (مجموعه تلویزیونی، سیروس مقدم، 1381)

 دختری در قفس (قدرت الله صلح میرزایی، 1381)

 عطش ( محمدحسین فرح بخش، 1381)

 برگ برنده (سیروس الوند، 1381)

 پروانه (عباس رافعی، 1382)

 باج خور (فرزاد مؤتمن، 1382)

 مختارنامه (داود میرباقری، 1383)

 بیوگرافی فریبرز عرب نیا

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 9988
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

سه شنبه 12 اسفند 1393 ساعت : 10:40 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه بازیگر شدند؟(مهناز افشار)
نظرات

چگونه بازیگر شدند؟(مهناز افشار)

مهناز افشار(زاده 21 خرداد 1356درتهران) دیپلم اش را در رشته تجربی گرفت و برای ادامه تحصیل به مدت چهار سال در موسسه‌ای غیرانتفاعی به تحصیل در رشته تدوین پرداخت. خانواده اش ریشه مذهبی دارند، به همین دلیل هم در ابتدا مخالف بودند که دخترشان وارد بازیگری شود. اودر ابتدا برای آموختن کار مورد علاقه اش در کلاس‌های بازیگری استاد حمید سمندریان تعلیم دیدو...

*********************************************************************************************************************

مهناز افشار از طریق موقعیتی عجیب و پیچیده ‌به عرصه بازیگری سینمای ایران وارد شد.

 

در شرایطی خاص و به دلیل محدودیت‌های بخشی از چهره‌های قبل از انقلاب، با پشتوانه شباهت بسیارش به یکی از ستاره‌های بزرگ و محبوب موسیقی و سینما شروع به کار کرد. شاید این موقعیت به تصور عده‌ای شانس و اقبال بلند یک نفر باشد یا یک ویژگی خدادادی كه برایش نه تلاشی شده و نه نیازمند قریحه و توانایی خاصی بوده است. این فقط یک ور ماجراست.
بخش سخت‌ترش اما این جاست که تا مدت‌ها کسی حتی کنجکاو دانستن نام اصلی این بازیگر هم نبود و فردیت و هویت اختصاصی او زیر عنوان به ظاهر جذاب و مکفی «همون که خیلی شبیه فلانی‌یه» مدفون بود... و پیداست که مهناز افشار برای بیرون آمدن از زیر بار این عبارت معرف و این بهانه ورود چه زحمت و انرژی زیادی صرف کرده است.



شاید بشود این طور گفت که اگر ورودش به سینما به واسطه همین شباهت ظاهری آسان بود، مسیرش و امکان تداومش و از آن مهم‌تر به دست آوردن فردیت و شخصیت ویژه و منحصر به فرد برایش خیلی دشوارتر از دیگرانی بود که بدون این ماجراهای فرامتنی و حاشیه‌ای وارد دنیای بازیگری شدند.

به همین دلایل و با اتکا به همین انگیزه ابتدایی بود که خیلی ها تصور نمی‌کردند تشخصِ حضورِ مهناز افشار در سینما فراتر از این شباهت ظاهری برود و امیدی به پیشرفت و دست و پا کردن نام و اعتباری سوای خاطره و نوستالژی حضور یک ستاره خاموش روی پرده‌های سینما داشته باشد. حالا سال‌ها از غوغای «شور عشق» و چند فیلم گمنام و بی‌تاثیر دیگر گذشته و کسی خیلی یادش نیست که اين ستاره/ بازیگر خوب و مطمئن این روزهای سینمای ایران چه مسیری را تا رسیدن شهرت و اعتبار امروزی طی کرده است.

کسی نیازی نمی‌بیند که بپرسد این بحران و دغدغه ی هویتی که ناخودآگاه روی سال های اولیه حضور افشار در سینما سایه انداخته بود، تا چه حد خطرناک و کشنده بوده و خیلی محتمل بود که هر بازیگری را از پا بیندازد و بعد از چند فیلم بی حاصل به ناامیدی و افسردگی و کنار رفتن بکشاند.

به‌شخصه خیلی کنجکاو فهمیدن این مسیر دشوار و پروسه پیچیده ‌هستم که مهناز افشار در خودش و خلوتش طی کرد تا به این جا رسید. این جایی که موقعیتی منحصر به فرد برای بازیگری در حد و اندازه‌های سینمای محدود ایران است؛ این که همزمان هم در جدول پرفروش‌های سال صدرنشین گیشه باشی و عکس و خبرهایت نشریات و فضای مجازی را پر کند و هم در فهرست قابل توجهی از آثار مستقل و جریان متفاوت سینمای ایران بازی کنی و برای حضوری نظرگیر و شاخص در میان چند چهره شاخص بازیگری در یک فیلم به حق سیمرغ بلورین بازیگری نصیب ببری.

پوپک و مش ماشاالله (کمدی عامه پسند بفروش)، کلاغ پر (رمانس جوان پسند)، کارگران مشغول کارند (فیلم متفاوت منتسب به سینمای هنری و رکوردار حضور و جایزه در جشنواره های جهانی)، شبانه روز (فیلم تجربی درگیر با مسائل ممیزی و توقیفی)، قصه پریا (ملودرامی قراردادی و فیلم ژانر) و سعادت آباد (سینمای میانه فرهنگی با گوشه چشمی به مخاطب عام) نام های متنوع و بی ارتباطی هستند که تمام طیف ها و شاخه های متفاوت و متنوع فیلمسازی در ایران را در بر می گیرند که تنها فصل مشترکشان برای فهرست‌شدن در کنار هم حضور مهناز افشار در فهرست بازیگرانش است.
رسیدن به چنین موقعیتی با توجه به شیوه ورود به سینما می‌تواند امتیاز و اعتباری مضاعف برای بازیگر به همراه داشته باشد و از آن مهم‌تر این که می‌تواند امکان مقایسه مهم و راهگشایی بین وضعیت کنونی مهناز افشار با بازیگران و ستاره های زن دیگر این سینما پیش بیاورد که هر کدام‌شان برای رسیدن به فقط یکی از این موقعیت‌ها و شاخه‌های متنوع، خودشان و موقعیتی را که داشتند به باد سپردند و سر از ناکجاآبد درآوردند.

********************************************************************************************************************

مهناز افشار درباره بازیگر شدنش و همچنین روحیات و علائقش اینگونه میگوید:

پس از دیپلم، قرار بود معماری بخوانم ولی چون در تربیت بدنی دانشگاه سراسری پذیرفته شدم، تصمیم گرفتم ‌‌تدوین بخوانم. ۴ سال زیرنظر استاد مجید فخرایی‌نژاد، تدوین خواندم و پس از آن هم خانم فضل‌اللهی که یک کار ۹۰ دقیقه‌ای با هم انجام داده بودیم، مرا به آقای نوابی برای بازی در اولین و آخرین کار تلویزیونی‌ام «گمشده» معرفی کردند. آقای اسکندری طراح گریم بودند که من را به دفتر پویا فیلم و آقای فرح‌بخش معرفی کردند و از آنجا استارت کار سینمایی من زده شد. فکر می‌کنم در بازیگری، هم تحصیل و هم تجربه نقش مهمی دارند. درست است که تدوین خوانده بودم که به هرحال شاخه‌ای از هنر سینماست، اما پس از آن ‌‌مطالعات زیادی در زمینه بازیگری داشتم، با این حال به نظر من، هم تجربه، هم تحصیل، نه فقط در سینما، بلکه در همه رشته‌ها بسیار مهم و تاثیرگذار است.

به نظرم وقتی یک زوج سینمایی در یک فیلم‌ جواب می‌دهند (مثل زوج من و محمدرضا گلزار)، به این دلیل است که در جای خودشان قرار گرفته‌اند! ضمن اینکه من به کار گروهی اعتقاد دارم و به نظرم از گروه تدارکات گرفته تا کارگردان، همه در موفقیت یک پروژه موثر هستند و صرفا به این که حضور یک بازیگر به تنهایی می‌تواند موفقیت یک فیلم را تضمین کند، اعتقاد ندارم. اگر بازیگر به درستی سر جایش قرار نگیرد و کار گروهی درست نباشد، آن کار موفق نخواهد شد. نمونه این موضوع را حتی در سینمایی آمریکا هم می‌شود دید. بازیگرانی هستند که در یک فیلم زوج‌های موفقی هستند، اما همین زوج در فیلم بعدی موفق نیستند.

 به نظر من اشکالی ندارد یک بازیگر فیلم‌‌‌هایی در کارنامه‌‌اش داشته باشد که باعث رونق سینمای ایران شود‌، این یک حُسن است و کسی نمی‌‌تواند ایراد بگیرد چون اگر سینما رونق نداشته باشد‌، کسی فیلم نمی‌‌بیند تا بعدش فیلم‌‌های ارزشمند هم تولید شود. این را قبول دارم که منِ بازیگر‌، اگر فیلم پرفروشی دارم باید حتما اثر با ارزشی هم در کارنامه داشته باشم‌، با این حال قبول دارم اوایل کار شاید باید بیشتر دقت می‌‌کردم و وسواس بیشتری به خرج می‌‌دادم‌، شاید چون برایم ورود به این عرصه مهم بود در پذیرفتن کارها کمی عجله می‌‌کردم! اما الکی وارد سینما نشدم‌، با یک دیدگاه وارد شدم‌، بعد هم کلاس‌‌های بیان آقای سمندریان را پشت‌سر گذاشتم، کتاب خواندم، فیلم دیدم و تمرین کردم.

فعلا قصد ‌ندارم سراغ کارگردانی بروم؛ به نظرم ورود به هر رشته‌‌ای تخصص و تجربه می‌‌خواهد اما چون قبل از بازیگری‌، تدوین خوانده‌‌ام و کارهای فنی را هم دوست دارم‌، شاید یک روز با اجازه استادان به سمت فیلمبرداری بروم یا با اجازه تهیه‌ کنندگان‌، تهیه‌‌کننده شوم. کار تدوین برای آدم پرهیجانی مثل من خیلی سخت بود چون باید ساعت‌‌ها پشت میزی می‌‌نشستم و کار می‌‌کردم، ولی به من کمک کرد کادر را بشناسم و خیلی چیزهای دیگر.

‌هیچ‌وقت کار در تلویزیون را برگشت به عقب نمی‌دانم؛‌ حتی چند سال پیش قرار بود در سریال «شمس‌العماره» سامان مقدم کار کنم، ولی یک جراحی فک برای من پیش آمد و حدود ۲۰ روز نمی‌توانستم صحبت کنم، در واقع قسمت نبود ‌در تلویزیون کار کنم و بازیگر دیگری جایگزین من شد.

فکر می‌‌کنم روند بازی‌‌های گذشته من باعث شد‌ مازیار میری برای «سعادت‌آباد» به من اعتماد کند‌؛ من از ۱۸ سالگی وارد سینما شده‌‌ام و معتقدم کارهای خوب و بدم برای من تجربه و پله‌‌ای بود تا به امروز برسم‌، در واقع همه کارهایم در این‌که به اینجا برسم‌، نقش داشته‌‌اند و سعادت‌‌آباد هم از آن مستثنا نیست و می‌‌تواند یک شروع دوباره محسوب شود. با این وجود، هنوز ‌از جایگاه خودم راضی نیستم؛ این نه شعار است و نه ادا و اصول.

همیشه می‌گفتم بی‌انصاف‌ها! ۱۵ سال است دارم کار می‌کنم، حتی یک فیلم خوب نداشته‌ام که کاندیدایم کنید؟ وقتی به من گفتند امسال کاندید شده‌ای، سر صحنه فیلم «برف روی کاج‌ها» بودم. آن روزها حسابی خسته بودم. وقتی به من زنگ زدند و گفتند کاندید هستی، خیلی خوشحال شدم. ذکرهایم را گفتم و ۲ رکعت نماز شکر خواندم. اینها را می‌گویم که بدانید چه حالی داشتم. روز اهدای جوایز وقتی اسم من را خواندند، باور کنید نزدیک بود ۳ بار زمین بخورم. فقط می‌گفتم خدایا کمک کن زمین نخورم. از قبل هم روی کاغذ چیزهایی نوشته بودم که روی سن بخوانم. اول یاد خدا بود، بعد یاد خانواده‎ام و بعد هم می‌خواستم جایزه‌ام را به پدرم تقدیم کنم که عاشقانه دوستش دارم و در ادامه هم می‌خواستم جایزه را به عوامل «سعادت‌آباد» تقدیم کنم و آخر هم برای ایران آرزوی صلح و آبادی آرزو کنم. رفتم بالا و آنجا فقط از مادرم تشکر کردم؛ پدرم و سعادت‌آباد را یادم رفت!

متاسفانه در سینمای ایران، ‌یک بازیگر نمی‌تواند نقش‌های متعدد و متفاوتی را پس از یک سن مشخص بازی کند و نقش‌های ما به تکرار می‌رسد. البته هستند بازیگران میانسال و خوش‌ذوقی که بازیگران قابلی هستند و جزو افتخارات ما محسوب می‌شوند، اما باز هم به خاطر محدودیت‌های انتخاب نقش فکر می‌کنم‌ جای چندانی برای بازیگرانی از نسل ما باقی نماند! شاید هم روزی از بازیگری خداحافظی کنم، اما الان این را قطعی نمی‌گویم، وقتی خواستم این کار را انجام دهم، حتما آن را بیان خواهم کرد. من نقش‌های متفاوتی را تجربه کرده‌ام، باید فرصت به جوان‌ترها داده شود و آنها هم وارد بازی و عمل شوند. گرچه باید اشاره کنم دوست دارم در روزهای اوج، بازیگری را ترک کنم.

تاکنون طوری زندگی کرده‌ام که حاشیه نداشته باشم. این موضوع را غیر از نشریات زرد، آدم‌های اهل قلم و مطبوعاتی که کمی از حواشی دور هستند و همکارانم، همه می‌دانند که‌ جزو بازیگران بی‌حاشیه هستم. ولی به نظرم موضوع مطبوعات زرد در همه جای دنیا مرسوم است و هیچ اشکالی هم ندارد، ولی حرف من این‌ است که ای کاش حواشی که به آنها می‌پردازیم، کمی به واقعیت نزدیک باشد، نه حواشی که به زندگی خصوصی و حرفه افراد صدمه می‌زند.

اگر بخواهم از بازیگری خداحافظی کنم که خیلی هم نزدیک است، همیشگی خواهد بود. نمی‌توانم دوباره برگردم و دوباره خداحافظی کنم. بازیگری برای من مثل مجسمه‌ای است که در وجودم ساختمش، فکر می‌کنم اگر بعد از این‌که آن را ساختم بهش دست بزنم، کاملا خراب می‌شود. عکاسی بلد نیستم و کارگردانی هم نمی‌توانم بکنم. تدوین و فیلمبرداری نزدیک‌تر است به من. اما احتمال این‌که نویسنده شوم بیشتر است. مدتی است‌ نیمه‌شب‌ها ۴ خطی از ذهنم عبور می‌کند و یادداشت می‌کنم و حالا تصمیم گرفته‌ام دست‌نوشته‌هایم را به صورت کتاب چاپ کنم.

محبوبیت را بیشتر از شهرت دوست دارم، چون فکر می‌کنم دوامش بیشتر از شهرت است. خب، حُسن محبوبیت این است که وقتی از کنار یک نفر رد می‌شوی، حالا پیر یا جوان، زن یا مرد، بزرگ یا کوچک و… وقتی به من لبخند می‌زنند، حس می‌کنم‌ منِ مهناز افشار، در گوشه‌ای از ذهن او اثر مثبتی داشته‌ام و این برای من بسیار دلنشین است. ولی جنبه منفی این موضوع هم این است که فکر می‌کنند بازیگرها، آدم‌های عجیب و غریبی هستند و از کره دیگری آمدند که این، یک مقدار برایم آزاردهنده است.

                                                                   منبع:کافه سینما.ویکیپدیا.www.smsjoks.ir.نقدفارسی

تعداد بازدید از این مطلب: 5245
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

شنبه 18 بهمن 1393 ساعت : 9:50 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
5 دوبلور برتر تاریخ سینمای ایران
نظرات

5دوبلور برتر تاریخ سینمای ایران

لینک مطلب: http:/moviemag.ir/cinema/top-5/1111

نویسنده:میثم کریمی

******************************************************************

بر کسی پوشیده نیست که اگر بسیاری از فیلمهای مطرح هالیوودی به زبان فارسی دوبله نمی شد، شاید آن فیلم هرگز در ایران محبوب نمی شد!. بدون اغراق باید گفت که هنر دوبلاژ در ایران در مقایسه با دیگر کشورهای جهان در جایگاه ممتازی قرار دارد و حتی به نوعی بهترین در جهان است. گویندگی عالی ، ترجمه کم نقص و بالاخره شناخت موقعیت کلی فیلم از جمله دلائلی است که هنر دوبلاژ  را در ایران به اوج رسانیده است. اما متاسفانه هنر دوبلاژ در ایران به مانند سینما، رفته رفته کیفیت خود را از دست داده و امروز تقریباً به به شکل معمولی دنبال می شود!. امروزه صداهای ماندگار کشورمان یا ترجیح می دهند که کار دوبلاژ انجام ندهند و به مدیریت آن اِکتفا کنند یا اینکه تنها در فیلمهای مهم و ماندگار به صداپیشگی بپردازند!. این رویه باعث شده تا کیفیت دوبله در ایران در سالهای اخیر به شدت کاهش پیدا کند و تماشاگران ایرانی هم که همواره فیلمهای خارجی را بصورت دوبله مشاهده می کردند، از آن رو برگردانند و به تماشای فیلم با زیرنویس فارسی بسنده کنند. در این مقاله تصمیم گرفتم تا 5 دوبلور یا 5 صدای ماندگار دوبلاژ ایرانی را معرفی کنم تا شاید تماشاگران این نسل بتوانند هرچه بیشتر با این اساتید آشنا شوند و قدیمی ها هم خاطراتی زنده کنند. قبل از شروع این مطلب باید این نکته را یادآوری کنم که تعداد صداهای ماندگار ایرانی بسیار زیاد است ولی سعی شده در این مقاله 5 نفر از آشناترین صداهای ایرانی به شما دوستان معرفی شود و به همین دلیل از کسانی که دوبلور مورد علاقه شان در این لیست نیست، پوزش می خواهم. این مقاله را با تقدیم احترامات فراوان به هنرمندان هنر دوبله نظیر جلال مقامی ، مریم شیرزاد، زهره شکوفنده ، شهلا ناظریان، منوچهر والی زاده ، ژرژ پطروسی ، کیکاووس یاکیده ، سعید مظفری ، منوچهر نوذری ، ژاله علو ، ایرج ناظریان ، حمید قنبری ، علی کسمائی ، شوکت حجت ، رفعت هاشم پور، مهین کسمائی ، مینو غزنوی و دیگر هنرمندان دوبلاژ ایران آغاز می کنم

 

IMAGE634102148092656250

 

شماره ی 5-  خسرو خسروشاهی (صدای همیشه جوان دوبله ایران):

امکان ندارد که شما علاقه مند به فیلمهای هندی باشید و صدای خسروشاهی را نشنیده باشید!. با قاطعیت می توانم بگویم که مهمترین دلیل علاقه ی ایرانیان به فیلمهای هندی ( حداقل در ابتدای پیدایش این سینما در ایران ) به دلیل صدای خسرو خسروشاهی بود که اغلب به جای قهرمان داستان قرار داده می شد. مطمئنا خود آمیتاب پاچان هم هرگز درک نخواهد کرد که دلیل محبوبیت اش در ایران بیشتر به صداپیشگی خسروشاهی به جای او بر می گردد نه بازی هایش!. خسروشاهی سالهاست که صدای آشنا در فیلمهای هندی است و باید اعتراف کرد که دوبله فیلمهای هندی در ایران با نام او گره خورده است. البته هنر صداپیشگی خسروشاهی تنها به فیلمهای هندی خلاصه نمی شود. وی صدای همیشگی آلن دلون در دوبله فارسی بود و در سالهای اخیر هم به دوبلور ثابت بازیگرانی نظیر آل پاچینو و نیکلاس کیج تبدیل شده است که تصور دوبله شدن فیلمهای این بازیگران بدون خسروشاهی امری محال است!. آخرین کار خسروشاهی هم مربوط می شود به فیلم « جرم » ساخته مسعود کیمیایی که در آنجا وی سرپرست گویندگان بود. خسروشاهی هم به مانند دیگر استادان قدیمی هنر دوبلاژ، امروزه بجای صداپیشگی ترجیح می دهد تا بیشتر وقتش را با زندگی شخصی اش سپری کند. او یکی از چند ده دوبلوری است که به دلیل فضای نا مهربان تلویزیون در سالهای اخیر ترجیح داده تا عرصه را به جوانان واگذار کند و خودش به پشت میز برود و از آنجا هدایت گر دوبلورها باشد. برای او آرزوی موفقیت می کنم.

kplizkzxqgck4v10ym1l

 

شماره ی4- چنگیز جلیلوند(صدای نوستالژیک قهرمانان ) :

یکی از توانمند ترین دوبلورهای ایران و کسی که فیلمفارسی را با او بخاطر می آورند!. چنگیز جلیلوند یکی از دلائل اصلی محبوبیت فیلمفارسی در نزد ایرانیان است . علاقه مندان به سینمای ایران، چنگیز جلیلوند را اغلب با صداپیشگی بازیگرانی نظیر بهروز وثوق ، محمدعلی فردین و ناصر ملک مطیعی بخاطر می آورند. یکی از نکات جالب درباره روش دوبله جلیلوند این است که او از دیالوگ های فی البداهه به میزان زیاد استفاده می کند و بیشترین این نوع فی البداهه را هم در فیلمهای ایرانی پیش از انقلاب انجام داده است. لازم به ذکر نیست که در اغلب فیلمهای ناصر ملک مطیعی زمانی که پشت او به دوربین بود ، چنگیز جلیلوند شروع به گفتن دیالوگ یا بهتر بگویم، متلک های خاص خودش می کرد!. اما صدای جلیلوند تنها مربوط به فیلمفارسی نبود. او در فیلمهای هالیوودی هم دوبله های ماندگاری از خود برجای گذاشته که مهمترین آنها صداپیشگی به جای مارلون براندو است. یکی از نکات ریز و هوشمندانه ایی که جلیلوند در دوبله آثار مارلون براندو بکار می برد، دیالوگ های فی البداهه ایی بود که استفاده می کرد. مارلون براندو خالق متدهای جدید بازیگری در هالیوود بود و جلیلوند هم در دوبلور آثار او سعی می کرد تا مانند بازی غیرقابل پیش بینی براندو، حرف های غیرقابل پیش بینی اش را در فیلم بگنجاند تا به این ترتیب مارلون براندو در دوبله فارسی کامل شود. چنگیز جلیلوند در آغاز انقلاب اسلامی ایران به خارج از کشور رفت و پس از 20 سال به ایران بازگشت و بار دیگر هنر دوبله را از سر گرفت. اینروزها جلیلوند پرکارتر از گذشته شده و البته یک دوست صمیمی پیدا کرده که همه جوره حاضر است جانش را فدای او کند و آن کسی نیست جز حامد بهداد!.

Zhaleh-Kazemi1

 

شماره ی3- ژاله کاظمی(صدای یک زن پر ابهت) :

« اُبهت زنانه » بهترین وصفی است که می تواند درباره صدای ژاله کاظمی گفت. صدای ژاله کاظمی فوق العاده ترین صدایی است که تاکنون در دوبله زنان شنیده شده و به نظرم هرگز نتوان بار دیگر صدایی به زیبایی صدای ژاله کاظمی در هنر دوبله ایران یافت. کاظمی صدای همیشگی سوفیا لورن در دوبله فارسی بود و بعلاوه او در تعدادی از بهترین فیلمهای دوبله شده تاریخ دوبلاژ ایران نظیر « اشک ها و لبخندها » ، « دکتر ژیواگو » و « چه کسی از ویرجینیا ولف می ترسد » صداپیشگی کرده بود. اگر قصد دارید تا با هنر دوبله و زیر و بم آن آشنا شوید پیشنهاد می کنم فیلم « چه کسی از ویرجینیا ولف می ترسد » با صداپیشگی ژاله کاظمی بجای الیزابت تیلور را تماشا کنید. در این فیلم به راستی ژاله کاظمی استادی اش در دوبله را نمایان می کند و حتی در بعضی از صحنه ها، چنگیز جلیلوند را که در نقش مقابل او بجای ریچارد برتون صداپیشگی کرده را به زانو در می آورد. از آخرین کارهای به یاد ماندنی کارهای ژاله کاظمی می توان به صداپیشگی به جای نیکول کیدمن در فیلم « دیگران » اشاره کرد. در این فیلم داد و فریادهای کاظمی به حدی واقع بینانه است که تماشاگر از خودِ نیکول کیدمن بیشتر می ترسد تا روح های خانه!. ژاله کاظمی در اخرین سالهای عمر خود به شدت مرموز شده بود و تقریباً دسترسی به وی امکانپذیر نبود. گفته می شود که کاظمی در اواخر عمر خود به سعید مظفری ( دوبلور ) گفته بود که :من هم مانند آن دختر فیلم « داستان عشق » به سرطان مبتلا شده ام و بزودی خواهم مرد!. اما هرگز مشخص نشد که چرا ژاله کاظمی به ناگاه گوشه گیری را پیشه کرد و بجای دوبله ، به نقاشی و هنرهای دیگر بیشتر بها داد. زندگی مرموز ژاله کاظمی ادامه داشت تا اینکه در 12 فروردین سال 1383خبردار شدیم که ژاله کاظمی به علت ابتلا به سرطان، در واشینگتنِ آمریکا جان به جان آفرین تقدیم کرده است. هنوز هم بعد از گذشت سالها از مرگ کاظمی ، کسی به درستی نمی داند که در سالهای آخر زندگی بانوی صدای ایران چه گذشت. روحش شاد و یادش گرامی باد

 شماره ی2- ناصر طهماسب(صدای تیپهای ماندگار ) :

زمانی که کوین اسپیسی در اواخر فیلم « هفت » به اداره پلیس می رود و فریاد میزند: بازرس! بازرس! بازرس!! ، یا زمانی که جک نیکلسون در فیلم « درخشش » با تبر به دنبال زنش در هتل می افتد و نهایتاً درِ دستشوئی را با تبر می شکافد و به زنش می گوید : جانی اومده!، از جمله

ماندگارترین صحنه های تاریخ سینمااست

ogat1262431379

که به لطف صداپیشگی ناصر طهماسب بجای این بازیگران رنگ و بوی دیگری گرفته است. ناصر طهماسب استاد بلامنازع تیپ سازی در هنر دوبلاژ ایران است و کسی را یارای رقابت با او نیست!.  صدای ناصر طهماسب را معمولاً در نقشهایی می شنویم که کاندید دریافت اسکار شده باشند یا اینکه اسکار را دریافت کرده باشند!. او قادر است تا با لحنهای متفاوت به جای شخصیت های گوناگون به راحتی صحبت کند. ناصر طهماسب جزو معدود دوبلورهای ایران است که می تواند صدایش همانقدر که ترسناک باشد، کمدی هم شود!. او صدای ثابت کمدین مشهور هالیوود، هارون لوید ، است و تقریباً در تمامی آثار این بازیگر بجای او صداپیشگی کرده و از طرفی صدای آشنای کوین اسپیسی در فیلمهای مشهورش یعنی « مظنونین همیشگی » و « هفت » بوده است که مو را بر تن هر تماشاگری سیخ می کند. به نظرم کمتر تماشاگر ایرانی پیدا می شود که کایزرشوزه در « مظنونین همیشگی » را فراموش کرده باشد .

 

 وعاقبت...شماره ی 1- منوچهر اسماعیلی (مرد هزار صدای دوبله ایران ):

 منوچهر اسماعیلی دوبلوری است که تا به امروز نمونه دومی از او مشاهده نشده و با توجه به روند نزولی هنر دوبلاژ در ایران  بنظر می رسد که او تنها دوبلوری باشد که چنین ویژگی ایی داشته!. منوچهر اسماعیلی دوبلوری است که به راحتی می تواند بجای چند شخصیت یک فیلم صحبت کند و هیچ تماشاگری هم متوجه یکی بودن صدای این شخصیت ها نشود. از منوچهر اسماعیلی دوبله های به یاد ماندنی زیادی برجای مانده. شاید مشهورترین بازیگری که شهرتش را مدیون اسماعیلی بود ، بیک ایمانوردی باشد. منوچهر اسماعیلی با آن لهجه عجیب و غریب و دیالوگ های فی البداهه ایی که به زبان می آورد سبب شد تا بیک ایمانوردی تبدیل به ستاره ایی مشهور شود که البته تمام شهرت اش بخاطر دوبلور بی نظیرش بود. منوچهر اسماعیلی در میان بازیگران خارجی بیشتر بجای آنتونی کوئین ،صداپیشگی کرده است ، مطمئنا دوبله حمزه در فیلم « محمد رسول الله » هرگز از خاطر ایرانیان نخواهد رفت. اینروزها استاد منوچهر اسماعیلی به مانند دیگر هم دوره هایش ترجیح داده تا کمتر در دوبلاژ حضور داشته باشد و با خاطرات خوش گذشته اش زندگی کند. گوشه اي از درددلهاي اين استاد بزرگ دوبله ايران :در جايي منوچهر اسماعيلي خود را پلنگ زخم خورده صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران مي نامد كه كاركنان بچه سالش حتي حرمت موي سپيد 

Manochehr_Esmaeili_

وي را نگه نداشتند و متكبرانه او را گفتند : زمان امثال شما سرآمده است برويد و براي خود گورهايتان را مهيا سازيد. و او ميگويد كه مگر آنزمان كه آب بشكل لوله كشي رايج گشت ميرابها را سربريدند!! سربريدند يا آنها را وانهادند كه با عزت و احترام سر بر گور نهند؟! و مگر سيماي ايران ميتواند فيلمي خارجي را بدون كلامي فارسي پخش كند كه براي من و ما مراسم ختم گرفته است؟! بروند و جيبهاي آن گويندگان بچه سالي را كه در پاي ايشان چند لا مي شوند تا مگر از راه كاسه ليسي و دوبله هايي نازل آب در جوي اين آسياب شكسته مي ريزند تل انباركنند. ... و براستي گاهي سيماي ايران فراموش كرد كه مرحوم سعيد شرافت(از مديران دوبله ارزنده تلويزيون و مدير دوبله فيلمي چون كازابلانكا و سنگام و ...) كه عمري را براي تلوزيون كار كرد چگونه وقتي مرد يك دستمال كاغذي مصرف شده قلمداد شد و حتي نامي از او نيز به ميان نيامد و يا چه كس در "مثلا جشنواره چهره هاي ماندگار" دست پيري چون هوشنگ لطيف پور(بزرگترين مدير دوبله ايران) و علي كسمايي(پدر دوبله ايران كه سريالهايي چون هزاردستان/كوچك جنگلي/سربداران/چنگ وصلح/ و ... صدها سريال سنگين را دوبله كرد و هزاران فيلم را از خود بيادگار گذاشت و حتي بازيگران ناميي چون بهروز وثوقي را وي از تئاتر به دوبله و بعد سينما كشاند و ده ها گوينده توانمند چون چنگيز جليلوند و حسين عرفاني و منوچهر والي زاده و بهرام زند و... را وي تربيت كرد و ...) را گرفته اند و از روي سن برده اند و از او تقدير كرده اند؟امیدواریم شرایطی محیا شود تا استادان دوبله ایران نظیر منوچهر اسماعیلی بار دیگر به عرصه دوبلاژ بازگردند و فیلمها را مزین به صدای ماندگارشان کنند. 

 

 
تعداد بازدید از این مطلب: 6651
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

سه شنبه 14 بهمن 1393 ساعت : 11:8 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه دوبلور شدند؟(ناصر طهماسب)
نظرات
چگونه دوبلور شدند؟
 
منبع:www.mashreghnews.ir. mikaa.blogfa.com
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
این نوشتار در قالب گپی دوستانه شما را با دوتن ازدوبلوران ایرانی(یکی پیشکسوت و دیگری جوانتر)آشنا میسازد و ضمنا" اندکی با شرایط ورود به صنعت دوبلاژکشورمان وهمچنین فضای حاکم برآن آشنا می شویم.درادامه درباره ی ناصر طهماسب و زندگی وی چیزهائی اززبان خودش میخوانیم.
                                                                                          تدوین و دیزاین مطلب:مهرداد میخبر 
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
 
 
 
(ناصر طهماسب) كه به عنوان استاد تيپ‌سازي در دوبله‌ي ايران شناخته شده، متولد سال 1318 است و كار دوبله را به صورت حرفه‌يي از دهه‌ي 40 و مدير دوبلاژي را از اواخر دهه‌ي 40 آغاز كرده است.
 يكي از ماندگارترين و به يادماندني‌ترين نقش‌هايش، «فرمانده كسلر» در سريال «ارتش سري» است، اما خودش معتقد است: يكي از بهترين كارهايش كه در ذهنش ماندگار شده فيلم «كمال‌الملك» بود و مي‌گويد «كمال‌الملك» فيلمي بود كه دوبله آن را زنده كرد.
 طهماسب در راستاي بيشتر شناخته شدن دوبله در ايران، بر اين باور است كه اگر فيلم‌هاي خارجي در ايران اكران شوند، دوبله بيشتر در ميان مردم جا مي‌افتد در غير اين صورت دوبله مشتري زيادي نخواهد داشت.
 بر اين اساس پس از سال‌ها فعاليت اين هنرمند پيشكسوت را دعوت كردیم تا پاي صحبت‌هايش بنشينیم؛ ناصر طهماسب به همراه اميرعطرچي ـ يكي از دوبلورهاي جوان ـ درباره‌ي وضعيت دوبله در ايران و خصوصا دوبله در تلويزيون گفت‌وگويي با ايسنا داشتند كه در زير مي‌خوانيد:
 
 
 
 
 
 
 
آقای طهماسب درحال حاضر کیفیت دوبله را در ایران چطور ارزیابی میکنید؟
طهماسب:در كل دوبله‌ در ايران سريع‌تر انجام مي‌شود و با آمدن نسل جديد و پيشرفت تكنولوژي، افراد و دستگاه‌هاي نو وارد دوبله شدند ولي كليت دوبله اين است كه در حال حاضر فيلم‌هايي كه دوبله مي‌شوند بار دراماتیک ندارند؛ يا پليسي هستند و يا يكسري فيلم‌هاي كره‌اي كه خيلي هم جالب نيستند براي تلويزيون دوبله مي‌شوند كه به نظر من اصلا براي مخاطب جذابيت ندارند.
مثلا فيلم سينمايي «اينجا بدون من» بهرام توكلي را مشاهده كنيد كه چقدر جذاب بود به دليل اينكه درام است و خود به خود مخاطب را جذب مي‌كند.
طي اين سال‌هايي كه وارد حرفه دوبله شديد بيشتر گويندگي كرديد يا مدير دوبلاژي؟ 
طهماسب: من بيشتر سرپرستي كارها و مدير دوبلاژي آن‌ها را بر عهده داشتم تا گويندگي؛ گويندگي كمتر انجام دادم ولي گويندگي‌هايي هم كه داشتم خوب و دلنشين بود؛ البته با افرادي كه كار كردم اكثرشان ديگر حضور ندارند، يا فوت كرده‌اند و يا ديگر در دوبله كار نمي‌كنند. افرادي همچون رفعت هاشم‌پور، فهيمه راستكار، خانم كاظمي، خانم خردمند، آقاي نوذري، آقاي مقبلي، آقاي رسول‌زاده، علی کسمایی، سعید شرافت، حسن تهامی و نظير اينگونه افراد كه ديگر نمي‌توان كسي را جايگزين آنها كرد. اين تاسف‌ بار است كه اينگونه افراد ديگر در دوبله حضور ندارند.
 

اتاق دوبلاژ  مجموعه کارتونی(فوتبالیستها) 
 
كمي از شخصيت «فرمانده كسلر» در فيلم ارتش سري كه يكي از ماندگارترين كارهايتان شناخته شده است برايمان بگوييد؟
طهماسب: فرمانده كسلر مربوط به كارهاي بعد از انقلابم مي‌شود. اين فيلم ارتشی بود و خيلي هم جالب بود البته شايد برايتان جالب باشد که اصلا فكر نمي‌كردم اين قدر براي مردم جذاب باشد. اين فيلم دوبله‌ي خيلي خوبي داشت، البته فيلم‌هاي خوب ديگري هم مثل «خوشه‌هاي خشم»، «بيگانه» و ... داشتيم كه حضورشان در دنيا پرشور است.
از نظر مردم نقش فرمانده كسلر در فيلم «ارتش سري» ماندگارترين نقشتان بود ولي از نظر خودتان چه فيلم يا سريالي بهترين بود؟
طهماسب: به نظرم يكي از كارهايي كه در ذهنم ماندگار شد «كمال‌الملك» بود كه علاوه بر گويندگي مدير دوبلاژي آن هم بر عهده‌ي خودم بود، اين فيلم هم دوبله خوبي دارد و به عقيده من فيلمي بود كه دوبله آن را زنده كرد. «هزاردستان» هم از جمله فيلم‌هايي است كه دوبله‌ي خيلي موفق داشت، به همين خاطر دوبله فوق‌العاده‌اش، هميشه برايم ماندگار است.
فيلم«مادر» هم از جمله فيلم‌هايي است كه دوبله‌ي خوبي داشت و برايم خيلي خوب بود چرا كه بحث مادر در آن مطرح مي‌شد به همين خاطر هم از لحاظ داستاني و هم از لحاظ دوبله خيلي زيبا بود.
 

 
اولين فيلمي را كه در آن گويندگي كرديد را به ياد داريد؟ 
طهماسب: اولين فيلمي كه مي‌خواستم گويندگي كنم فيلم سينمايي «هملت» بود و رولي كه من بايد جاي او صحبت مي‌كردم مربوط به يك گوركن بود، يكي از افرادي كه از همان ابتداي گويندگي خيلي با او كار كردم و خيلي از او راضي هستم آقاي احمد رسول‌زاده است؛ چرا كه هميشه از همان ابتدا به حرف‌هايم گوش مي‌كرد و خيلي كمكم مي‌كرد.
به نظر شما مترجم چقدر مي‌تواند در كيفيت دوبله يك فيلم يا سريال تاثيرگذار باشد؟
طهماسب: مترجم در دوبله يك فيلم يا سريال تاثير زيادي مي‌گذارد، اگر تازه‌كار باشد و ترجمه بدي از متن ارائه دهد صد در صد تاثير بدي خواهد گذاشت. من هميشه معتقدم ما در دوبله يك زبان داريم كه با آن صحبت مي‌كنيم و يك زبان نوشتار هم داريم كه با آن مي‌نويسيم. در دوبله يك صداي زبان وجود دارد كه فقط ما دوبلورها آن را بلديم يعني به كمك آن مي‌توانيم به جمله طعمي دهيم تا آن را مثل گل باز كند؛ البته زماني هم كه يك فيلم دكوپاژ مي‌شود جمله‌ها جذاب‌تر مي‌شوند؛ به عنوان مثال زماني كه شخصیت فیلم به جایی می‌رسد که می‌گوید «کشتم» دوربین سريع به سمت صورت فرد مي‌رود و يك كلوزآپ رخ مي‌دهد.
گويندگان خوب اين جمله‌ها را به مفهوم اصلي تبديل مي‌كنند كه به اين مساله صداي زبان مي‌گوييم و متعلق به خود گوينده است و هيچ ربطي هم به معلومات و ... ندارد. اصل كار دوبله اين است كه نزديكي و دوري ارتباط ‌ها را نشان دهد و لغت‌ها بايد تبديل به جمله‌هاي جذاب شوند؛ يعني به محض اينكه به گوش ما مي‌رسد مقصود را متوجه شويم.
 


شما به عنوان پيشكسوتي كه سال‌هاست در عرصه‌ي دوبله فعاليت داريد چه انتظاري از دوبله ايران داريد و فكر مي‌كنيد چرا ضعيف شده است؟
طهماسب: به دليل اينكه ما سينمای خوب نداريم، با اين اوضاع و احوال دوبله ما هيچ پيشرفتي نمي‌كند به همين خاطر دوبله ديگر مشتري ندارد. اگر فيلم‌هاي خارجي در ايران اكران شوند دوبله در ميان مردم بيشتر جا باز می‌کند، بيشتر به زبان فیلم گوش مي‌دهند و كم كم آن را مي‌فهمند.
به عنوان مثال همين فيلم «جدايي نادر از سيمين» اصغر فرهادي اگر از تلويزيون پخش مي‌شد شايد اصلا به درد نمي‌خورد چون تصویر کوچک است، اين فيلم به دليل اينكه روي پرده بود و صداي اعلاء داشت توانست موفق شود. كليت ماجرا اين است كه زماني كه سينما نيست دوبله هم مشتري ندارد.
کمي از كيفيت فيلم هايي كه براي دوبله خريداري مي‌شوند برايمان بگوييد چطور هستند؟
طهماسب: فيلم‌هايي كه در حال حاضر خريداري مي‌شوند ديگر مثل گذشته نيستند و كيفيت آنچناني ندارند،‌ فكر مي‌كنم ديگر كسي دوبله را نمي‌خواهد و اصلا دنبال اين نيست كه پيشرفتي داشته باشد؛ متاسفانه مترجماني را كه آشنا به دنیای فیلم نیستند را وارد مي‌كنند و هر فيلمي را كه خودشان دلشان مي‌خواهد دوبله مي‌كنند.
 
فكر مي‌كنيد مميزي‌‌هايي كه در فيلم‌ها و سريال‌ها مي‌شود چقدر در دوبله و كيفيت آن تاثيرگذار باشد؟
طهماسب: زماني كه در يك فيلم از كلمه «عزيزم» استفاده مي شود به راحتي آن را خط مي‌زنند، عزیزم چه اشكالي دارد؟! كلمه عزيزم كلمه محترمانه‌اي است كه هر فردي مي‌تواند از آن استفاده كند. به نظر من اگر عشق و علاقه را از ميان برداشت كل ساختمان عالم بر هم مي‌ريزد.
زماني كه سانسورها بيش از حد باشد و رابطه‌ها كور شود، همه چيز فیلم نابود مي‌شود؛ به عنوان مثال فيلم «آخرين امپراطور» مدت پخش آن 135 دقيقه بود ولي تلويزيون آن را 75 دقيقه نشان داد. زماني كه ناشيانه فيلم‌ها را سانسور مي‌كنند موجب پايين آمدن كيفيت آن‌ها مي‌شوند، يكسري فيلم‌هاي بي‌مزه و لوس را خريداري و دوبله مي‌كنند و ديگر اصلا برايشان مهم نيست كه چطور از آب در مي‌آيد؛ به عنوان مثال الان شبكه كودك چه فيلم‌هاي خوبي دارد؟!
بهترين اين شبكه، سریال «بروسلي» است و ديگر فيلم‌هاي آن منسوخ و از رده‌ي سينما بيرون هستند. اگر بخواهيم منطقي فكر كنيم هيچكس مطابق فرهنگ كشورهاي ديگر فيلم نمي‌سازد، اگر فيلم‌هاي آلماني، فرانسوي، آمريكايي كه خوب هستند و اسكار مي‌گيرند براي دوبله خريداري شوند، بهتر است؛ ولي متاسفانه بيشتر يكسري فيلم‌هاي كره‌اي خريداري مي‌شود كه كيفيت ندارند.
 
فكر نمي‌كنيد فيلم و سريال‌هاي خارجي دوبله شده‌اي كه از تلويزيون پخش مي‌شوند تكراري شده‌اند و ديگر جذابيت آنچناني ندارند؟
طهماسب: بله؛ حتي همين سريال‌هاي تلويزيوني خودمان هم كه به روي آنتن مي روند تكراري شده‌اند و موضوع جديدي براي مخاطب ندارند. به نظر من اگر فيلم‌ها و سريال‌هاي خوب خريداري شوند، طبيعتا دوبله هم وضعيت بهتري پيدا مي‌كند و بيشتر ديده مي‌شوند.
 
با وجود تمام مشكلات آينده دوبله ايران را چطور تصور مي‌كنيد؟ 
طهماسب: اگر تلويزيون دوبله را از ميان بردارد و همه‌ي فيلم و سريال‌ها را با زيرنويس پخش كند زبان مخاطبان هم قوي مي‌شود و مجبورند نگاه كنند تا ياد بگيرند.
ضعف اصلي دوبله ايران را در چه مي‌بينيد؟ 
طهماسب: باز هم تكرار مي‌كنم اگر سينما باز باشد دوبله هم ديده مي‌شود و مردم آن را مي‌بينند و برايشان جالب مي‌شود. من فكر مي‌كنم اصل موضوع اين است كه دوبله را نمي‌خواهند. ما اکران سينما نداريم، چه اشكالي دارد همين فيلم‌هاي سه بعدي كودكان و ... به جاي جشنواره ها در سينما گذاشته شوند. راستش را بخواهيد من از سينما خيلي دور شدم و خيلي وقت است كه به سينما نرفتم البته شنيدم كه مي‌خواهند يكسري فيلم ها را كه به جشنواره مي‌روند در سينماها هم اكران كنند ولي نمي‌دانم چه زماني اين اتفاق بيفتد.
 
كمي از ابتداي ورودتان به حوزه دوبله برايمان تعريف كنيد؟
طهماسب: دوبله در آن زماني كه من وارد شدم اين طور نبود، اكثر گويندگان در آن زمان مي‌توانستند آواز بخوانند. در حال حاضر دوبله آشفته بازار شده است و سر و ساماني ندارد، البته دراين ميان جامعه هم بي‌تاثير نيست.
ورود نيروهاي جديد به دوبله را چطور مي‌بينيد؟
طهماسب: در حال حاضر ورود گويندگان آن قدر آسان شده كه با يك پارتی مي‌توانند وارد شوند. پيش از اين، ورود نيروهاي جديد به دوبله خيلي مشكل بود ولي الان هر فردي راحت مي‌تواند به دوبله بيايد. در آن زمان يك امتحاني از گويندگان گرفته مي‌شد ولي سن آن‌ها اجازه نمي‌داد همه آن‌ها وارد شوند ولي حالا خيلي‌ها وارد مي‌شوند اما نمي‌توانند بمانند و بعد از مدت كوتاهي متوجه مي‌شوند كه به درد اين حرفه نمي‌خورند.
 

به نظر شما در كار دوبله داشتن تحصيلات، بيشتر مي‌تواند كمك كند يا استعدادهايي كه هر فرد دارد؟
طهماسب: تحصيلات مسلما خوب است و راه افراد را مشخص مي‌كند و حتما هم بايد باشد. كلاس‌هاي زيادي براي دوبله وجود دارد ولي خيلي آكادميك نيست به همين خاطر خيلي به آن‌ها پرداخته نمي‌شود؛ اكثر بچه‌هاي سينما از طريق صداي فيلم به كارگرداني رسيده‌اند؛ به عنوان مثال در فيلم «سوته‌دلان» ما 15 روز كار كرديم تا دوبله آن به پايان برسد، آن قدر تمرين كرديم تا قوام بيايد و در نهايت يك كار آبرومندانه ارائه شود. 
در كل ما در آن دوره براي دوبله فيلم‌ها، كلي تمرين مي‌كرديم تا يك كار گرم و زنده درآوريم كه حتي اگر تلويزيون آن را 30 سال بعد هم پخش كرد تازگي داشته باشد نه اينكه صداي مرده روي شخصيت‌ها باشد ولي الان اين طور است و كسي نيست كه حوصله علي حاتمي را داشته باشد و از جان و دل مايه بگذارد، بلكه در حال حاضر شرايط به گونه‌اي شده است كه فقط مي‌خواهند با شتاب و عجله كارها را به انجام برسانند بدون اينكه به كيفيت توجه كنند؛‌ مثلا فيلم‌هايي همچون « هزاردستان» يا «سوته‌دلان» از جمله فيلم‌هايي بود كه واقعا روي آنها كار شد و مي‌توان گفت از بهترين فيلم‌هايي است كه در ويترين قرار دارند ولي در حال حاضر طي يك مدت خيلي كوتاه فيلم مي سازند، البته اين حرف‌هاي من اصلا انتقاد نيست بلكه مي‌خواهم بگويم متاسفانه ديالوگ در فيلم‌سازي ما از بين رفته است. فيلم هاي اصغر فرهادي كه جذابيت زيادي دارند دليلش اين است كه بازيگرانش از جانشان حرف مي‌زنند.
به عقيده من اگر اصغر فرهادي يك فيلم را دوبله كند طبيعتا اعلاء مي‌شود چرا كه او كارگرداني ريزبين است و سرشار از احساس انسانی.
عطر چي: من فكر مي‌كنم بچه‌هاي هنر در ايران در هيچ زمينه هنري به اندازه حالا آن قدر بي‌تلاش نبوده‌اند. به عقيده من اگر افراد موفق مي‌شوند يك اتفاق است، در سينما هم موفقيت افرادي چون اصغر فرهادي جزو همين اتفاقات است.
 

در دوبله هم افرادي مثل آقاي طهماسب به سينما كمك كردند، همه افراد موفق در هر حوزه يك اتفاق هستند، اتفاقي كه مابقي افراد نقش آنچناني نداشتند.
عطرچي خطاب به طهماسب: شما خودتان اين اتفاق را رخ داديد و از جمله افرادي بوديد كه با دوبله به سينما كمك كرديد تا موفق شود اگر من هم بخواهم تبديل به يك اتفاق شوم بايد روي خودم كار كنم و تلاشم را بيشتر كنم كه البته اگر من يك اتفاق شوم يك اتفاق جديد مي‌شوم.
ـ آقاي طهماسب شما به عنوان پيشكسوت عرصه دوبله و كسي كه به عنوان استاد تيپ‌سازي دوبله ايران شناخته شده‌ايد، فكر مي‌كنيد تخيل در دوبله چقدر مي‌تواند تاثيرگذار باشد؟
طهماسب: تخيل در هر كاري خيلي مهم است، متاسفانه نسل امروز ما دامنه تخيل ندارند. من به ياد دارم چندين سال پيش كه مي‌خواستم فيلم «گربه آوازه‌خوان» را دوبله كنم يك بچه‌اي را آورده بوديم تا در اين فيلم به عنوان صدايي نو صحبت كند، آن دختر بچه در آن زمان تخيل داشت و مي‌دانست كه چگونه بايد حرف بزند و از قدرت تخيلش كمك بگيرد.
 

در دوبله بايد چه كرد كه نسل جديد بتواند دوبله را بالا ببرد و موجب پيشرفت آن شود؟
طهماسب: ما نمي‌توانيم نسل جوان را تربيت كنيم بلكه افراد بايد خودشان استعداد لازم را داشته باشند. متاسفانه در حال حاضر اكثر گويندگاني كه وارد دوبله مي‌شوند در همان حدي كه هستند باقي مي‌مانند و هيچ خلاقيتي از خود نشان نمي‌دهند در نتيجه هيچ پيشرفتي هم نمي‌كنند. به عقيده من تربيت گوينده اصلا مهم نيست اين مهم است كه چگونه تبديل به يك ماده اساسي شود، يكسري مسائلي در دوبله وجود دارد كه ياددادني نيست بلكه در وجود افراد ذاتي است.
يكسري گويندگان خوبي هستند كه هم سريع مي‌بينند و هم سريع مي‌توانند صحبت كنند و كاملا با هم هماهنگ هستند ولي برخي گويندگان هم هستند كه خيلي خوب هستند ولي دير مي‌بينند و يا به عكس دير مي‌شنوند، در كل كمتر افرادي هستند كه از همه لحاظ هماهنگ باشند و به صورت دقيق زماني كه مي‌شنوند ببينند و سريع صحبت كنند البته به نظرمن يكي از دلايلي كه گويندگان حرفه‌يي نيستند اين است كه به زبان‌هاي مختلف دنيا تسلط ندارند و اصلا زبان نمي‌دانند.
 

به نظر شما وجود موسيقي چقدر مي‌تواند در دوبله موثر باشد و اصلا ربطي به جذابيت آن دارد؟
طهماسب: بخشي از كار دوبله، موسيقي است كه در حال حاضر فوت شده است. زبان يك موسيقي دارد كه حتما بايد باشد و يك فرهنگ محسوب مي‌شود، به عنوان مثال عزت الله انتظامي و امثال او صدايشان يك وزني دارد و يك موسيقي خاصي در گفتارشان است كه با همين موسيقي صحبت مي‌كنند ولي در حال حاضر ديگر اين طور نيست و تمام صداها بدون هويت شده و شناخته شده نيستند. به اعتقاد من اگر صدا فراگير شود و تبديل به يك عنصر هنري شود براي همه شناخته شده مي‌شود و همه را جذب خود مي‌كند. در حال حاضر بازيگران ما هم خيلي سرد و بي‌روح بازي مي‌كنند و اين بي‌روحي فقط در دوبله نيست كه به نظر من تمام اينها به خاطر نبود موسيقي است.
 

فكر نمي‌كنيد بخشي از مشكلاتي كه در حوزه دوبله وجود دارد به بها دادن اين هنر برمي‌گردد يعني اگر به دوبله بيشتر بها داده شود وضعيتش قطعا بهتر مي‌شود؟
طهماسب: درست است كه بخشي از اين مشكلات به بها دادن برمي‌گردد ولي در كار نبايد فردي، فردي را تحويل بگيرد ولي متاسفانه اين عادت بد ماست. به عنوان مثال شاگردي كه در مدرسه هميشه نمره 20 مي‌گيرد مي‌داند كه هميشه اين نمره را كسب مي‌كند و به بقيه شاگردان توجهي نمي‌كند كه چه نمره‌اي مي‌گيرند، در كار هم به همين شكل است و به جاي اينكه ديگران را نگاه كنيم بايد آن‌ها شما را نگاه كنند و غبطه بخورند، اگر اين روحيه وجود نداشته باشد در هر كاري كه برويم نمي‌توانيم موفق باشيم و اين فقط مختص دوبله نيست بلكه در همه كارها نيز بايد تلاش كرد، درست است كه در كار ما بايد به دستمزدها رسيدگي شود و بهاي بيشتري داده شود ولي اصل موضوع اين نيست.
نظرتان درباره مديريت حال حاضر واحد دوبلاژ سيما چيست؟ 
طهماسب: به نظر من در كل هر فردي كه به عنوان مديريت دوبله مي‌آيد بايد صدا را بشناسد و بافت و ديالوگ را بداند و زبان را بشناسد. آقاي ميلاني با توجه به سوابقي كه دارند فكر مي‌كنم بتوانند در كارشان موفق باشند، اميدوارم كه همين طور باشد.
عطرچي: اگر مديريت قريحه هنري داشته باشد و نظارت كامل بر كارها داشته باشد مي‌شود روي او حساب كرد.
طهماسب: زماني كه يك مدير فيلم را بشناسد مسلم است كه مابقي مسائل را هم به خوبي ميِ‌شناسد. در حال حاضر معبد مردم و پناهگاه عالم فيلم و سينماست؛ پس بنابراين اگر مدير فيلم را بشناسد قطعا كارهاي خوبي هم صورت مي‌گيرد ولي زماني كه ترجمه‌هاي غلط وارد شود كيفيت كارها پايين مي‌آيد برخي‌ها براي دوبله فيلم ها از خودشان يكسري تغييراتي انجام مي‌دهند كه اصلا درست نيست.
عطرچي: نظر من هم همين است و معتقدم استاد طهماسب حرف‌هايش كامل است و درست مي‌گويد. من فكر مي‌كنم فردي كه در مهره‌بازي قرار مي‌گيرد بايد براي مهره‌هاي ديگر مهم باشد تا مردم او را ببينند، به نظر مي‌رسد دوبله آنقدرها براي تلويزيون مهم نيست و آن قدري كه انرژي براي تهيه و پخش خبر گذاشته مي‌شود به دوبله اهميت چنداني داده نمي‌شود.
آقاي طهماسب دليل همكاري كم شما با تلويزيون چيست؟ خودتان دلتان نمي‌خواهد همكاري كنيد؟
طهماسب: زماني كه من يك كاري را به انجام مي رسانم مي‌دانم كه خوب است يا بد؛ ولي ديگران فكر مي‌كنند هر كاري كه انجام مي‌دهند صد در صد خوب است، من معتقدم در هر كاري بايد به قلب مخاطبان رسوخ كرد و بايد راست بگوييم نه دروغ ولي متاسفانه خيلي‌ها به اين مساله توجهي نمي‌كنند چرا كه فكر مي‌كنند افرادي كه پاي تلويزيون مي نشينند چيزي نمي‌فهمند به همين خاطر بي‌توجه هستيم.
در كل من با تلويزيون هم كار مي‌كنم، ولي بيرون هم فعاليت دارم ولي در كل خيلي زياد فعاليت ندارم وبيشتر در منزل فيلم تماشا مي‌كنم، كتاب مي‌خوانم.
من معتقدم يكي از مسائلي كه در كار هنري خيلي مهم است تعداد افراد هم وزن است يعني نمي‌شود يك مربي خيلي خوب بگذاريم ولي بقيه خوب نباشند، كار هنري يك كار عاشقانه است كه بايد در كنار كساني كه حالت را خوب مي‌كنند باشيم كه قطعا مي‌تواند در كيفيت آثار موثر باشد.
با توجه به سابقه چندين ساله اي كه در عرصه گويندگي و مدير دوبلاژي داريد، خودتان كدام كار را بيشتر دوست داريد؛ گويندگي يا مدير دوبلاژي؟
 طهماسب: راستش را بخواهيد زماني كه رل مي‌گويم حالم خوب مي‌شود و زماني كه در نقشي گويندگي مي‌كنم به خاطر اينكه خودم نيستم و وجود ندارم حالم خوب مي‌شود و احساس خوبي دارم. در كل بر اين باورم كه رل گفتن اين خاصيت را دارد كه افراد را دگرگون مي‌كند، چرا كه در آن لحظه گرفتار آن نقش مورد نظر هستي و خودت را فراموش می کنی.

با توجه به قابليت هاي خوبي كه در بازيگري داريد چرا به كار بازيگري ادامه نمي‌دهيد و حضورتان كمرنگ است؟
طهماسب: اولين كارم فيلم سينمايي «راه دوم» بود. از آن به بعد ديگر بازيگري را ادامه ندادم تا اينكه آقاي جيراني در سريال «مرگ تدريجي يك رويا» به من پيشنهاد داد تا نقش داريوش آريان را ايفا كنم و من پذيرفتم و از آن به بعد هم ديگر نقشي ايفا نكردم؛ البته در سريال «كلانتر» هم بازي كردم. در كل در بازيگري اين برايم جالب بود كه بتوانم ديالوگ‌ها را حفظ كنم، چرا كه در دوبله از روي صفحه مي‌خوانيم. در فيلم سينمايي «من مادرم» آقاي جيراني هم بازي كردم كه هنوز اكران نشده است. خودم احساس مي‌كنم در كار بازيگری چندان خبره نیستم به همين خاطر خيلي دوست ندارم بازي كنم ولي آن زمان كه سريال «مرگ تدريجي يك رويا» به روي آنتن رفت برايم جالب بود كه هم مرا بيشتر شناختند با وجود اينكه نيم ساعت بيشتر حضور نداشتم.
فكر مي‌كنيد بهترين راهي كه موجب پيشرفت دوبله ايران مي‌شود چيست؟ 
طهماسب:به زودي قرار است چند فيلم سينمايي خارجي در سينما اكران شود ولي اطلاعي ندارم كه دوبله شود و يا به صورت زيرنويس به روي پرده برود ولي به نظرم اگر دوبله شود بهتر است و دوبله كمي رونق پيدا مي‌كند و راه پيشرفتي برايش باز مي‌شود، افراد نو وارد مي شوند و خود زبان هم مي‌تواند يك شكل خوبي پيدا كند ولي در حال حاضر وضعيت دوبله آشفته است.
 

به عنوان پيشكسوت دوبله چه پيامي به جواناني كه در اين عرصه فعاليت دارند، داريد؟
طهماسب: جوانان بايد هر كاري را كه دوست دارند دنبال كنند؛ من معتقدم در هر كاري بايد سخت كوشي كرد؛ به عنوان مثال اصغر فرهادي كلي سناريو گفت تا كم كم توانست پخته شود و در حال حاضر در قله سينما است، جوانان عرصه دوبله هم در ابتدا بايد برسند و سپس به بالا بيايند چرا كه تمام افرادي كه اكنون موفق هستند به قدري تحقير شده‌اند تا به اين جا رسيده‌اند، اگر حس تحقير را نشناسند چطور مي‌توانند به بالا بيايند؟
در پي صحبت‌هاي ناصر طهماسب امير عطرچي به عنوان نماينده نسل جوان‌تر، آينده دوبله در ايران را چنين تصور كرد: من فكر مي‌كنم آينده هر پديده‌اي بستگي به اتفاقات اجتماعي حال حاضر دارد، اگر اتفاقات خوبي بيفتد كه براي مردم مهم باشد صد در صد نتيجه كار هم مي‌تواند خوب باشد. با وجود همه مشكلات و كمي‌ها و كاستي‌هايي كه در دوبله داريم هميشه درشت‌ها مي‌مانند و ريزها مي ريزند اگر به همين شكل باشد و افراد باتجربه در دوبله ماندني شوند دوبله ايران آينده خوبي خواهد داشت.
 

 
آقاي عطرچي شما از چه سالي وارد دوبله شديد؟ 
عطرچي: سال 79 يا 80 بود كه وارد اين عرصه شدم و در آن زمان من یکی از جمله كارآموزان آقاي طهماسب بودم ولي هميشه مشكل من اين بود كه هيچ وقت الگو نداشتم و اين موضوع خيلي سخت است. به نظر من آقاي طهماسب به عنوان يك هنرمند و دوبلور مانند يك در و پديده درخشان مي‌درخشند ولي اين الگوي من نيست چرا كه من معتقدم تقليد كردن از جنس صداي ايشان و سایرین اصلا درست نيست.
 آقاي طهماسب نظر شما درباره برگزاري جشنواره‌اي براي دوبله چيست؟ فكر مي‌كنيد در كيفيت آثار كمك كند؟
 طهماسب: برگزاري چنين جشنواره‌اي وظيفه ارشاد است،‌اين جشنواره دو سال برگزار شد ولي هميشگي نبود، من فكر مي‌كنم اگر به صورت مستمر هر سال برگزار شود خوب است ولي تاثير آنچناني به كيفيت آثار ندارد؛ چرا كه روزانه حداقل 30 الي 40 فيلم دوبله مي‌شود كه كيفيت خوبي هم از لحاظ صدا، ترجمه و ديگر مسائل ندارد البته فيلم‌هاي خوبي دوبله مي‌شود ولي كسي اين ذوق را ندارد كه به خاطر جايزه و تقدير شدن كار كند. مشكل ما اين است كه سر جايمان نيستيم و هميشه مي خواهيم يك پله بالاتر باشيم و سريع‌تر كارها را انجام دهيم و احساس مي‌كنيم جا مانده‌ايم،‌خود اين مساله مشكل ايجاد مي‌كند.
 

عطرچي: سال گذشته قرار بود چنين جشنواره‌اي براي دوبله برگزار شود و حتي تمام اسامي كه قرار بود از آن‌ها تقدير شود هم مشخص شده بودند ولي اين اتفاق بيفتاد، من احساس مي‌كنم دوست نداشتند چنين جشنواره‌اي براي دوبله برگزار شود؛ به عنوان مثال شاگرد اولي كه هميشه نمره 20 مي‌گيرد ديگر نمي‌خواهد كه به او جايزه بدهند چرا كه اگر جايزه هم نگيرد باز هم خوب درس مي‌خواند در دوبله هم همين طور است، افرادي كه كارشان خوب باشد هميشه خوب هستند و نيازي به تقدير و جايزه ندارند.
 
و...زندگی ناصر طهماسب اززبان خودش
 
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

این گفت‌وگو در صبح یکی از آخرین روزهای تابستان در دفتر هفته‌نامه‌ی سینما صورت گرفت. بر عکس اغلب گفت‌وگوها، این مصاحبه قبل و بعد نداشت. چند لحظه پس از ورود او دگمه‌ی ضبط زده شد و او بلافاصله پس از پایان گفت‌وگو، رفت. این هفته به دنیای صدا می‌رویم با... ناصر طهماسب.

 -هر وقت قرار است برای گفت‌وگو به سراغ یک شخص بسیار خوش لباس و شیک‌پوش بروم، سعی می‌کنم بهترین لباسم  را بپوشم و به بهترین شکل ممکن در مقابل او ظاهر شوم تا چیزی از او کم نداشته باشم، اما واقعاً نمی‌دانم وقتی قرار است با آدمی مثل شما که صدایی استثنایی دارد گفت‌وگو کنم، باید چه کار کنم ... صدای من پیش صدای شما کم می‌آورد.

  این لطف شماست. به هر حال هرکسی یک ویژگی ذاتی دارد و یک تخصص حرفه‌ای. من این شانس را داشته‌ام که این ویژگی و تخصص در صدایم باشد. لطف خدا و البته تکنیک ... همین.

 -مردم شما را از روی صدای‌تان می‌شناسند؟

 بله ... بعضی آدم‌ها به سرعت می‌شناسند. بیشتر کسانی که در سن و سالی هستند که مثلاً کارهای هارولدلوید را در بچگی دیده‌اند و این صدا در گوشش‌شان مانده. یک‌بار یک راننده‌ی تاکسی در یک شهر پرت مرا از روی صدایم شناخت و دقیقاً تصور کرده بود که هارولدلوید را سوار تاکسی‌اش کرده! از این دست برخوردهای غیر منتظره زیاد دیده‌ام. ولی کلاً برخورد با دوبلورهایی که از روی صدا شناخته می‌شوند، به نظرم خیلی محترمانه‌تر از برخورد با بازیگران است. انگار مردم این صداها را باوردارند. یقیین دارند چیزی که می‌گویند درست است.

- آیا شما از آن آدم‌هایی هستید که صداها را به دو دسته‌ی «قابل اعتماد» و «غیر قابل اعتماد» تقسیم می‌کنند؟

 این به خود شخص مربوط است. شما یک وقت توی خیابان از کسی آدرس می‌پرسید و آدرسی که آن آدم به شما می‌دهد را باور می‌کنید. اما ممکن است همان آدرس را یک نفر دیگر به شما بدهد و شما حرفش را باور نمی‌کنید و سعی می‌کنید به سراغ نفر دیگری بروید.

 -این به تونالیته‌ی صدا مربوط می‌شود یا به باور و حس درونی خود شخص؟

 تونالیته‌ی صدا فقط یک لحظه است، مثل یک عکس می‌ماند. اما این تداوم تونالیته و صداست که نشان می‌دهد این صدا باورپذیر هست یا نیست. خیلی وقت‌ها شما اخبار می‌شنوید و یا به تبلیغات تلویزیون گوش می‌دهید، می‌بینید صداها خوب است اما مطمئن هستید این چیزهایی که گفته می‌شود از بدن گوینده‌اش عبور نکرده است و شخص به آن باور ندارد. یک راه که می‌تواند آن را باورپذیر کند، این است که گوینده یا صداپیشه آن حرف‌ها را به زبان خودش و ادبیات متناسب با روحیه‌اش ترجمه و تقطیع کند. یک نمونه درخشان آن کاری بود که مرحوم منوچهر نوذری روی نقش جک لمون کرد. جملات را چنان خرد می‌کرد که آدم احساس می‌کرد این خود جک لمون است که این حرف‌ها را زده. یا مثلاً مرحوم خانم ژاله کاظمی.

- شما از «طهماسب» های کجا هستید؟

 پدرم کرد بود اما من در تهران متولد شدم و زندگی ده‌ها ساله‌ی خانواده در تهران رابطه‌ی ما را با آن ریشه‌ها قطع کرده و من درست نمی‌دانم که ریشه‌ی این «طهماسب» بودن در کجاست. تا حالا به این مسئله فکر نکرده بودم.

- شما را با «ت» باید نوشت یا با «ط»؟

 هر دو جور را می‌نویسند. آن‌هایی که می‌خواهند فارسی را درست رعایت کنند با «ت» می‌نوسند اما به نظرم با «ط» قشنگ‌تر است. یعنی به لحاظ گرافیکی «ط» زیباتر است. یک حفره دارد و یک دسته دارد که به آن شکل گرافیکی می‌دهد.

- و «ناصر» از کجا آمده؟

 خب ناصر که یک اسم عربی است.

 البته ... ولی چرا اسم شما «ناصر» شده؟ ربطی به اسم خواهر و برادرها دارد؟د      نه ... ما خیلی بودیم و اسم‌هایمان حساب و کتاب نداشت. حالا مردم یک بچه می‌آورند و می‌خواهند بهترین اسم را روی او بگذارند و همه‌ی آرزوهای‌شان را در همان اسم خلاصه می‌کنند یا مثلاً سعی می‌کنند که اسم و فامیل با هم هم‌خوان باشد. دوستی دارم که نام فامیلی‌اش «مستان» است و اسم دخترش را گذاشته «ساقی». ترکیب زیبایی به دست آمده.

- چند تا خواهر و برادر بودید؟

 هشت تا.

 -پس یک خانه‌ی شلوغ ...

 بله یک خانه‌ی قدیمی شلوغ در خیابان عباسی. یک طبقه پائین و یک طبقه بالا، یک حوض کوچک و ...

- زندگی هشت تا بچه توی آن خانه سخت نبود؟

چرا ... خیلی سخت بود. آن‌چه که در خانواده‌های پر بچه ظالمانه است، این است که مهر و عاطفه به اندازه‌ی کافی به این بچه‌ها نمی‌رسد. همه نارس بزرگ می‌شوند، طلب‌کار می‌شوند، بداخلاق می‌شوند. اصلاً آرایش کلام در این نوع بچه‌ها تفاوت می‌کند. چیزی از خانواده نمی‌گیرند. آن آخری‌ها که له هستند،‌ لهِ له ... حوصله‌ی پدر و مادرها کم می‌شود.

 -و تازه اگر خانواده متمول نباشد که دیگر حسابی دردسر است.

 بین ماها دنبال خانواده‌های متمول نگرد. متمول به سمت کار نمایش نمی‌آید. کسی که متمول است دنبال هنر نمی‌رود چون آدم دنبال هنر می‌رود که احترام داشته باشد و تو وقتی متمول هستی کمبودی از نظر احترام ندارد.

 -اما من باور نمی‌کنم شما فقط به این دلیل سراغ هنر رفته باشید که دنبال احترام بوده‌اید.

 نه ... واقعاً درباره‌ی خودم این طور نبود گرچه مسئله مهمی به نظر می‌رسید. شاید بهتر است بگویم کسانی که دنبال هنر می‌روند دچار نوعی جنوند یا مثلاً آدم‌های ناقصی هستند که می‌خواهند از این طریق خودشان را به کمال برسانند. می‌خواهند خودشان را دوباره خلق کنند. حتی در این راه ممکن است شرافت انسانی‌ات را از دست بدهی. این دیگر مربوط به جوهره‌ی آدم‌ها می‌شود و این‌که از چه بستری عبور کرده‌اند و در چه خانواده‌ای رشد پیدا کرده‌اند. یا حتی یک برخورد ساده. یک برخورد مهربانانه یا تند از طرف معلم. یک عموی خوب یا یک دایی دلسوز توی خانواده و ...

 -در خانواده‌ی شما چنین کسانی بودند؟ یک عموی خوب یا یک دایی دلسوز.

 نه، ما که اصلاً عمو نداشتیم.

 -شما جزو اولی‌ها بودید یا بچه‌های آخر که له می‌شوند؟

 من بچه‌ی دوم بودم. حالا تو چرا این قدر می‌روی آن پایین مایین‌ها؟ هیچ چیز معلوم نیست. اصلاً معلوم نیست که آدم‌ها چطور یک چیز دیگری می‌شوند. چطور می‌شود که جادوی نوشتن می‌آید توی دست‌های فاکنر یا مثلاً یک روزنامه‌نگار معمولی به جادوی نوشتن مارکز دست پیدا می‌کند.

 -اتفاقاً به نظرم کشف این جادو در همان پایین مایین‌ها صورت می‌گیرد.

 شاید ... شاید از یک صدای سقوط شروع شده باشد. آدم سقوط می‌کند و بعد یک لحظه تصمیم می‌گیرد بلند شود و بایستد و در این ایستادن می‌شود مارکز. ولی باز هم قطعی نیست چون شبیه آدم آرتیست زیاد است. هست و کار هم می‌کند اما تو آن جان مایه را در آن‌ها نمی‌بینی. کما این‌که فامیل‌های هنرمندان خیلی در کارهای هنری حضور دارند اما معمولاً چیزی نمی‌شوند. تیتراژ فیلم‌ها و سریال‌ها را نگاه کن! ده نفر را می‌توانی پیدا کنی که فامیل‌شان شبیه فامیل کارگردان یا تهیه‌کننده است. این مسیر تاریک و معصومی است. کسی نمی‌تواند به درستی کشف کند که چه جانوری به جانش افتاد که نگاهش را از دیگران متمایز کرد. مهارت‌های زیاد، خواندن‌های وحشتناک، هزاران کتاب بیهوده خواندن، رفتن به سراغ هر مقوله‌ای که کمی بوی آزادی می‌دهد و ...

- صدا در خانواده‌ی شما ارثی بود؟

 نه ... البته مادرم آدم استثنایی بود و هست. از آن دسته آدم‌های با استعداد که متأسفانه فرصت آموزش پیدا نکرد. او دریافت عجیب و غریبی داشت. فکر کن مثلاً غروب است و ما توی حیاط نشسته‌ایم. بدون این‌که صدای خاصی بیاید می‌گفت برو در را باز کن پدرت آمد. او می‌توانست صداها را از دور تشخیص دهد. او می‌فهمید دری که باز می‌شود را چه کسی باز می‌کند. او دقیقاً می‌فهمد که اگر صدای افتادن چیزی می‌آید آن چیز چیست و چه کسی آن را به زمین انداخته است. گوش خوبی داشت. آن موقع‌ها نمی‌فهمیدم ولی بعداً که بزرگ شدم و به دوبله آمدم، تازه فهمیدم که او چه آموزش عجیب و غریبی به ما داده است. احساسش بغل جیبش بود و می‌توانست همه چیز را به راحتی بفهمد و هنوز هم همین طور است.

- در گفت‌وگویی از شما که چند سال پیش چاپ شده بود به اصطلاحی برخورد کردم با عنوان «گوینده‌ی مؤلف». سال‌هاست که دوست دارم بدانم تلقی درست از این اصطلاح چیست؟

 بهتر است برایت مثال بزنم. گوینده‌ی مولف کسی است مثل مرحوم عزت الله مقبلی که شخصیت «لویی دوفونس» را دوباره خلق کرده است. لویی دوفونس در سینمای فرانسه یک بازیگر معمولی و پرجنب و جوش بود. مقبلی توانست در ایران شخصیتی خاص برای او خلق کند و همه‌ی آن جنب و جوشی را که لویی دوفونس در بازی‌اش دارد، به گفتارش انتقال دهد. تا جایی که شما احساس می‌کنید دارید فیلم را ایستاده تماشا می‌کنید. چون این حس را مقبلی به شما می‌دهد که انگار همه آدم‌ها در رفت و آمدند، همه بی‌قرارند و این بی‌قراری است که به شما منتقل می‌شود. در نقش «اولیورهاردی» هم مقبلی در نقش یک مولف ظاهر می‌شود. هاردی یک بغض است و شما این بغض همیشگی را احساس می‌کنید. نقش کمدی است اما بغض عمیقی دارد. یا فکر کن که چیچو و فرانکو هم دوباره در دوبله‌ی ما خلق شدند، آن‌ها این‌طور نبودند.

یا فرض کن در کارهای جدی‌تر، در همین سینمای خودمان کمال‌الملک را در نظر بگیر. نقش مظفرالدین شاه با دوبله دوباره خلق می‌شود. یک ولیعهد پیر که چند سالی فرصت شاه شدن پیدا می‌کند و حسرت پادشاهی در صدای او موج می‌زند و ضمناً چون در خانواده‌ی سلطنتی و فارغ از درد بوده، کمی هم حال عارفانه دارد. این همه‌اش توی صدای مظفرالدین شاه است.

اینکه تو وقتی فیلم را می‌بینی دلت مالش می‌رود، دقیقاً به همین دلیل است. البته من منکر بازی خوب آقای نصیریان هم نمی‌شوم.

فیلم‌های جان وین را نگاه کن و صدای استثنایی ایرج دوستدار را. دوستدار یک منش دارد که آن نقش را جذاب می‌کند. چیز بامزه‌ای نمی‌گوید اما نقش یک بامزگی پیدا می‌کند که هرکس فیلم را می‌بیند، شیفته‌اش می‌شود. به این می‌گویند «تألیف»؛ یعنی ورود ویژگی و خاصیت گوینده به آن نقش.

 -خب این یک اتفاقی ذاتی است که خود به خود رخ می‌دهد یا برای ورود این ویژگی باید چیزهای دیگری به دست آورد؟

 مطمئناً خود به خودی صورت نمی‌گیرد. چون در آن صورت هر کسی می‌توانست جای هرکسی صحبت کند. یک اشراف خاصی می‌خواهد، باید گزندگی زبان را بشناسد، مهربانی زبان را بشناسد، بداند که چطور می‌تواند باوقار صحبت کند یا با خشم و ... هزار یک چیز دیگر.

 -در فیلم های ایرانی وقتی می‌خواستید جای کسی صحبت کنید، آیا درباره‌ی‌ آن نقش با کارگردان مشورت می‌کردید یا موضوع شوخی‌تر از این حرف‌ها بود؟

 کارگردان معمولاً حرف آخر را می‌زد. البته این بستگی به کارگردان و حساسیتش نسبت به فیلم و آشنایی‌اش به زبان داشت. مثلاً کسی مثل علی حاتمی به این راحتی‌ها کوتاه نمی‌آمد.

 -بسیار خب، شخص علی حاتمی پیش از دوبله‌ی فیلم‌هایش با شما وارد چه دیالوگی می‌شد؟

 با هم فیلم را می‌دیدیدم و می‌نشستیم و درباره‌ی نقش‌ها با هم صحبت می‌کردیم. وقتی دیالوگ‌ها را پای دستگاه کامل می‌کردیم، اوج تعامل ما بود. باید دیالوگ‌ها را طوری تنظیم می‌کردیم که هم از حس نیفتد و هم چیزی از آن کم نشود.

- آقای نصیریان در کمال‌الملک همان‌طور ترکی – فارسی صحبت کرده بودند؟

 بله ... همان طوری بازی کرده بودند اما حاتمی خواست که با دوبله ذات شیطنت و مطرب مآبی را هم به او اضافه کنیم. حاتمی گوش حساسی داشت و کلمه‌ها را می‌شناخت و برایش مهم بود که چه کلمه‌ای با چه گویشی گفته می‌شود. گاهی برای یک کلمه یک روز وقت می‌گذاشت که بفهمد مثلاً با ضمه باید گفته شود یا با فتحه. بسیار پیش می‌آمد که کار را دوبله می‌کردیم و او شب می‌رفت خانه و با جمله‌ها درگیر می‌شد و فردا می‌آمد و می‌خواست که مثلاً فلان کلمه یا فلان جمله را دوباره بگوییم. در بسیاری موارد فیلم دوباره ساخته می‌شد. مثلاً سوته‌دلان که یکی از بهترین دوبله‌ها را دارد و یکی از بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران است، روی میز دوبله یک‌بار دیگر ساخته شد. در واقع قومیت‌ها و لهجه‌ها در دوبله بود که درآمد. این که مثلاً یک نفر شیرازی حرف بزند یا تهرانی غلیظ یا شمالی، و همین اتفاق است که آن دیالوگ‌ها را بعد از این همه سال در ذهن آدم‌ها ماندگار می‌کند. بخشی از این ماندگاری به متن مربوط می‌شود اما بخش دیگری به این دلیل است که آن دیالوگ‌ها به خوبی ادا شده است. دیالوگ جهانگیر فروهر پای تلفن اصلا یک چیز دیگر بود. چون سر صحنه شرایط خاصی بود که نمی‌شد آن دیالوگ‌ها گفته شود و بعداً سر دوبله بود که ما آن جملات بامزه و استثنایی را گفتیم.

این‌که در دوبله قهرمان و شخصیت را چه‌طور معرفی کنی بحث مهمی است. قیصر را ببین. کیمیایی یک در نشان می‌دهد. یک نفر در می‌زند. یکی می‌پرسد: کیه؟ و او می‌گوید: منم،  قیصر. تو این قیصر را با همین یک کلمه حس می‌کنی. می‌فهمی این صدا خود ذات سینماست. یعنی یک قهرمان است که دارد این حرف را می‌زند. می‌گوید منم قیصر و شما باور می‌کنید و این توی حافظه‌ی بیننده‌ات سال‌ها می‌ماند. یک کارگردان معروف را می‌شناسم که در سال‌های نوجوانی، دیالوگ‌های دایی‌جان ناپلئون را روی نوارکاست ضبط کرده بوده و آن‌ها را از حفظ برای دوستانش می‌گفته. دوبله‌ی آن کار هم درخشان بود.

 -شما در دایی‌جان ناپلئون جای چه کسانی صحبت می‌کردید؟

 جای خیلی‌ها. نصرت کریمی را گفته‌ام، هندی را گفته‌ام ... بالای ده، بیست تا نقش فرعی را گفته‌ام. تقریباً اکثر آدم‌ها را من و منوچهر اسماعیلی گفته‌ایم. اغلب آدم‌هایی که نصرت کریمی را می‌شناختند، باور نمی‌کردند که این صدای کریمی نیست و منم.

 -از چه چیز یا چه کسی بیشترین چیزها را یاد گرفتید؟

 فیلم‌های فرنگی بزرگ‌ترین دانشگاه جهان است. چه‌طور می‌شود مثلاً جک نیکلسون را بد گفت؟ یا فرضا در آن مجموعه‌ی ارتش سری، جای آن آدم‌ها، مگر می‌شود بد صحبت کرد؟ آن‌ها خودشان همه‌ی کار را کرده‌اند و فقط کافی است که شما آن‌ها را ببینید. آکتورهای بزرگ، بازی‌شان تایم دارد. می‌دانند کجا باید به سمت دوربین بروند. در چه لحظه‌ای توی کلوزآپ هستند، در چه صحنه‌ای در لانگ شات هستند و ... همه را می‌دانند. جیمز استوارت می‌داند که چه‌کار می‌کند. کاری گرانت و گری کوپر می‌دانند که بهترین جای وجودشان کجاست.

 -آیا درباره‌ی صدا هم این مسئله قابل انطباق است؟ یعنی دوبلور می‌داند که بهترین نقطه‌ی صدایش کجاست؟

 شاید ... شاید ... یکی از مسائل مهم این است که بیشتر فیلم‌هایی که دوبله شده آمریکایی است. آن‌ها صداهایشان بم است. درست مثل زندگی‌هایشان که پر است از اتوبان و کادیلاک. خیلی از دوبلورها فکر می‌کنند بهترین نقطه‌ی صدایشان در این انطباق، جایی‌ست که صدایشان بم‌تر و کلفت‌تر است. اما در آسیا این گونه نیست. صدا، صدای انسانی است و نیازی نیست وقتی داری در این نقطه‌ی دنیا دوبله می‌کنی بروی دنبال بم‌ترین نقطه‌ی صدایت. اگر نقشی که می‌گویی دلپذیر و باورکردنی بشود، کافی‌ست.

- بازیگران ایرانی که به جای آن‌ها صحبت می‌کردید، هیچ وقت از نوع گویش شما گله‌مند نبودند؟ فراموش نکنیم که این یک ویژگی ایرانی است که همیشه کار خودمان را بهترین می‌دانیم.

 چرا، اکثر این گله‌مندی بین بازیگران و دوبلورها بوده. مثلاً یادم است که آقای انتظامی همیشه دلخور بود که چرا در کمال‌الملک منوچهر اسماعیلی به جای او حرف می‌زند. حاتمی معتقد بود که نوع دیالوگ نقش انتظامی برای یک پادشاه مناسب نیست و این نقش را بالا نمی‌آورد، فرو می‌برد. اما خود آقای انتظامی این نکته را نمی‌پذیرفت. ناصرالدین شاه باید صدایی می‌داشت که شکوه آن تالار آئینه و آن زندگی سلطنتی و هفتصدتا زن را در خود می‌داشت. صدای این آدم می‌باید رنگ‌آمیزی می‌داشت و این در صدای اسماعیلی بیشتر بود تا در صدای انتظامی.هادی اسلامی هم فکر می کرد صدای خوبی دارد. او بازیگر خوبی بود اما صدایش به برجستگی بازی‌اش نبود. دوبله به خیلی از کارها کمک می‌کند تا بهتر دیده شود. همین سریال حضرت یوسف اگر دوبله می‌شد، درشت می‌شد، می‌آمد توی کلوزآپ. الان دیده نمی‌شود. خیلی از بازیگرها ممکن است جسارت گفتن خیلی چیزها را نداشته باشند. او باید طوری بگوید «دوستت دارم» که بیننده باور کند. در خیلی از موارد، بازیگر نمی‌تواند این کار را بکند، اما دوبلور می‌تواند. توی آن جمعیت و شلوغی و سیاهی لشگر تو یک آدم «پایین آمده» می‌شوی که نمی‌توانی دیالوگ‌هایت را به خوبی بگویی و دوبله این فرصت دوباره را به بازیگر می‌دهد که حالا با صدای کس دیگری که آن استرس‌ها را ندارد، نقشش را باورپذیرتر کند. آنقدر رفو می‌کنی که نقش باورپذیر می‌شود. متأسفانه کمی با دوبله عناد کردند. فکر کردند پول دور ریختن است و تیشه به ریشه‌ی صنعتی زدند که در ایران به خوبی رشد کرده بود.

 -چه کسی این کار را کرد؟

 خیلی از مطبوعات، فارابی، خود سینما و ...

- آیا بین بازیگران ایرانی کسانی هستند که وقتی شما صدایشان را می‌شنوید، به این نتیجه برسید که چقدر بهتر بود اگر دوبله می‌شدند؟

 بله ... خیلی‌ها ... شاید اسم بردن درست نباشد اما مثلاً همشه فکر می‌کنم آقای مهران رجبی که الان توی همه‌ی فیلم‌ها و سریال‌ها هست، اگر دوبله می‌شد، می‌توانست نقش‌های متفاوت‌تری داشته باشد و همه‌جا دیگر به یک شکل نبود. حتی درباره‌ی نقش‌های فرعی این مسئله خیلی مهم است. نقش گرجی در گوزن‌ها با دوبله آقای توکلی استثنایی است. کل فیلم را سر پا نگه می‌دارد. حساب کنی دو دقیقه هم توی فیلم نیست ولی الان تا بگویم گرجی در گوزن‌ها تو همه‌ی آن نقش و همه‌ی آن دیالوگ را به خاطر می‌آوری. پاسبآن‌های هزار دستان را به خاطر بیاور ... فراموش شدنی‌ست؟

- من یک نکته را نمی‌فهمم ... اگر دوبله به قول شما این‌قدر خوب است و به فیلم کمک می‌کند، چرا در هالیوود فیلم‌ها دوبله نمی‌شود. آن‌جا که مهد سینماست ...

 آن‌جا خیلی فرق می‌کند. آن‌جا زبان نمایش اول دنیا را دارند و از طرف دیگر هنرپیشه‌هایشان خیلی با ما فرق می‌کنند. آن‌ها هم البته این کار را می‌کنند ولی درحد رفع زخم‌های فیلم است. زبان انگلیسی شکل خاصی دارد. آن‌ها زبان معیار دارند. مهم‌ترین بازیگران هالیوود انگلیسی هستند و یا انگلیسی را با زبان معیار هالیوود صحبت می‌کنند. ما زبان مان مشکل دارد. سینمایمان هم زبان معیار ندارد برای همین هرکس هر چیزی و هر طوری که دلش می‌خواهد صحبت می‌کند. این نابهنجاری باید توی دوبله تصحیح شود. آن‌ها می‌دانند که تفاوت ادای دیالوگ‌های آرتور میلر با بیلی وایلدر چیست. ما یک درام نمی‌توانیم بسازیم. صنعت سریال‌سازی ما را با آن‌ها مقایسه کن. همه دارند توی پله‌ها با هم صحبت می‌کنند. این به آن می‌رسد، می‌گوید چطوری؟ می‌گوید: خوبم. عمو چطوره؟ زنگ زد؟ ... همه‌اش از همین دیالوگ‌ها. یا دارند چشم روشنی می‌خرند یا خواستگاری می‌روند. همه‌اش داریم وقت همدیگر را تلف می‌کنیم.

- در طی گفت‌وگویمان چند بار مجبور شدید که از عبارت «خدابیامرز» یا «مرحوم» استفاده کنید. برای منوچهر نوذری، عزت الله مقلبی، ژاله کاظمی و ... تعداد این خدابیامرزها دارد روز به روز زیادتر می‌شود. آیا بچه‌های این نسل می‌توانند جای آن‌ها را بگیرند؟

 فکر نمی‌کنم چون اصلا آن آدم‌ها دیگر نیستند. در هیچ حوزه‌ای نیستند. آیا نثری را به صلابت و صراحت نثر گلستان پیدا می‌کنی؟ هرکس دوروبر او بود نور گرفت. هر کس دوروبرش بود به آدم مهم‌تر و بهتری تبدیل شد. حالا برو روزنامه‌ها را بخوان. اصلاً نثرشان را نمی‌فهمی.

- ماجرای صحبت کردن به جای امام در فیلم فرزند صبح به کجا رسید؟ آیا تجربه‌ی خوبی بود؟

 من صحبت نکردم.

- جدی؟ ولی من توی خبرها خواندم که شما این کار را کردید.

 نه ... خبر درستی نبود. من نمی‌توانستم این کار را بکنم. نمی‌شود صدای آشنایی مثل صدای امام که خیلی واضح و نزدیک است را دوبله کرد. حتی به نظرم نمی‌شود آن را بازی کرد.

- صدای شما را جای بسیاری از شخصیت‌ها شنیده‌ام و باور می‌کنم. از هارولدلوید تا جک نیکلسون. ولی هیچ وقت نمی‌توانم تصور کنم که صدای یوگی خرسه، صدای شماست.

 من کارتون‌های زیادی کارکرده‌ام که معمولاً کسی از آن‌ها یاد نمی‌کند. از جمله همین یوگی و یا از آن مهم‌تر باگزبانی . باگزبانی تنها خرگوشی است که اسکار گرفته. راستش یوگی را خود من نمی‌پسندیدم اما خیلی‌ها آن را دوست دارند. به هر حال شخصیت مهربانی است که آدم دوستش دارد.

- در خانواده‌ی شما چند نفر به کار هنر روی آوردند؟

 دو نفر، من و ایرج.

- ایرج خان کوچک‌ترین بود؟

 بله، آخرین بچه بود. بقیه رفتند دنبال کارهای دیگر. ایرج وقتی کوچک بود پدرم فوت کرد و او این فرصت را داشت که بیشتر با مادرم مأنوس شود، و خیلی از ویژگی‌های او را به ارث برد و یاد گرفت.

 -اما جالب است که برعکس شما صدای خیلی خوبی ندارد.

 صدایش بد نیست اما ایرج به صدایش اعتماد ندارد. یک جاهای از صدایش شبیه صدای من می‌شود اما چون او فک و شکل بینی‌اش با من متفاوت است، این روی صدایش تأثیر می‌گذارد.

- شما هیچ وقت صدای سقوط خودتان را شنیده‌اید؟

 بارها ... هر روز ... اما چه کسی ممکن است بپذیرد که سقوطش نزدیک است؟ البته من آدم مهمی نیستم، کار مهمی نکرده‌ام که بعدش بخواهم تصور کنم که حالا سقوط کرده‌ام. من جاه‌طلب نبوده‌ام و نیستم. هیچ‌وقت شخصیتم مانع کارکردنم نبوده است. بالای نردبان بلندی نرفته‌ام که سقوط کردن از آن برایم دردناک باشد.

- آقای طهماسب! در این لحظه که ما داریم با هم گفت‌وگو می‌کنیم، چه چیزی شما را به ادامه‌ی زندگی امیدوار می‌کند؟

 خود زندگی. این یک چیز انتخابی نیست. یک مقدار جسمانیت است و بقیه‌اش روح.

اگر آدم بتواند این دوتا را با هم هماهنگ کند، زندگی چیز مخوفی به نظر نخواهد رسید. این که خوب بودن را بفهمیم، حتی اگر خوب نباشیم. روزنه‌ی امیدی برای ادامه‌ی زندگی است. زندگی را روان می‌کند. امروز صبح چیزی از رادیو شنیدم که برایم جالب بود. گوینده می‌گفت وقتی آدم نیازمندی به شما مراجعه کرد، حتماً به او کمک کنید. چون او می‌رود اما آنچه به جا می‌ماند یک آدم سخاوتمند در وجود شماست. حرف مبارکی به نظرم آمد.

                                                                  هفته‌نامه‌ی سینما(دوره‌ی جدید، شماره‌ی سوم) 

                                                                                 گفت‌و‌گو از منصور ضابطیان

    


 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 16797
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

سه شنبه 14 بهمن 1393 ساعت : 9:10 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه بازیگر شدند؟(شهاب حسینی)
نظرات

                  چگونه بازیگر شدند؟

                    (شهاب حسینی)

گردآورنده:مهرداد میخبر

منبع:www.bartarinha.ir-ویکیپدیا-نقد فارسی.نامه نیوز.شیرگاه نیوز

 چندیست که برای علاقه مندان به بازیگری سلسله مقالات(چگونه بازیگر شدند )را در این سایت قرارداده ام... امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.

                                                                                                                                                                                                                                                                                     مدیر سایت

                   

نام کاملش(سید شهاب الدین حسینی تنکابنی)است و درسال ۱۳۵۲ در تهران متولد شده. او اولین فرزند خانواده‌اش است و یک برادر و دو خواهر دیگرهم دارد. تحصیلات دانشگاهی او دررشته روانشناسیدانشگاه تهران بود که آن را به قصد مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. شهاب در سال ۱۳۷۴ ازدواج کرد، فرزند اولشان به نام محمدامین در زمستان ۱۳۸۲ و فرزند دومشان به نام امیرعلی در تابستان ۱۳۹۰ به دنیا آمدند. او کار خود را با تئاتر دانشجویی و سپس گویندگی در رادیو آغاز کرد و سپس در برنامه‌ای به نام اکسیژن در تلویزیون ظاهر شد.

حسینی در چند برنامه دیگر هم مانند برپا برپا، به رنگ صبح، و سایه روشن به عنوان مجری حضورداشت و با سریال پس از باران پا به عرصه بازیگری گذاشت. او سالهای بعد هم به کار بازیگری و هم اجرا پرداخت. وی بخاطر بازی در فیلمهای سینمایی واکنش پنجم، شمعی در باد و محیا مورد توجه قرار گرفت. حسینی درسال ۱۳۸۶ برای فیلم محیا از جشنواره بین‌المللی فیلم فجر، موفق به کسب دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد، و در سال ۱۳۸۷ در جشنواره بین‌المللی فیلم فجر برای فیلم سوپر استار سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. همچنین وی به خاطر فیلمهای پرسه در مه به کارگردانی بهرام توکلی و درباره الی به کارگردانی اصغر فرهادی بازیگر مرد برگزیده چهاردهمین جشن بزرگ سینمای ایران نیز بود. جدایی نادر از سیمین از دیگر آآثار مورد توجه اخیر او در عرصه بازیگری است.

چند سال قبل حسینی به همراه چندی از دوستانش و همچنین برادرش سید مهدی حسینی، گروه موسیقی هفت را تاسیس کردند. تا کنون چهار مجموعه آهنگ از این گروه منتشر شده‌است که شهاب حسینی در آلبوم یک و دو)به دکلمه پرداخته و درآلبوم سه و چهار خوانندگی کرده‌است.

شهاب حسینی کارش را از یک گروه تئاتر دانشجویی شروع کرد. گروهی که به مدت يك سال همراه با هم به اجرای برنامه می‌پرداختند. شهاب حسینی از طریق دوستانش در این گروه، با دو نفر آشنا شد: کامران ملک‌مطیعی و نادر سلیمانی. ملک‌مطیعی او را برای گویندگی در رادیو معرفی کرد و نادر سلیمانی هم او را به یک گروه تئاتر دعوت کرد که با سفر به شهرهای مختلف از جمله کیش و اراک، به اجرای برنامه‌های شاد می‌پرداخت. برنامه‌هایی مثل مسابقه خوانندگی و... آشنایی با نادر سلیمانی و کار با این تیم که یوسف صیادی، نصرا... رادش و رضا شفیعی‌جم از اعضای آن بودند، زمینه‌ای شد که او برای برنامه اکسیژن تست مجری‌گری بدهد. شهاب حسینی که به قول خودش چندان هم مناسب کارهای طنز نبوده و بیشتر «شو من» گروه بوده، از خودش استعداد و توانایی نشان می‌دهد و در تست مجری‌گری قبول می‌شود. اجرای موفق برنامه اکسیژن هم زمینه‌ای می‌شود برای کارهای دیگر حسینی مانند «پلیس جوان» که او را به جایگاه امروزی می‌رساند.

مجله اینترنتی فرانشر

...واما داستان بازي شهاب در سریال پلیس جوان در نوع خود قابل توجه است.قصه را از زبان سيروس مقدم  کارگردان کارهایی نظير اغما، پايتخت و بچه هاي نسبتا بد،بخوانید:

ماجرا از اين قرار بود که براي کارگرداني پليس جوان به دنبال يک بازيگر خوش چهره مي گشتم اما با تست گرفتن از چند بازيگر جوان موفق نشدم به فرد ايده آل خود برسم.  روزي در يک دفتر سينمايي متوجه جوان خوش چهره اي شدم که روي صندلي نشسته و منتظر ديدن يکي از دوستانش است. با پرس وجو از همکاران متوجه شدم که او شهاب حسيني يکي از مجريان کم تجربه تلويزيون است که تا کنون سابقه بازي در سريال يا فيلم هاي سينمايي را نداشته است. در مورد او با تهيه کننده کار صحبت کردم اما تهيه کننده قبول نکرد. چرا که معتقد بود شهاب شبيه برادر شهيد اوست و واقعا تحمل نداشت که چهره برادر خود را 7 الي 8 ماه هر روز روبروي خودش ببيند. من هم به او حق ميدادم اما واقعا کارمان داشت عقب مي افتاد. تا اين که قرار شد يک روز يواشکي بدون حضور تهيه کننده مريلا زارعي را براي نقش مقابل او بياوريم و تست بگيريم.شهاب بي نظير بود. واقعا حيف مي شد اگر از او استفاده نمي کرديم. در نهايت تهيه کننده را راضي کرديم و نمنونه کار را براي صداوسيما فرستاديم. آنها تاييد کردند تا بازيگر اصلي اين فيلم جواني باشد که امروز به سوپر استار بي بديل سينما و تلويزيون نبديل شده است.

 

جالب است بدانید که شهاب حسینی برای موفقیت در عرصه سینما بازیگر سخت کوشی بوده است. او برای بازی در فیلم «جدایی نادر از سیمین» و برای درست درآمدن نقشی که به او ایفا شده چند ماهی به بازار کفاش‌ها رفته تا نقش کفاش فیلم را به خوبی ایفا کند. او همچنین چندین بار مستند «زیر صفر» درباره مشکلات کارگران را دیده. این مستند که شامل تصاویری از فعالیت‌های کفاشان و مصاحبه‌هایی شامل گلایه‌ها و شکایت‌های آنان از وضع جاری است گویا کمک خوبی برای شهاب حسینی برای رسیدن دقیق به شخصیت مورد نظرش در فیلم «جدایی نادر از سیمین» بوده است. البته همانطور که گفته شد اگرچه شهاب حسینی برای رسیدن به نقش مورد نظرش در فیلم «جدایی نادر از سیمین» چند ماهی را با کفاش‌ها گذرانده است. اما از این مستند نیز در جهت اطلاع کامل از جزئیات رفتار و حرکات دست و صورت و نوع کار کردن بروی کفش و نوع حرف زند و موارد دیگر بهره برده است.

 

 

همه چیز از زبان خودش

شاید بهتر باشد همه چیز را از زبان خودش هم بشنویم.شاید لطفش بیشتر باشد:

من كارم را از تلويزيون شروع كردم و اولين پله‌هاي ترقي را در آنجا پيمودم و به نوعي به آن دوره از كارم مديونم. دوره‌اي كه از تئاترهاي دانشجويي شروع شد. مدتي بعد بازي در نمايشنامه‌هاي راديويي و گويندگي به آن اضافه شد. ما با اغلب بچه‌هاي بازيگري كه كار طنز مي‌كنند، مثل نادر سليماني، نصرالله رادش، يوسف صيادي، يوسف تيموري و رضا شفيعي‌جم، تيمي داشتيم كه به شهرهاي مختلف مي‌رفتيم و برنامه‌هاي شاد اجرا مي‌كرديم. من آيتم روي صحنه بازي كردم و فهميدم كه كارم طنز نيست و در اين زمينه به شدت بي‌استعداد هستم. شايد در زندگي عادي خلاقيت خنداندن ديگران را داشته باشم ولي در بازي اينطور نيستم. زيبايي طنز اين است كه از يك عمق و ژرفا بيرون مي‌آيد. به اين ترتيب بچه‌ها كار طنز را ادامه دادند و من شومن بودم؛ سلام و عرض ادب و... سال 75 ،76 در فرهنگسراي شفق،كيش و اراك. اوايل كار كمي تپق مي‌زدم. بعد به تدريج با تماشاگر ارتباط برقرار كردم و توانستم ادامه دهم.


نكته مهم: شايد در زندگي عادي خلاقيت خنداندن ديگران را داشته باشم ولي در بازي اينطور نيستم. زيبايي طنز اين است كه از يك عمق و ژرفا بيرون مي‌آيد.

نادر سليماني مرابه تلويزيون برد

اينها همه پله بود. آن زمان من تئاتر دانشجويي كار مي‌كردم، يكي از بچه‌هايي كه در آن تئاتر كار مي‌كرد دستيار آقاي فردرو شد. ايشان مي‌خواستند مجموعه‌هايي به نام «جمعه‌ها با شبكه 2» تهيه كنند. آن دوست ما موظف شد براي آيتم در طنز بازيگر انتخاب كند، بديهي بود كه اول سراغ ما بيايد چون يك سال بود كه با هم تئاتر كار مي‌كرديم. آنجا بود كه من با 2 نفر آشنا شدم؛ كامران ملك‌مطيعي و نادر سليماني. از طريق كامران براي گويندگي در راديو دعوت شدم و از طريق نادر به آن تيم رفتم. در آن برنامه‌ها بين مردم مسابقه اجرا مي‌كرديم، مثل مسابقه خوانندگي و... خلاصه جوي شاد ايجاد مي‌كرديم و هرقدر انسان از كاري كه مي‌كند انرژي مثبت كسب كند اعتماد به نفسش براي ادامه كار بيشتر مي‌شود. در همين ايام يكي از دوستانم به من گفت: «آقاي رسول برنامه‌اي را براي شبكه 2 تهيه و توليد مي‌كند به اسم «اكسيژن» و براي انتخاب مجري آن تست مي‌گيرد.» بين 150 نفر در تست شركت كردم و لطف خدا كه همواره همراهم بوده انتخاب شدم. به اين ترتيب كار من در تلويزيون شروع شد. آن برنامه خيلي موفق بود. در آن زمان اميرحسين مدرس و كاميار اسماعيلي در برنامه «نيمرخ» اين راه را هموار كرده بودند و ما در برنامه اكسيژن يكسري موزيك‌هاي پاپ و رپ كار كرديم كه خيلي باعث جذابيت برنامه شد.

صرفا به خاطر خانم نيكول كيدمن

سينما يك هدف را دنبال مي‌كند. ما يك قصه تعريف مي‌كنيم كه در آن يكسري آدم وجود دارند. اين آدم‌ها مي‌توانند هر كدام از ما باشند. در داستاني كه اين افراد شكل مي‌دهند يك حرفي نهفته است كه تماشاگر، آخر ماجرا بايد آن را درك كند. خيلي از فيلم‌ها بوده‌اند كه در انسان‌ها دگرگوني‌هاي عميق ايجاد كردند مثل فيلم «ديگران». وقتي من اين فيلم را در «سينما فرهنگ» ديدم نمي‌دانستم  كه مرده‌ام يا زنده‌ام. روح‌ام يا جسم‌ام. اين فيلم را صرفا به خاطر خانم نيكول كيدمن دوست ندارم هرچند كه ايشان بازي حرفه‌اي و محشري داشتند ولي درواقع عضو موثر يك تيم بوده است چون من همان قدر كه لحظات برجسته بازي خانم كيدمن را به خاطر سپرده‌ام، لحظه‌هايي از بازي آن مستخدم را هم به ياد مي‌آورم. موسيقي فيلم، تدوين، دكوپاژ، همه و همه بسيار موثر بودند. يك دانه سنگ شايد به خودي خود ارزشي نداشته باشد ولي وقتي دانه‌هاي بيشتري در كنار هم قرار مي‌گيرند شكل يك تنديس يا يك فرم را ارائه مي‌دهند. بازيگر، آدم يك قصه است. در اين قصه مهم نيست كه من خوش بدرخشم يا نه. مهم اين است كه من آن قصه را باور كنم و كاري كنم كه تماشاگر هم آن را باور كند.


مقوله عشقبازي

 وقتي يك نفر در كارش سختي مي‌كشد يعني نسبت لذت بردنش به سختي كشيدنش يك به 10 است. كاري كه ارائه مي‌دهد خيلي ارزشمند است. هيچ بازيگري نيست كه از كار خودش لذت نبرد. بازيگر هنگام بازي در وهله اول خودش از كار خودش لذت مي‌برد. وقتي كات مي‌دهند ديگران به او مي‌گويند كه چه كرده است. به هر حال لحظه‌اي كه بازي صورت مي‌گيرد بازيگر لذت مي‌برد و وقتي بازيگر احساس لذت مي‌كند سهم خودش را از كار مي‌گيرد. حالا موظف است اين لذت را به ديگران هم منتقل كند. البته منظورم اين نيست كه نگاه‌هاي دلبرانه به تماشاگر بكند،گاهي اوقات وقتي نقش اقتضا مي‌كند تماشاگر بايد از من بدش بيايد. ما شخصيت‌هاي قصه هستيم و نمي‌توانيم كاري غير از اجراي قصه بكنيم.

تير خلاص آقاي رونالدينيو

همه بازيگران كار مي‌كنند كه بدرخشند ولي نتيجه كار بستگي دارد به نوع مانيفست و ديدگاهي كه در مورد كارشان دارند. بعضي‌ها مي‌آيند و معتقدند همه شرايط جمع شده تا من بدرخشم و به چشم بيايم. اين يعني تير خلاص. اگر آقاي رونالدينيو به اين حس برسد كه همه توجهات روي من متمركز است بازي خوب خودش را ارائه مي‌دهد. به من شهاب حسيني بازيگر، چه ربطي دارد كه كارگردان از من كلوزآپ بگيرد يا اكستريم كلوزآپ يا لانگشات يا اكستريم لانگشات. من در آن لحظه شخصيت يك قصه هستم كه از زاويه چشم كارگردان نشان داده شده‌ام. اگر بازيگر خوبي باشم از زاويه‌اي ديگر هم مورد توجه تماشاگر قرار مي‌گيرم. وقتي شما وارد مقوله عشق‌بازي با كارتان مي‌شويد به ماجراهاي ديگر فكر نمي‌كنيد. مجنون هيچ وقت فكر نمي‌كرد مردم پشت سرش چه مي‌گويند چون عاشق بود. در جهان اينطوري به كارشان نگاه مي‌كنند. ديشب من فيلمي ديدم به اسم (King) داستان آدمي بود كه مي‌توانست زندگي خودش را كنترل كند. اين فيلم كمدي بود ولي دقايقي شما بغض مي‌كردي و اشك مي‌ريختي. اين فقط حاصل عشق كردن با كار است. من وقتي تماشاگر از كارم راضي است لذت مي‌برم ولي هيچ وقت كاري كه انجام دادم به نظر خودم آرماني و ايده‌آل نيست. هميشه به نظرم مي‌توان بهتر بود.

نمي‌توانم بگويم خداحافظ تلويزيون و مخاطبان تلويزيون!

يكي از بدترين حرف‌هايي كه 2 نفر بعد از يك زمان طولاني به هم مي‌زنند اين است كه فلاني تو اصلا تغيير نكردي. فضاي آن برنامه مي‌طلبيد كه اجراي من انرژيك و شاداب باشد. من سال 74 ازدواج كردم و از همان ابتدا با مسئوليت‌هاي زندگي خانوادگي وارد اين حرفه شدم. كساني كه اين مسئوليت را دارند مي‌دانند چقدر دغدغه‌هاي خاص خودش را دارد ولي آن برنامه ايجاب مي‌كرد كه اين اتفاق‌ها بيفتد. بنابراين من يك دوره‌اي از كارم را به تلويزيون و جوابي كه مردم و مخاطبين به من داده‌اند مديون هستم و حالا كه در سينما هستم نمي‌توانم بگويم خداحافظ تلويزيون و مخاطبان تلويزيون! چون اگر اين كار را بكنم احساس مي‌كنم تمام استقبال و جواب مثبتي كه گرفته‌ام را تبديل به پلكان كرده‌ام و از آنها رد شده‌ام و بالا رفته‌ام. اينطور نيست. 


همه ما در اين جامعه مثل خانواده هستيم. همه هم از شرايط يكساني برخورداريم و مشكلات و نقاط قوت‌‌مان چنين است. اگر نانواي محلي شما نان خوبي به دست شما بدهد ارزش دارد. بازيگر اگر بازي خوب ارائه دهد ارزشمند است، شما اگر نشريه خوبي داشته باشيد، ارزش داريد. وقتي شما به عنوان مجري كار مي‌كنيد ناچاريد كه گويش‌ها را تقويت كنيد، اين موضوع براي بازيگر يك نقطه مثبت است. بازيگراني هستند كه تا وقتي دهان باز نكرده‌اند نمي‌توانيم با آنها ارتباط برقرار كنيم ولي وقتي با گويش خودش مي‌نوازد و خوش‌آهنگ حرف مي‌زند، انسان را جذب مي‌كند. من اگر در كار اجرا نمي‌رفتم به اين گويش نمي‌رسيدم.

شهاب و همسرش

داستان آشنایی شهاب حسینی و همسرش هم بسیار بامزه‌ است.بهتر است این یکی را هم  از زبان خودش بشنویم:‌

همسر شهاب

«۲۲ساله بودم که با بچه‌های تئاتر دانشگاه تهران کار می‌کردم؛ جوانی سرگشته از طبقه ‌متوسط جامعه که به امکانات تفریحی متمولانه دسترسی نداشت. تا قبل از این‌که همسرم را ببینم، قصد ازدواج نداشتم تا این‌که روزگار ما را در برابر هم قرار داد. به او پیشنهاد آشنایی دادم اما‌ همسرم هیچ اعتقادی به اینگونه دوستی‌ها و آشنایی‌ها نداشت و گفت: اگر کسی واقعا عاشق است و تمایل قلبی برای رسیدن به دختر مورد علاقه‌اش‌ دارد، باید در این راه صادقانه گام بردارد و بنابراین موضوع را با خانواده‌ام در میان گذاشتم‌ و مصمم به ازدواج شدم. دیگر تکه‌ دوم زندگی‌ام را پیدا کرده بودم. بعد از صحبت‌های اولیه و رسم و رسومی که در این رهگذر طی می‌شود، بعد از ۴-۳ ماه نامزدی، عقد کردیم ‌اما‌ شرایط برگزاری جشن عروسی را نداشتم، از طرفی مایل بودم استقلال در زندگی را با برگزاری جشن توسط خودم آغاز کنم؛ به همین دلیل ۳ سال طول کشید تا ما به جشن عروسی برسیم. ما هم مثل زن و شوهرهای دیگر در مواردی توافق نداشتیم؛ در گذرگاه‌هایی به بن‌بست برخوردیم و در جاهایی به «مو» می‌ر‌سیدیم اما در انتهای هر ماجرا وقتی می‌ایستادیم و به همدیگر نگاه می‌کردیم، احساس می‌کردیم ‌‌واقعا یکدیگر را دوست داریم.» امروز «شهاب حسینی» یا همان «حجت» فیلم اصغر فرهادی‌، صاحب ۲ پسر به نام‌های «محمد امین» و «امیر علی» است و در کنار همسرش، در کافه‌ای که در لواسان در اطراف تهران افتتاح کرده‌اند، زندگی آرام و لذت‌بخشی دارند.


پسر شهاب

                                                                                                                پایان

تعداد بازدید از این مطلب: 6563
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

شنبه 11 بهمن 1393 ساعت : 10:42 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه بازیگر شدند؟(حامدبهداد)
نظرات
                                 چگونه بازیگر شدند؟
 تدوین نوشتار:مهردادمیخبر                                                       (حامد بهداد)
منبع:ویکی پدیا.www.parsine.com
زین پس برای علاقه مندان به بازیگری سلسله مقالات(چگونه بازیگر شدند )را در این سایت قرارخواهم داد و امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.
                                                                                                                                                                                                                    مدیر سایت
****************************************************
 

یک بیوگرافی کوتاه از او...

حامد بهداد زادهٔ مشهد است. او دوران کودکی و نوجوانی‌اش را به ترتیب در شهرهای مشهد، تهران و نیشابور زندگی کرده‌است و در دوران دبیرستان دوباره به همراه خانواده‌اش به مشهد بازگشته‌است. او دارای تحصیلات لیسانس بازیگری تئاتر از دانشگاه آزاد اسلامی تهران است. وی برای نخستین بار با فیلم آخر بازی به سینمای ایران معرفی شد و برای آن کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم فجر شد. وی بعدها در قالب نقشهای مکمل بازی‌های به‌یادماندنی در سینمای ایران ارائه کرد. او در فیلم «روز سوم» (محمدحسین لطیفی، ۱۳۸۵) در نقش یک افسر عراقی که در بحبوحه محاصره خرمشهر عاشق دختری خرمشهری می‌شود، ظاهر شد و برای دومین بار پس از «آخر بازی» کاندیدای سیمرغ بلورین از دوره بیست و پنجم جشنواره فیلم فجر شد. بازی او در روز سوم بسیار چشمگیر بود و نظر همه منتقدان و سینماگران را به خود جلب کرد. موفقیت بهداد در فیلم «کسی از گربه‌های ایرانی خبر نداره» به کارگردانی بهمن قبادی، موجب راه‌یابی او به جشنواره فیلم کن شد. او در سال ۸۹ با نقش‌آفرینی در فیلم «جرم» به کارگردانی مسعود کیمیایی، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل را از بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد. او در طول فعالیت هنری‌اش امکان همکاری با بسیاری از کارگردانان بنام سینمای ایران از جمله ناصر تقوایی، عباس کیارستمی، مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و... را داشته‌است که ه برخی از این همکاریها به دلایل مختلف هیچ‌گاه به اکران نرسیده‌اند. او همچنین از شاگردان حمید سمندریان بوده‌است. وی به عنوان خواننده میهمان با گروه موسیقی دارکوب به سرپرستی همایون نصیری همکاری می‌کند و در چند آلبوم و کنسرت این گروه حضور داشته‌است.

...وچیزهائی از زبان خودش

باور کنید یا نه به آن آسانی که من و شما فکر می‌کنیم نیست؛ یعنی اصلا آسان نیست. خیلی هم سخت است. درخشیدن، مطرح شدن، ستاره بودن، محبوبیت، پرطرفدار بودن یا هر چیزی که شما اسمش را می‌گذارید یک شبه و یک روزه اتفاق نمی‌افتد. به قول آن دیالوگ معروف فیلم «شب یلدا»:« همه چی برمی‌گرده به قبل، قبل و قبل ترش.» قبل و قبل و قبل‌تر از آن روزی که ستاره‌ای برای اولین بار دیده می‌شود.

رامبد جوان من را به سینما آورد

رامبد از اول خلاق بوده است. عامیانه بخواهم بگویم این است که رامبد گوشت شیرین است و خلاقیتش فقط به بازیگری و کارگردانی برنمی‌گردد. او حقیقتا زندگی کردن را بلد است، او بلد است همراه باشد و همکاری کند، من الان خیلی چیزها از او یاد گرفته‌ام. واقعا رامبد به من یاد داد که در یک فضای حرفه‌ای با همکارانم چطور رفتار کنم؛ چطور برخورد کردن، چطور صدای‌شان زدن و چطور از یک راه درست و سالم دیگران را به خدمت گرفتن را از او یاد گرفتم. دوستی من و رامبد از آنجا شروع شد که من در آن ایام در شرکت تبلیغاتی رامبد به نام «زیتون» کار می‌کردم و کمک دستیارش شدم. رامبد من را به خانه‌اش می‌برد، خانه‌ای که او در کنار پدرومادرش زندگی می‌کرد. عکس من روی آینه اتاق رامبد بود و حتی آنجا جایی برای خوابیدن داشتم، غذا برای خوردن داشتم چون من آن زمان دانشجو بودم و رامبد در حق من برادری کرد.



او مرا به سینما آورد و دست مرا گرفت. به رامبد نقشی در فیلم «آخربازی» همایون اسعدیان پیشنهاد شده بود. او من را به جای خودش معرفی کرد. فیلمی که من به خاطرش کاندیدای دریافت سیمرغ بازیگری شدم. او مرا وارد سینما کرد یعنی دست مرا گرفت و گفت خانم‌ها و آقایان اینک حامد بهداد. همایون اسعدیان می‌گفت: «مفتخرم که حامد بهداد را ما به سینما معرفی کردیم.» بله این قشنگ است. تو باید حق مطلب را ادا کنی، تو باید این فرصت را به دیگران بدهی که به تو افتخار کنند، به تو تکیه کنند، اسم تو را بیاورند و خجالت نکشند.


بازیگر موجود بدبختی است

بازیگر موجود بدبختی است. شغل خودم بازیگری است، ببینید میل به بازیگری از چند عقده و دلیل به وجود می‌آید، من بزرگ‌ترین سؤالم در این مورد را از آقای سمندریان پرسیدم و بهترین جواب را گرفتم. به او گفتم که استاد، بازیگری چیه؟ ایشان جواب داد: «نمی‌دانم ولی انگار یک روح دیگری در تو فرود می‌آید و تو ارواح دیگری را تجربه می‌کنی، علت‌های مختلفی را می‌فهمی، یک آدم دیگر و شرایط دیگر را زندگی می‌کنی، تبدیل به آدم دیگری می‌شوی که هوای دیگری را نفس می کشد.» فقط حمید سمندریان می توانست این جواب قانع‌کننده را بدهد و من متوجه منظورش بشوم. من مدتی شعر نوشتم اما شعرها خوب از آب درنیامد. ساز یاد گرفتم و شروع کردم به مطالعه و در کنارش نقاشی و چند کار دیگر کردم. من زحمت زیادی کشیدم که به شرایط سالم‌تری درون خودم برسم. اگر شرایط اهانت‌آمیز نباشد حال من خوب می‌شود. فقط می‌ماند یک مقدار خودخواهی و سوءاستفاده که اصولا ما ناخودآگاه نسبت به هم داریم. آنجاست که ممکن است آن بخش بد ذهنم بخواهد شروع کند به خودنمایی یا هتک حرمت کردن و مشکل آنجاست که باید حل شود.
 
 
علائم حیاتی من

آدمی جدی هستم اما در فضاهای خاصی. درست در دل همان لحظه که جدی هستم خیلی راحت شوخی می‌کنم چون اگر شوخی نکنم و راحت نباشم سقوط می‌کنم و برای اینکه سقوط نکنم دست و پا می‌زنم و اینها کمک می‌کند که علائم حیاتم از بین نرود. من از اینکه ضربان قلبم پایین بیاید می‌ترسم، از این تنهایی و از آرامش بیش از حد میترسم. جدیت من در چیزهای دیگری است و شاید بیشترش تظاهر باشد. یک غلو یا یک جلد است که خودم انتخاب کرده‌ام وگرنه این جدیت و راحتی با هم همزمانی دارند، رفتارهای من همیشه به شدت مورد انتقاد قرار گرفته می‌شود شاید به این دلیل است که من در بعضی چیزها اعتماد به نفس کافی ندارم. مثلا اصلا نمی‌دانم چرا در بعضی از مراسم مرا صدا می‌زنند و می‌گویند بیا، به من چه؟! در چنین مواقعی بدن من شروع می‌کند از خودش عکس‌العمل نشان دادن؛ عکس‌العمل‌هایی که از قبل طراحی نشده.


 
دلم می‌خواهد به کما بروم

اصلا نمی‌دانم دارم چه کار می‌کنم، رشد من دیر دارد اتفاق می‌افتد، عضله‌های ذهن من هنوز قوی نشده‌اند، دلم می‌خواهد یک سطل زباله وجود داشت که یکسری از اطلاعات و داده‌های ذهنم را درون آن می‌ریختم. انباشته‌ها و خاطره‌های زشت و بدی را که فقط اذیتم می‌کنند، من اینها را کجا بریزم؟ چطوری پاک شان کنم؟ چیزی به نام « restart » وجود ندارد و هیچ فرصتی برنمی‌گردد. شاید باید به کما بروم. داستان‌ها و فیلم‌های زیادی را دیده‌ام که شخصیت آن در آستانه خودکشی دچار یک تحول عجیب شده و زمان برایش کند می‌شود و هویت ظاهری زمان رنگ می‌بازد و شخصیت با یک ریتم دیگری که در واقعیت وجود ندارد یکی می‌شود و دریچه‌های ذهنش باز می‌شوند و ناخودآگاهش به او یک فرصت جدید می‌دهد. زندگی شاید حقیقتش را در آستانه مرگ به آدم نشان بدهد.
 
 
می‌خواهم به این ویرانه رسیدگی کنم

جایی از وجود من ویران است؛ می‌خواهم به آن ویرانه رسیدگی کنم. بازیگری برای این بود که کمی شهرت، کاذب یا واقعی، از شغلی که اعتبار می‌دهد، داشته باشم و همیشه از صمیم قلب از خدای بزرگ به خاطر آن چه بهم داده و حتی آن چیزهایی که بهم نداده، شکرگزارم . الان باید بنشینم و عمیقا فکر کنم. هربار که در کارم اضطراب و استرس را به معرض نمایش می‌گذارم، بعدها می‌فهمم که همان مقدار هورمون در من ترشح شده که انگار آن استرس به صورت واقعی برمن وارد شده درصورتی که من آن را تخیل کرده‌ام و تصویر ساخته‌ام.
 


به رامبد گفتم دیگر بهترین دوست تو نیستم

همیشه خیلی از رفتارهایم را با رامبد بررسی می‌کنم، حتی همین چند روز پیش در مورد یک کار با او مشورت کردم. یک‌بار احساس کردم، دیگر مثل قبل با هم دوست و رفیق نیستیم و به او پیامک دادم که می‌دانم دیگر بهترین دوست و رفیق تو نیستم و می‌دانم که فلانی را از من بیشتر دوست داری. پس از این به بعد رفتارم را بر این اساس تنظیم می‌کنم. در جواب این پیامک من او جواب داد که احمقی اگر فکر کنی که بین دوست‌هایم کسی را به اندازه تو دوست داشته باشم و باز من جواب دادم: پس من رفتارم را براساس آخرین پیامک تو تنظیم می‌کنم.



شما رامبد را نمی‌شناسید، شما نمی‌دانید پشت این همه طنز و آیتم‌های هوشمندانه و شوخ‌مندانه و طنازی یک آدم جدی وجود دارد. توفیق الکی به دست نمی‌آید به خصوص در این مملکت؛ جدیت، پشتکار و همت می‌خواهد. او اگر به اینجایی که هست رسیده زحمت کشیده، توهین شنیده و هزاران مورد دیگر. من دیده‌ام که دیگران در برخورد با او چه احترامی می‌گذارند. او آدم عجیب و غریبی است، من اصلا مثل او نیستم. من حوصله این را ندارم که وقتم و رفاقتم را با آدمی بگذارنم که من دهنده باشم اما رامبد دهنده است؛ صرفا گیرنده نیست
 

 

 
تعداد بازدید از این مطلب: 4492
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

پنج شنبه 9 بهمن 1393 ساعت : 9:4 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
چگونه بازیگر شدند؟(سیماتیرانداز)
نظرات
 
                                 چگونه بازیگر شدند؟
    تدوین نوشتار:مهرداد میخبر                                              (سیما تیرانداز)
منبع:biografiaka.akairan.com.ویکی پدیا
زین پس برای علاقه مندان به بازیگری سلسله مقالات(چگونه بازیگر شدند )را در این سایت قرارخواهم داد و امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.
                                                                                                                                                                                                                    مدیر سایت
**************************************************************************************************************
 یک بیوگرافی کوچک از او
 
سیما تیرانداز (زاده ۱۳۴۹ در تهران) از بازیگران تئاتر و سینمای ایرانی است. وی کارشناسی‌ ارشد کارگردانی و بازیگری از دانشکدۀ سینما و تئاتر دارد.آغاز فعالیت سیما تیرانداز از سال ۱۳۶۷ با نمایش‌های آموزشی مدرسه هنر و ادبيات صدا و سيما زیر نظر جاری سابق خود -گلاب آدینه- بود. با بازی در نقش کوتاهی در فیلم هامونساخته داریوش مهرجویی به سینما آمد و سپس در فیلم بانو ساخته دیگر داریوش مهرجویی بازی کرد. اما سایه‌های هجوم فرصت مناسبی برای هنرنمایی او بود که برای بازی در همین فیلم نامزد جایزه بهترین بازیگر زن از یازدهمین جشنواره فیلم فجر شد. ازدواج اول سیما تیرانداز با ناصر هاشمی بود ولی اکنون از هم جدا شده‌اند. درحال حاضر مجید جوزانی همسر اوست.
 
سیما چگونه بازیگر شد؟
 
 از روزی که دختر کوچولوبــرای رسیدن به آمال کودکی‌اش انگشت خود را برید و خونش را ریخت و با دختر عمویش هم قسم شدکه بازیگر شود سال‌های زیادی گذشته. اینکه خوب گذشته یا بد خیلی مهم نیست و البته اینکه سخت گذشته یا آسان هم چندان مهم نیست. مهم این است که او پای قسمش ایستاد و امروز یک بازیگر است. سیما تیر انداز از آن دست بازیگرانی نیست که شهرت نام و چهره‌اش با همدیگر متفاوت باشد. همانقدر که چهره‌اش برای همه آشناست نامش هم همانطور است. قابلیتش اما در خلق کاراکترهای مثبت و منفی کارهایش را وسعت می‌دهد و باعث می‌شود بهتر در حافظه سینمایی آدم ها جا خوش کند. آیا کسی را سراغ دارید که عروس و البته جاری بدجنس سریال ستایش را که جمعه شب‌ها همه را پای جعبه جادو میخکوب می‌کرد فراموش کرده باشد؟ گپ زدن با سیما تیرانداز درباره همه اولین‌های به یاد ماندنی زندگی‌اش خالی از لطف نبود. اولین‌هایی که جالب‌ترین آنها در رؤیای روزهای کودکی اش خلاصه می‌شود و البته هم قسم شدنش آن هم به شیوه‌ای منحصربه‌فرد با دختر عمویش. 

,سیما تیرانداز چگونه بازیگر شد؟ سیما تیرانداز,بازیگر,بازیگری,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها
 
قسم بازیگری با خون...اولین‌بار علاقه به بازیگری چه زمانی در وجودتان شکل گرفت؟
-من از کودکی رؤیای بازیگری داشتم حتی یادم می‌آید در دنیای بازی کودکانه‌‌مان همیشه با دخترعمویم دست می‌دادیم و قول می‌دادیم که در آینده بازیگر شویم. در حدی که حتی انگشت‌هایمان را خون‌آلود به هم آغشته کنیم و قسم بخوریم که بازیگر شویم!منظورم این است که رؤیای بازیگری از کودکی بامن بود در تمام بازی‌های بچگی‌مان در حال نقش‌بازی کردن بودیم.بعد از مدتی هم با دیدن یک تئاتر دوباره حس علاقه به بازیگری در من اوج گرفت. آن موقع به پدرم گفتم، حتما می‌خواهم بازیگر شوم. پدرم جواب داد پس باید در دوره‌های بازیگری شرکت کنی، اما گرفتار درس و مشق بودم و وقت این کار را نداشتم.این علاقه کم‌کم در حال از بین رفتن بود که یک روز در دبیرستان همکلاسی پشت سری من گفت: «خواهرم در کلاس بازیگری ثبت‌نام کرده است.» من هم پرسیدم: «آدرس کلاس را به من بگو. من هم می‌خواهم به آن کلاس بروم.» آدرس را که به من داد دقیقا در خیابان دریای‌نور بود که یک کوچه با منزل ما فاصله داشت. اینطور شد که رفتم در کلاس ثبت‌نام کردم.من آدم خوش شانسی هستم.
از گذراندن این دوره تا بازیگر شدن تو چقدر زمان برد؟
-خوشبختانه زمان خیلی کمی تا بازیگر شدن من سپری شد. فاصله 2 سال بعد از گذراندن دوره بازیگری‌ام، در «مرگ یزدگرد» و «هامون» بازی کردم. از خوش‌شانسی من بود که توانستم آنقدر سریع پیشرفت کنم.واکنش خانواده در مقابل تصمیم شما چه بود؟با مخالفت‌های زیاد خانواده و اشک‌ و آه! آنها روبه‌رو شدم. اما در نهایت خانواده مجبور شدند شرایط من را بپذیرند و از یک جایی به بعد متوجه شدند که نمی‌توانند جلودار من شوند. در واقع من راهم را انتخاب کرده بودم.اولین تلاش جدی‌ای که برای رسیدن به هدفت کردی چه بود؟بعد از اینکه در دوره‌های بازیگری ثبت‌نام کردم در2 تئاتر مشغول به کار شدم. یک تئاتر کودک بود و یک تئاتر ساده که با کارگردانی خانم گلاب آدینه.در اولین کار هم خودم را نباختم.
اولین باری که مقابل دوربین قرار گرفتی بازی در کدام کار بود؟
-بازی در «هامون» آقای مهرجویی بود خوشبختانه آن زمان آنقدر سنم کم بود که خیلی دلهره بازی نداشتم.با بازیگران آشنا نبودم البته آن موقع نه آقای خسرو شکیبایی آن‌قدر فوق ستاره بودند و نه خانم بیتا فرهی! در حقیقت نمی‌دانستم در چه کار مهمی بازی می‌کنم. خوشبختانه برخلاف نسل امروز که یک چیزهایی برایشان مهم‌تر از چیزهای دیگر است، ولی برای من خود بازیگری در اولویت است. هیچ‌‌وقت فکر نکردم کجا بازی کرده‌ام و با چه کسی بازی می‌کنم. همیشه و در هر جایی خود بازیگری برایم جلوتر از هر افتخار دیگری بوده و همین مسئله باعث می‌شد در نقش‌آفرینی‌هایم راحت باشم و با آرامش بیشتری کار کنم. حتی در مقابل مرحوم آقای خسرو شکیبایی و آقای انتظامی با آرامش بازی کردم. در واقع انگیزه بازیگری باعث شد که خودم را مقابل بزرگانی که با آنها بازی می‌کنم نبازم.
 
,سیما تیرانداز چگونه بازیگر شد؟ سیما تیرانداز,بازیگر,بازیگری,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها
 
آقای انتظامی مراتشویق کردواکنش بقیه افراد گروه بعد از بازی در اولین کارت چطور بود؟من خیلی جوان بودم و عوامل کار من را به چشم یک دختربچه نگاه می‌کردند اما هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که آقای انتظامی به من گفتند که آینده روشنی را برای تو می‌بینم و می‌دانم خیلی موفق می‌شوی. ایشان همیشه این لطف را به من داشتند و به من دلگرمی می‌دادند و به من می‌گفتند که تو دختر بااستعدادی هستی.فکر می‌کنم با اینکه کم‌سن بودم اما همیشه انتخاب‌های خوبی داشتم. در دوره دبیرستان پدرم درمورد تحصیل من هیچ تصوری جز رشته تجربی و ریاضی نداشت و من بعد از گذراندن سال اول با تمام مخالفت‌های پدرم تصمیم گرفتم به هنرستان بروم. این خودم  بودم که برای زندگی‌ام راه موردعلاقه‌ام را انتخاب کردم و وقتی در رشته موزه‌داری و نمایش در دانشگاه قبول شدم پدرم باز هم اصرار داشت که رشته موزه‌داری را دنبال کنم. اما خب انتخاب من تحصیل در رشته نمایش بود. باز هم می‌گویم خوشبختانه انتخاب‌های زندگی‌ام انتخاب‌های درستی بوده است. دلیل این اتفاقات خوب را نمی‌دانم شانس بدانم یا تقدیر خوب.
اولین دستمزدت چقدر بود و با آن چه کردی؟
-8هزار تومان در سال 68 گرفتم، یادم می‌آید با آن دستمزد یک انگشتر طلا و یک ضبط صوت خریدم.می​توانستم مهندس معمار شوم.
روند زندگی سیما تیرانداز بعد از بازیگر شدنش چه تغییراتی کرده است؟
-روند زندگی‌ام از خیلی جهات تغییر کرده است اگر تغییرات وجود نداشت که نمی‌توانستم خودم را فرد موفقی بدانم. هر کسی بعد از گذر زمان نگاه و رویکرد زندگی‌اش فرق می‌کند. طبیعی است آدم‌ها بعد از بالا رفتن سن‌شان انتخاب‌هایشان فرق خواهد کرد،‌ نگاه‌شان متفاوت و در کارشان حرفه‌ای‌ خواهند شد.در کل دنیای ما در حال تغییر است. نگاه من به زندگی و بازیگری در 18 سالگی‌ام با نگاه یک دختر 18 ساله این دوره خیلی تفاوت دارد. اگر به اطرافمان دقت کنیم، متوجه می‌شویم این روزها حتی کتاب خواندن‌ها هم الکترونیکی شده است.
سیما تیرانداز اگر بازیگر نمی‌شد چه شغلی را انتخاب می‌کرد؟
از قبل به معماری هم علاقه داشتم. شاید سعی می‌کردم شغل مهندس معماری را انتخاب کنم و یک زندگی کارمندی را انتخاب می‌کردم و زندگی‌ام کاملا متفاوت می‌شد.
,سیما تیرانداز چگونه بازیگر شد؟ سیما تیرانداز,بازیگر,بازیگری,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها
 
از ما حمایت نمی‌شود.
هیچ وقت پیش آمده از تصمیمی که گرفته‌ای ناامید شوی؟
-از انتخاب شغل بازیگری هیچ وقت پشیمان نشدم اما همیشه یک تاسف برای من وجود دارد و این تاسف از قبل برای من بوده است و همچنان هم وجود خواهد داشت. متاسفانه در کشور ما، هنرمند تامین مالی ندارد، یعنی تا زمانی که کار می‌کنی درآمد خواهی داشت و هنرمند ایرانی امنیت شغلی ندارد و این مسئله برای ما بازیگرها آزاردهنده است.یک هنرمند قطعا برای مملکتش فعالیت می‌کند و خیلی طبیعی است که انتظار داشته باشد از هر لحاظی تامین باشد. از یک کارگر ساختمانی هم از من بازیگر بیشتر حمایت می‌شود چون او بیمه بازنشستگی دارد، بیمه بیکاری دارد و وزارت کار از او حمایت می‌کند. اما برای من هنرمند هیچ کدام از این حمایت‌ها وجود ندارد. همین چند وقت پیش خانم نادیا دلدار گلچین،‌ بدون هیج حمایتی از دنیا رفت و خانم حمیده خیرآبادی هم همین‌طور. همه ما به نحوی در این شغل از نبود امنیت شغلی رنج می‌بریم و متاسفانه هیچ کس به فکر ما نیست که شرایط مناسبی را برای ما فراهم کند. اگر بنا به دلایلی یک کارگردان یا بازیگر کار نکند نابود خواهد شد و هیچ حمایتی از طرف دولت شکل نمی‌گیرد. تنها ناامیدی من از بازیگری همین مسئله است.بازیگری من را زنده می‌کند.
بزرگ‌ترین اتفاقی که از دوران بازیگری در ذهنت باقی مانده است چیست؟
-اینکه در تمام این سال‌ها عاشقانه بازی کرده‌ام، در تمام بازی‌هایم با تمام وجود و عشق بازی کردم و درباره هر نقشی که از من بپرسند چه خاطره‌ای از آن داری می‌گویم عشق به نقش و بازیگری‌ام همیشه جلوتر از هر چیزی در وجود من بوده است. بازیگری آنقدر از نظر روحی من را ارضا می‌کند که واقعا نمی‌توانم به چیزهای دیگری فکر کنم. وقتی در حال بازی در یک نقش هستم به هیچ چیز جز آن نقش فکر نمی‌کنم. بازیگری من را زنده می‌کند. همین دیروز از صحنه تئاتر که پایین آمدم وقتی در آینه خودم را دیدم آنقدر حالم خوب بود که در آن لحظه خدا را شکر کردم و وقتی بازی نمی‌کنم اصلا این حال خوب را ندارم.
تلخ‌ترین تصویری که از این سال‌ها در ذهنت باقی مانده است چه تصویری است؟
-خب تلخی‌های این رشته کم نیست اما تلخ‌ترین اتفاق در حرفه ما این است که خیلی‌ها در جایگاهی که حقشان است قرار نمی‌گیرند. خیلی از کسانی که شاید توانایی‌ها و انرژی‌های بیشتری دارند جایگاهشان پایین‌تر از افراد دیگر است و این اتفاق برای من تاسف‌برانگیز است.
رضایت از کار بازیگری چطور به دست می‌آید؟
-هر بازیگری می‌‌تواند این رضایت را برای خودش به وجود بیاورد. شما می‌توانی هر کاری را انتخاب نکنی. شاید در زندگی کاری من فقط دو مورد وجود داشته است که تاسف خورده‌‌ام و اذیت شده‌ام که چرا آن کار را پذیرفته‌ام.
 
,سیما تیرانداز چگونه بازیگر شد؟ سیما تیرانداز,بازیگر,بازیگری,بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها
 
هم شانس می‌خواهد هم لیاقت.
به نظر شما برای بازیگر شدن شانس مهم‌تر است یا مهارت و سواد بازیگر؟
-شما ممکن است شانس بیاورید و به یک بازیگر مطرح تبدیل شوید اما وقتی سواد و دانش نداشته باشید به عنوان یک بازیگر کم‌دانش معرفی می‌شوید و متقابلا می‌توانید بازیگر باسوادی باشید که شانس بازی کردن نداشته باشید پس شانس و لیاقت هر دو مکمل یکدیگرند.یک بازیگر باید خیلی‌ چیزها را بداند و قطعا نباید فرد ناآگاهی باشد. در حقیقت دانش لازمه بازیگری است، چون وقتی دانش‌ نداری مطمئنا قدرت تجزیه و تحلیل هم نداری پس نمی‌توانی پیشرفت کنی. شانس برای مطرح شدن نیاز است ولی برای تداوم کاری داشتن دانش ضروری است.

 

 
تعداد بازدید از این مطلب: 4777
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

پنج شنبه 9 بهمن 1393 ساعت : 8:41 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
زن پوشی در سینما ی ایران
نظرات

(زن پوشی) در سینمای ایران

نقل ازسایت :جام جم سیما

****************************************************

    

 

اواسط دهه شصت، درست زمانی که فیلم «دستفروش» ساخته محسن مخملباف در سینما ها به نمایش در آمده بود، کمتر کسی تصور می کرد بازیگر نقش پیرزن فیلم را محمود بصیری بازی کرده باشد. بازیگری که به قدری خوب توانست از پس این نقش بر بیاید که رفتارش با پسرش که نقش آن را مرتضی ضرابی بازی کرده بود و غر زدن ها و سایر حرکاتش برای مخاطب باورپذیر شده بود. از این و بصیری نخستین مردی است که در سینمای ایران نقش یک پیرزن را بازی کرده است. البته پیش از انقلاب هم کاظم افرند نیا در  مورچه داره با چهره و لباس زنانه ظاهر شده بود، اما در سینمای پس از انقلاب، نام محمود بصیری برای نخستین بار رقم خورده است.

گرچه این اتفاق در سینمای جهان بارها رخ داده و بازیگران بزرگی نقش زن را بازی کرده و به کمک گریمورهای توانا به زیبایی توانسته اند از پس این نقش بربیایند و مخاطب هم تا پایان فیلم به هیچ عنوان متوجه این اتفاق نشده است. اما در سینمای ایران، بصیری از این نظر جزو نخستین هاست. از بازیگران غیر وطنی که لباس زن به تن کرده و نقش یک خانم را بسیار با ظرافت در فیلم ها بازی کرده اند می توان به ادی مورفی، مارتین لورنس، شان پن، داستین هافمن، جان تراولتا، چارلی چاپلین، جانی دپ، جک لمون، دیوید داو چونی، تام هنکس، پاتریک سوآیزی و سایر بازیگران اشاره کرد. البته عکس این هم اتفاق افتاده و برخی زنان در سینمای جهان نقش مرد ها را بازی کرده اند، اما نتوانسته جذابیت چندانی برای مخاطب داشته باشد. چون دیدن یک مرد با لباس و چهره و گریم زنانه برای مخاطب در سینما جذاب تر است.

             از راست سپند امیرسلیمانی، مهران رجبی و امیرحسین رستمی

درسینما و تاتر و تلویزیون ما هم این اتفاق بارها رخ داده است. گرچه در تلویزیون به دلیل یک سری محدودیت ها کمتر شاهد آن بودیم و برخلاف آن در تاتر اغلب بازیگران توانسته اند قابلیت هایشان در بازیگری را با ایفای چنین نقشی نشان بدهند.

در تلویزیون برای نخستین بار در برنامه« خنده بازار» مخاطبان شاهد حضور یک مرد با لباس و چهره زنانه بودند. یکی از بازیگران این برنامه در یکی از آیتم ها که مربوط به یکی از شبکه های ماهواره ای بود، با هیبت زنانه ظاهر شد که البته به دلایلی این اتفاق تکرار نشد و برخی آیتم های آن حذف شد.

http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/5/1/187982_572.jpg

 

اما سینما از این قاعده مستثنی نبوده و بارها بازیگران بسیاری را در این نقش دیده ایم. البته اکبر عبدی در این زمینه گوی سبقت را از بقیه ربوده و رکورد بازی در این نقش را در سینمای ایران کسب کرده است.

عبدی در چهار فیلم «آدم برفی»، «افراطی ها»، «خوابم میاد» و «خواب زده ها» با ظاهر کاملا زنانه در این فیلم ها حضور پیدا کرده و بازی و گریمش مورد توجه تماشاگران هم قرار گرفته است. به خصوص این اواخر در فیلم «خواب زده ها» به کارگردانی فریدون جیرانی دو نقش را بازی کرده که بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. چنانچه در مصاحبه تلویزیونی هم عنوان کرد وقتی رضا عطاران این پیشنهاد را به وی داد، با چهره زنانه گریم شده و با چندین نفر برخورد داشته تا عکس العمل مردم را ببیند و چون موفق بوده و کسی هم متوجه این اتفاق نشده، در فیلم «خوابم میاد» با عطاران همکاری کرده است و زمانی که میهمان برنامه «هفت» بود، در خصوص اینکه چرا نقش زن ها به وی پیشنهاد می شود،گفت: «یکی از دلایل این اتفاق می تواند کمبود بازیگر زن در مقطع سنی مادران باشد. اما من نمونه زن هایی را که در فیلم های خود بازی کرده ام نیز در جامعه خود دیده ام و آنها در واقعیت حضور دارند».

http://cms.jamejamonline.ir/Media/Image/1393/07/08/635476971232046388.jpg

بعد از بازی عبدی در فیلم «آدم برفی» و بازتابی که داشت، بسیاری از بازیگران جسارت حضور در این نقش را پیدا کرده و با چهره کاملا زنانه مقابل تصویر ظاهر شدند. ولی هیچ کدام نتوانستند موفقیت عبدی را در این زمینه کسب کنند.

بازیگرانی چون مهران رجبی در تله فیلم «عند خلاف»، سپند امیر سلیمانی در تله فیلم«کلاه گیس»، نادر سلیمانی در فیلم«پسر تهرونی»، امیر حسین رستمی در تله فیلم «مرد خاکستری»، مهران غفوریان در آیتم مجموعه «شوخی کردم»، فرهاد آئیش در فیلم «مکس»، جواد رضویان در فیلم «کلاهی برای باران»، امین حیایی در فیلم «مزاحم»، حسین یاری در فیلم «معادله»، مجید صالحی در فیلم «شاخه گلی برای عروس»، سعید پور صمیمی در فیلم «قاعده بازی»، رامین ناصر نصیر در تله تاتر«کرگدن» و بازیگران دیگری که مثل بقیه نقش یک خانم را بازی کردند، از جمله ارژنگ امیر فضلی، سیاوش قاسمی و رضا شفیعی جم. این اواخر هم محسن تنابنده در مجموعه «ابله» که قرار است وارد شبکه نمایش خانگی شود به پیشنهاد کمال تبریزی پاسخ داده و با هیبت یک پیرزن ظاهر شده است.

 

کاوه سماک باشی: به توانایی خودم اعتماد دارم

شاید پرداختن به این موضوع کار تازه ای نباشد. بنابراین خواستیم در این گزارش نگاه متفاوتی داشته باشیم. از این رو با برخی بازیگران در این باره صحبت کردیم که هنوز فرصت بازی در چنین نقشی برایشان پیش نیامده است. از جمله کاوه سماک باشی که به تازگی به سریال «میکائیل» پیوسته و قرار است با سیروس مقدم همکاری کند. وی در گفتگو با بانی فیلم گفت: «متاسفانه تا به حال چنین نقشی به من پیشنهاد نشده است. اما اگر فرصت این کار برای من فراهم شود، صد در صد می پذیرم و به شدت از این پیشنهاد استقبال می کنم. چون فکر می کنم اگر بازیگر علم این کار را داشته باشد، قطعا این تجربه برایش سکوی پرتاب است. به نظر من بازی در چنین نقش هایی مثل راه رفتن روی لبه تیغ است».

وی همچنین در ادامه در تکمیل صحبت هایش گفت: «من به توانایی های خودم اعتماد دارم و مطمئنم از پس چنین نقشی حتما بر می آیم. البته راهنمایی کارگردان کار خیلی مهم است. کارگردان باید دانش و بینش این کار را داشته باشد. در کنار آن نویسنده هم خیلی مهم و تاثیر گذار است، چون نویسنده است که شخصیت را خلق می کند و بعد از آن گریم نقش خیلی مهمی را بازی می کند. من اخیرا عکسی از آقای تنابنده دیدم که گریم چنین نقشی را دارند و آقای اسکندری هنرمندانه ایشان را گریم کرده اند. بنابراین گریم برای باورپذیری نقش به بازیگر خیلی کمک می کند و از همه مهمتر توانایی بازیگر است که تا چه حد باشد. اگر با دانش و بینش و توانایی آن را داشته باشد هم برای خودش و هم برای مخاطب باورپذیر می شود».

وی در پایان درباره بازیگرانی که تا به حال این نقش را بازی کرده اند گفت: «با احترام به همه هنرمندانی که تا امروز این نقش را بازی کرده اند باید عرض کنم که به عقیده من وقتی یک بازیگر یکی- دو بار این نقش را بازی کرد، نوبت بازیگران دیگر است که خود را محک بزنند و کارگردان ها باید این فرصت را در اختیار دیگران قرار بدهند و به بازیگر اعتماد کنند».

بازی، گریم، لباس

مهدی امینی خواه که این روزها سرگرم بازی در تله فیلم« الیما» است، در این باره به «بانی فیلم» گفت: «این حقیقت را نمی توان انکار کرد که ما بازیگر های خوب و توانای خانم کم نداریم. اما در یک سری مواقع نمی توان از وجود خانم های بازیگر در یک کاری استفاده کرد و یا شرایط فیلمنامه و فضای کار به گونه ای است که باید یک مرد ایفاگر نقش یک زن باشد. بنابر این کارگردان ترجیح می دهد از بازیگر مرد برای آن نقش استفاده کند. به عنوان مثال در فیلم «شاخه گلی برای عروس» که من هم در آن بازی کردم، در سکانسی از فیلم مجید صالحی با گریم و لباس زنانه بازی داشت که خوب هم بازی کرد. بنابراین برخی سکانس های یک فیلم و یا در برخی فیلمنامه ها این اتفاق افتاده که اصلا هم اتفاق بدی نیست و بازیگر می تواند در چنین شرایطی توانایی اش را در بازیگری به تصویر بکشد. البته در سایر کشورر ها این اتفاق بیشتر می افتد و در تاتر و سینما و تلویزیون مخاطبان شاهد چنین بازی از بازیگران مورد علاقه شان بوده و هستند. اما در کشور ما به دلیل یک سری شرایط این اتفاق کمتر رخ داده است». امینی خواه همچنین در ادامه در مورد بازیگر هایی که تا به حال این نقش را ایفا کردند، گفت:« از بین کار هایی که من در این زمینه دیدم، اکبر عبدی بیشتر از بقیه این نقش را بازی کرده و موفق هم بوده است. چون ایشان توانایی ایفای چنین نقشی را داشتند. برخی دوستان هم بودند که با چنین نقشی ظاهر شده اند که بد نبوده، اما اکبر عبدی از همه بهتر بازی کرده است». وی در پایان درباره حضور خودش در چنین نقشی توضیح داد: «برای من هنوز این فرصت پیش نیامده تا چنین نقشی را تجربه کنم. اما اگر پیشنهاد شود، قطعا می پذیرم. چون بسیار نقش متفاوتی است و تجربه جالب برای هر بازیگری است. البته بازی در چنین نقش هایی به سه فاکتور نیاز دارد. بازی، گریم و لباس. یعنی در کنار توانایی یک بازیگر، چهره پردازی و طراحی لباس به بازیگر کمک می کند تا با ایجاد این فضا بتواند از پس نقشی که به وی سپرده شده، به خوبی بر بیاید و اگر یکی از این سه فاکتور نباشد، آن اتفاق خوبی که باید برای بازیگر بیفتد و برای مخاطب هم باور پذیر باشد، نمی افتد».

سعید عالم زاده: عبدی، انیشتین هنر است!

سعید عالم زاده یکی از کارگردان هایی است که در یکی از ساخته هایش از بازیگرش خواست که با ظاهر زنانه در بخشی از فیلم ظاهر شود. وی در این باره به بانی فیلم گفت:«من در بخشی از تله فیلم (کلاه گیس) به دلیل اینکه قرار بود سپند امیر سلیمانی چهره اش را عوض کند تا شناخته نشود، این بازیگر را با ظاهر زنانه نشان دادم. اما فقط در بخشی از کار این اتفاق افتاد و من با اینکه برخی کارگردان ها در طول فیلم از یک بازیگر مرد برای ایفای نقش یک زن استفاده می کنند، مخالفم. به نظر من در سینما و تاتر ما در هر سن و سالی بازیگر حرفه ای خانم وجود دارد و لزومی ندارد که بازیگر مرد را با گریم زنانه مقابل دوربین ببریم.به عقیده من کسانی هم که این کار را انجام میدهند، قصد دارند استفاده تبلیغاتی کنند تا در فروش فیلم تاثیر گذار باشد».

عالم زاده که این روزها مشغول مونتاژ تله فیلم «اسم رمز، خیانت» با موضوع جاسوسی است، ادامه داد:« از بین بازیگرانی که در این نقش حضور داشتند من اکبر عبدی را به یاد دارم. عبدی مرا ناخودآگاه به یاد انیشتین می اندازد. چون بعد از مرگ انیشتین متوجه شدند که او فقط از بخشی از مغزش استفاده می کرده است. به نظر من عبدی هم فقط بخشی از استعدادش را در هنر نمایان کرده و هنوز بخش های مهم دیگری هست که هنوز کشف نشده است. من از زمان (محله برو بیا) او را به یاد دارم و بعد هم که وارد سینما شد، تا امروز توانسته ثابت کند که بازیگر فوق العاده با استعدادی است و نقش ها را چنان بازی می کند که در ذهن تماشاگر می ماند». وی درپایان گفت:«با وجود اینکه اکبر عبدی توانسته نقش زنان را به خوبی ایفا کند، اما باز هم تاکید می کنم که کارگردان ها نباید این کار را بکنند. بهتر است به جای این کار از بازیگران خانم دعوت به همکاری کنند. البته گاهی پیش می آید که استفاده دراماتیک می کنند. مثل کاری که من در فیلم (کلاه گیس) انجام دادم». 

                                                     منبع:(بانی فیلم)نویسنده: زینب علیپور

                                            <><><><><><><><><><><><><>

 
 

 

 
 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 4997
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

سه شنبه 18 آذر 1393 ساعت : 8:4 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
درباره (ردکارپت) رضاعطاران
نظرات

 

چیزهائی درباره فیلم  (فرش قرمز یا ردکارپت)

نوشته :میثم کریمی(منبع:سایت مووی مگ)

******************************************** 

کارگردان : رضا عطاران

فیلمنامه : رضا عطاران

تهیه کنندگان : رضا عطاران و احمد احمدی

بازیگران : رضا عطاران، سوسن پرور، مارک انصاری، امیر نوری، کریستین بی‌فورت، حسین سلیمانی و...

fdr32343

داستان : 

یک عاشق سینما ( رضا عطاران ) به منظور ملاقات با استیون اسپیلبرگ و ارائه یک فیلمنامه به او به جهت ساخت فیلم سینمایی براساس آن، تصمیم می گیرد به جشنواره فیلم کن که در کشور فرانسه برگزار می شود سفر کند تا بتواند در آنجا با وی دیدار داشته باشد اما این سفر دردسرهایی برای او به همراه دارد که...

I111

کارگردان :

رضا عطاران : در سال 1347 در شهر مشهد متولد شد و در همین شهر نیز موفق شد دیپلم اقتصاد خود را دریافت کند. وی سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد و تصمیم گرفت تا استعداد خودش را در زمینه بازیگری و کارگردانی محک بزند. عطاران در سال 1373 با بازی در سریال « ساعت خوش » به کارگردانی مهران مدیری توانست نام خود را به عنوان یک بازیگر کمدی مطرح نماید و در سالهای بعد با مجموعه های تلویزیونی « مجید دلبندم » و « کوچه آقاقیا » بر شهرت خود بیفزاید. اما ساخت سریالهای مناسبتی « خانه به دوش » و « متهم گریخت » باعث شد تا نام وی به عنوان کارگردان نیز بر سر زبانها بیفتد. وی در سال 1390 اولین اثر سینمایی خود به نام « خوابم میاد » را کارگردانی کرد که با فروش بسیار خوبی در گیشه مواجه شد. « رد کارپت » دومین فیلم رضا عطاران است که در آن بازیگر، تهیه کننده،نویسنده و کارگردان بوده است.

http://moviemag.ir/images/phocagallery/1/Red_carpet/thumbs/phoca_thumb_l_1.jpg

درباره فیلم:

تیتراژ ابتدایی فیلم یکی از خلاقانه ترین و بامزه ترین تیتراژهای سینمای ایران در چند سال گذشته است که با عنوان بندی فیلم « کازینو » گره خورده است.

« رد کارپت » داستان غنی و پرورش یافته ای برای روایت ندارد. فیلم بسیار ساده آغاز می شود و جوانی را معرفی می کند که زندگی اش را محدود به تماشای آثار اسکورسیزی کرده و حالا هم قصد دارد تا به فرانسه برود تا بتواند اسپیلبرگ را ببیند و فیلمنامه اش را در اختیار او قرار دهد! این طرح ابتدایی داستان دقیقاً به همین سبک و سیاق در مقدمه فیلم به تصویر کشیده می شود ؛ بی آنکه فیلمساز علاقه ای به توضیح دلایل سفر به فرانسه ، آن هم با این سر و شکل داشته باشد.

فارغ از مقدمه ابتدایی فیلم ، « رد کارپت » حتی زمانی که شخصیت اصلی داستانش را وارد فرانسه می کند هیچ ایده مشخصی برای ایجاد موقعیت های طنز ندارد و به دم دستی ترین شکل ممکن شوخی هایی را در قالب صحبت های دو نفره میان یک ایرانی و خارجی در قطار که با کلیشه های آشنایی نظیر عدم دانستن زبان و اشاره به برنامه های اتمی ایران و ... همراه بوده اجرا کرده که حقیقتاً این روزها کمتر کسی پیدا می شود که واقعا از ته دل به آنها http://moviemag.ir/images/phocagallery/1/Red_carpet/thumbs/phoca_thumb_l_7.jpgبخندد!حتی شوخی های پی آیند عطاران نظیر رد کردن چراغ قرمز در خیابان یا فرار کردن به هنگام مشاهده پوستر فیلمی که بر خلاف باورهای اوست ،توانایی این را ندارند که مخاطب را به خنده وا دارند.

عطاران در ادامه داستان شخصیت دیگری به نام جمال را وارد داستان می کند که در فرانسه زندگی می کند و بطور اتفاقی با شخصیت اصلی داستان آشنا می شود. متاسفانه عطاران اهمیتی به شخصیت جمال و نقش موثر و مکملی که این شخصیت می توانست در فیلم ایفا کند نداشته و متاسفانه جمال بی دلیل وارد داستان می شود و بی دلیل تر حضورش استمرار پیدا میکند و در نهایت بدون دلیل هم از فیلم خارج می شود!

با اینحال به دلیل فرم مستند وار « رد کارپت » گاهی شوخی هایی از بطن موقعیت های فیلم خارج می شود که به لطف حضورِ شخصِ عطاران در راس این موقعیت ها، بامزه و تماشایی از آب درآمده اند. از جمله این موقعیت های جالب حضور برنامه ریزی نشده جیم جارموش و تیلدا سویینتون در محل برگزاری جشنواره در کنار رضا عطاران هست که عطاران هم به بهترین شکل ممکن از این قضیه استفاده کرده است. واکنش و چهره جیم جارموش پس از گفتگوی کوتاهش با رضا عطاران یکی از بامزه ترین و دیدنی ترین لحظات فیلم را شامل شده است.

بدون شک برگ برنده فیلم و عامل فروش « رد کارپت » شخصِ خود عطاران خواهد بود که مانند همیشه توانایی خنده گرفتن از هر مخاطبی را دارhttp://moviemag.ir/images/phocagallery/1/Red_carpet/thumbs/phoca_thumb_l_2.jpgد. اگرچه شوخی های « رد کارپت » چندپارگی دارند و منسجم نیستند با اینحال عطاران کار خودش را انجام داده و فکر میکنم که بهرحال هر مخاطبی حداقل بتواند به چند شوخی وی حسابی بخندد.

اشارات و کنایه های « رد کارپت » هم کم نیستند. فیلم در ظاهر و دکوپاژ حرف چندانی برای گفتن ندارد اما پیامهای اخلاقی بسیاری در خود دارد که البته از هم گسیخته هستند و روند داستان هم به شکلی پیش نمی رود که این پیامهای اخلاقی بتوانند در کالبد شخصیت اصلی داستان نمود پیدا کند.

پیامهای فیلم مخصوصا در یک سوم آخر که شخصیت اصلی داستان پی می برد باید هویت ایرانی خود را در همه حال حفظ کند و دف به دست می گیرد و در خیابانها شروع به نواختن می کند، بطور نامنظمی به سوی مخاطبش شلیک می شود و در پایان هم شخصیت اصلی داستان در حالی که در خیابان از سرما به خود می پیچد ناگهان پرچم ایران را می بیند و تصمیم می گیرد که آن را به دور خود بپیچد. متاسفانه این پیامهای تند و تیز به شکلی غیرهوشمندانه در « رد کارپت » به مخاطب ارائه می شوند آن هم در شرایطی که فیلم ابدا بستر مناسبی برای سوق دادن داستان به چنین مسیری ترسیم نمی کند. « رد کارپت » مجموعه ای از شوخی هایی است که نصف بیشتر آنها نگرفته و گنجاندن پیامهای ناسیونالیستی با این شکل و شمایل را می توان ضعف بزرگ این فیلم به حساب آورد.


 
 
 
 
 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 4680
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

دو شنبه 17 آذر 1393 ساعت : 10:3 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
گزارشی از میز گرد نقدفیلم (ضدگلوله)
نظرات

 

میزگردنقد فیلم:

«ضد گلوله»

 

 

 

 

 

 

 میزگردنقدوبررسی فیلم (ضدگلوله)ساخته مصطفی کیائی با حضورمنتقدان و صاحبنظرانی چون : محمدرضا شفاه، محمدباقر مفیدی‌کیا، محمدرضا وحیدزاده تشکیل شده است. گزارش  جلسه را در ذیل میخوانید.

 

کارگردان مصطفی کیایی
تهیه‌کننده رضا رخشان
نویسنده مصطفی کیایی
بازیگران مهدی هاشمی
مسعود کرامتی
ژاله صامتی
سعیدآقاخانی
امیر عزیزی
بهشاد شریفیان
کاظم نجارزاده
شهرام جمشیدی
محمد حاج‌حسینی
علی گل‌زاده
فیلم‌برداری رضا رخشان
مدت زمان

۹۰ دقیقه

 

داستان این فیلم مربوط به اواسط دهه ۶۰ و اوج دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق است که قصه مردی حدود ۵۰ ساله در تهران را روایت می‌کند که مشغول قاچاق نوارهای لس آنجلسی و فیلم‌های ویدئویی بوده و در اثر یک اتفاق در می‌یابد که توموری در سر دارد و تا دو ماه دیگر بیشتر زنده نخواهد ماند...


 
 

محمدرضا وحیدزاده: در این فیلم دو نفر که خیلی نقش کلیدی و پررنگی هم دارند و در خیلی از صحنه‌ها هم حضور دارند، به شکل غیر منطقی و ابلهانه‌ای دائماً می‌خواهند کشته شوند. تصویری که با آن‌ها در ناخودآگاه ذهن مخاطب نقش می‌بندد تصویری کاریکاتوری از مفهوم شهادت‌طلبی است.

محمدرضا شفاه: خصوصاً اینکه هیچکس هم نبود که برای این‌ها توضیح دهد که این کار شما خودکشی است و به شهادت منجر نخواهد شد.

محمدباقر مفیدی‌کیا: این‌هایی که شما می‌گویید ضعف‌های مفهومی است.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمدرضا شفاه: همة داستان فیلم مبتنی بر چنین تصمیمی است و نمی‌شود به سادگی از کنار آن گذشت.

محمدباقر مفیدی‌کیا: از نظر شما اگر این‌گونه نبود، بهتر بود. اما من معتقدم در کنار این دو شخصیت، جوان‌هایی که شهید شدند، نشان دادند که مفهوم صحیح شهادت چیست. اصلا پیام فیلم این است که این تصور از شهادت غلط است و نباید این‌گونه خود را به کشتن داد.

محمدرضا شفاه: من این حرف را می‌پذیرم که تصویری که از شهادت رزمندگان دیگر ارائه می‌شود تصویر قابل قبولی است. اما حرف کلی فیلم و در حقیقت تأثیری که روی بیننده خواهد گذاشت، در این راستا نیست. زیرا کسی که محوریت دارد و تا انتهای فیلم نیز در پی حرف اشتباه خویش است، با پاسخ صحیحی روبرو نمی‌شود.

وحیدزاده: محوریت با این دو نفر است و در ذهن مخاطب تصویری که از شهادت‌طلبی نقش می‌بندد یک تصویر غلط و انحرافی است و مخاطب از فردا هرچیزی را که مرتبط با این مفهوم باشد، با این تصویر خواهد سنجید.

محمدباقر مفیدی‌کیا: چیزی که من در این فیلم دیدم این بود که کسانی که شهید شدند، بسیار خوب و واقع‌بینانه شهید شدند و آن کسی که تصور غلطی داشت و نباید شهید می‌شد، در آخر هم شهید نشد.

محمدرضا شفاه: همانطور که از آن طرف بوم نباید بیفتیم، از این طرف بوم هم نباید بیفتیم. وقتی از فیلمی مثل «لیلی با من است» اشکال می‌گیریم که چرا در دو سکانس پایانی، قهرمان فیلم را به یکباره به یک آدم علیه‌السلام تبدیل می‌کند و می‌گوییم این نحوة تحول اشکال دارد، از آن سو هم صحیح نیست که کسی گمراه وارد فضای جبهه شود و گمراه هم از آن بیرون برود. این شخصیت باید تحت تأثیر آن فضا حداقل چند بارقه در درونش راه یابد. اما این اتفاق نیفتاده و هیچ تغییری نکرده است.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمدرضا وحیدزاده: جالب است که تماشاگران هم بسیار پسندیدند که این آدم هنوز دارد دی‌وی‌دی رایت می‌کند!

محمدباقر مفیدی‌کیا: این چیزی که شما می‌گویید را می‌پذیریم. اما نمی‌توانم قبول کنم که به مفهوم شهادت توهین کرده است.

محمدرضا شفاه: این آدم با وجود حضور در جبهه همان آدم است و هیچ تغییری نمی‌کند؛ همان قاعده‌ای که می‌گوید اگر تقدیر الهی نباشد، شهید نمی‌شود، همان قاعده هم می‌گوید اگر کسی در موقعیت جنگ قرار گیرد و خودش را در معرض این فضا قرار دهد، باید یک تأثیر روحی را در او شاهد باشیم. باید در او اثر وضعی داشته باشد. ولی هیچ‌چیزی وجود ندارد.

محمدباقر مفیدی‌کیا: این ضعف است. ولی توهین نیست. من خوشحالم که قهرمان فیلم متحول نشد. زیرا اگر متحول می‌شد، خراب می‌شد. مطمئناً بهتر از لیلی با من است نمی‌شد. فیلمسازی که دغدغة لازم را ندارد و از این جنس نیست، اگر بخواهد به بحث تحول بپردازد، فیلم را خراب می‌کند. اشکال آن هم از اینکه گمراه بیایند و گمراه بروند نیز بیشتر است.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمدرضا شفا: اگر قرار است این‌گونه باشد بهتر است که اصلاً‌ فیلم دفاع مقدسی نسازند. اگر نمی‌توانند نسازند.

محمدباقر مفیدی‌کیا: مگر فیلم «سیزده 59» که سامان سالور ساخته بود، وهن نبود؟ نمی‌توانیم بگوییم برای چه می‌سازند؟ فیلم سامان سالور سراسر توهین بود و در آن یک رزمندة سالم وجود نداشت. ولی این‌جا دست کم چهارتا آدم درست دیدیم.

محمدرضا شفاه: وقتی یک فیلم دو رزمنده را این‌گونه نشان می‌دهد که...

محمدرضا وحیدزاده: و البته سایر رزمنده‌ها هم همین‌طوری بی‌دلیل می‌روند مقابل تیر، و من می‌دیدم که مردم هم به این صحنه‌ها می‌خندیدند.

محمدباقر مفیدی‌کیا: اولا شخصیت «کرامت» این‌گونه نبود و فرد خوبی بود؛ فقط موجی بود. موجیِ خوبی هم بود؛ زیرا لو نداده بود که برادر فرمانده‌ است و سرانجام هم شهید شد. انگیزه‌اش هم وطن‌دوستانه بود. اما شخصیت دوم منفی بود و درک درستی از شهادت نداشت و در پایان هم به سعادت نرسید.

محمدرضا شفاه: به نظر من عدم توضیح اشکال‌دار بودن نگاه این آدم در فیلم، ایراد مهمی است.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمدباقر مفیدی‌کیا: این اشکال است؛ دلیلش هم این است که سازندگان چنین آثاری تصور صحیحی از شهادت ندارند. نهایت تصویری هم که از شهادت ارائه می‌کنند، در جهت حس دلسوزی برای شهدای وطن است. اما حداقل دلسوزی کرده‌اند. هنگام شهادت شخصیت‌های فیلم هم مخاطب نمی‌خندد و متأثر می‌شود.

محمدرضا وحیدزاده: مسئلة شهادت یک شهید، ایثارگری یک مجاهد، جان دادن رزمنده‌ها مسئلة ساده‌ای نیست که بتوان به‌راحتی آن را به تصویر کشید. وقتی کسی قدم در این راه می‌گذارد و از همه‌چیزش می‌گذرد و بدنش را جلوی توپ و گلوله می‌گذارد، اتفاق ساده‌ای نیست. در فیلم‌های اکشن آمریکایی وقتی می‌خواهند کشته شدن کسی را نشان دهند، طوری عمل می‌کنند که مخاطب بهم می‌ریزد و تا مدتی فکرش درگیر است. اما در این‌جا می‌دیدیم که در برخی صحنه‌ها، هنگام حملات دشمن و زمانی که شاهد رفتارهای خنده‌دار این دو شخصیت هستیم و زمانی که بیننده به این صحنه‌ها می‌خندید، در همان زمان عده‌ای شهید می‌شدند و مثل برگ خزان به زمین می‌ریختند. در حالی که مردم هم همچنان در حال خندیدن بودند. چند صحنه را به یاد دارم که هنگام شهادت رزمندگان شوخی‌های فیلم قطع نشد و خنده‌ها نیز ادامه پیدا کرد.

محمدرضا شفاه: یا آنکه کرامت در لحظة شهادت بگوید خیلی الاغی و بعد شهید شود...

محمدباقر مفیدی‌کیا: این‌ها در ساختار کمیک فیلم قابل پذیرش است.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمدرضا شفاه: به جهات فیلمنامه‌ای باید شهادت این آدم برای بیننده با آن‌همه زمینه‌چینی، یک شهادت دردناک باشد. اما نیست.

محمدباقر مفیدی‌کیا: کارگردان نتوانسته بود این صحنه را خوب در بیاورد.

محمدرضا وحیدزاده: اصلا چند تصویر شهادت دردناک در این فیلم بود؟

محمدرضا شفاه: قرار بوده صحنة شهادت برادر او نیز دردناک باشد ولی درنیامده. اما من نباید با این موضع وارد بحث شوم که کارگردان می‌خواست اما نتوانست دربیاورد...

محمدباقر مفیدی‌کیا: من هنوز انتقادهای خودم را به فیلم مطرح نکرده‌ام. اما اصرار داردم اول از این حرف که فیلم «ضد گلوله» وهن دفاع مقدس است، کوتاه بیاییم. چون این حرف به تندروی منجر خواهد شد. مشکل این است که ما به لحاظ اعتقادی این را قبول نداریم که یک نفر به جبهه برود و بعد تغییری نکند.

محمدرضا شفاه: نباید تصویری از شهید ارائه کرد که در لحظة شهادت فحاشی می‌کند.

محمدرضا وحیدزاده:‌ فقط یک تصویر هم نیست. عمدة فیلم در لحظاتی که باید، چیزی را نشان نمی‌دهد. اگر فیلمی ساخته‌ایم که در فضای جنگ می‌گذرد، باید زمانی که تصویری از شهادت ارائه می‌شود، یک اتفاقی بیفتد. در لحظات شهادتِ این فیلم هیچ اتفاقی نمی‌افتد. بدتر آنکه شوخی‌ها در همان لحظات شهادت هم تمام نمی‌شود.

محمدباقر مفیدی‌کیا: فراموش نکنیم که بیان فیلم کمیک است.

محمدرضا شفاه: اخراجی‌ها هم طنز بود. از اخراجی‌ها که لمپن‌تر نداریم.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمدرضا وحیدزاده: حتی «لیلی با من است» خیلی از این فیلم شریف‌تر بود. جریان شبه‌روشنفکری به ما اتهامی می‌زند که رزمنده‌های جوان را در جنگ جَو می‌گرفته است و به خاطر چیزهایی که در گوششان می‌خوانده‌اند به سمت بمب و گلوله می‌رفته‌اند تا به شهادت برسند. این فیلم دقیقاً کوبیدن بر همان طبل است. اجازه دهید از زاویة دیگری وارد شوم. می‌خواهم یک مثالِ به ظاهر غیر مرتبط بزنم. همة ما می‌دانیم که در مسئلة ذکر مصیبت اباعبدالله شرایطی هست که باید رعایت شود. مثلاً نمی‌شود هر روضه‌ای را هر جایی خواند. اصلاً‌ بحث صحت یا تحریف مطرح نیست. همان روضة صحیح و مستندی که در دست هست را نباید هر جایی خواند. روضه را اگر در جایش نخوانی و درست خرجش نکنی وهن خواهد بود. بسیاری از بزرگان می‌گویند نباید روضة باز خواند. چرا؟ مگر واقعیت نیست؟ مگر اتفاق نیفتاده؟ چرا. اما اگر جایی خوانده شود که حقش ادا نشود، اهانت است. دقیقاً می‌گویند وهن است. روضة قتلگاه را فقط باید در ظهر عاشورا و در مجلسش خواند. در غیر این صورت همین روایتی که صحیح هم هست، باعث وهن خواهد شد. حالا نمی‌شود مسئله را این‌گونه مقایسه کرد. اما من تسامحاً به جهت تقریب به ذهن چنین مثالی را مطرح کردم. اگر صحنه‌های شهادت را نیز بی‌تمهید مناسب و بدون بیان سینماییِ لازم نشان دهیم، از نظر من می‌شود وهن.

محمدباقر مفیدی‌کیا: این فیلم کمیک است.

محمدرضا شفاه:‌ اتفاقا این کار غلط است؛ در همان فضای كميك هم تو باید بتوانی حتی لحظات آخر را ارزشمند نشان دهي. اگر این کار را نکنی ضعف است. در «لیلی با من است» فضای آخر فیلم به نظر جدی است؛ ولی باز هم در همان فضا وقتی زن صادق وارد می‌شود، می‌بینیم باز کمدی است. حتی حالت معنوی «لیلی با من است» هم یک‌جورایی بامزه است. مثل «از کرخه تا راین» نیست. یعنی سعی می‌کند با اینکه فرم جدی شده، لحن کمدی‌اش را حفظ کند.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمدباقر مفیدی‌کیا:‌ در انتقادی که از فیلم «طلا و مس» می‌کنند می‌گویند دیالوگ پایانی فیلم که از زبان مدرس حوزه بیان می‌شود به لحاظ مبانی اشکال دارد و این اشکال در فینال فیلم باعث مخدوش شدن کلیت اثر می‌شود. در این فیلم هم دیالوگی که رحیم می‌گوید اشتباه است و از این اشتباه می‌توانیم نتیجه بگیریم که مقدمات هم ایراد دارد. درواقع زاویة فینال فیلم می‌تواند مقدمات را تحت‌الشعاع قرار دهد. اما فرق این فیلم با «طلا و مس» در این است که سازندگان این فیلم بسیار سطحی هستند. درکشان همین اندازه است و با این درکشان سعی کرده‌اند که بی‌احترامی نکنند و یک فیلم معمولی ساخته‌اند. اگر از این موضع وارد شویم که وهن دفاع مقدس بوده، اصلا باعث طرح بی‌جهت آن خواهیم شد. همین که این فیلم بی‌احترامی نکرده از آن ممنونیم.

محمدرضا وحیدزاده:‌ کارگردان نکته‌ای را در جلسة کنفرانس خبری فیلم مطرح کرد که برایم جالب بود. گفت من می‌خواستم فیلمی بسازم که نه این طرفی باشد و نه آن طرفی. نمی‌خواستم لزوماً یک هالة مقدس دور چهرة برخی از این شخصیت‌ها باشد و سعی کردم شهدا را استاندارد نشان دهم. این اصطلاح هالة مقدس را من به خوبی به یاد دارم. خب چرا نباید این هالة مقدس وجود داشته باشد؟ چرا این پرستیژ روشنفکری برای ما بدیهی شده است؟!

محمدرضا شفاه: از موضع ضعف صحبت کرده است.

محمدباقر مفیدی‌کیا: فرض کنیم نه تنها از موضع ضعف صحبت می‌کند، بلکه اصلاً عمد دارد. الان بحثی که مطرح است چیز دیگر است. اگر من بخواهم به خود کارگردان فیلم بپردازم، نتیجة دیگری می‌گیرم. مؤلفی که حداقلِ آشنایی را هم با این مفاهیم ندارد، اصلاً نباید به این حیطه‌ها ورود کند. در مورد اثر باید صحبت کرد که من در آن بی‌احترامی و توهین ندیدم. تنها مشکلی که وجود دارد این است که کسی که کاملاً بیرون از باغ است، وقتی در شرایط جنگ قرار می‌گیرد، حالا نه لزوماً دفاع مقدس بلکه هر جنگی، وقتی مرگ را از نزدیک درک می‌کند، اصلاً روال منطقی قصه این است که کاراکتر به تحول برسد. زیرا مرگ را از نزدیک دیده. پس به لحاظ تکنیکی فیلمنامه ایراد دارد. اگر کاراکتر در روند طی‌شدة این مراحل به نقطة صفر برگردد، غیر منطقی است. حتی یک پیشنهاد مصداقی هم می‌توان برای آن داشت. مثلاً اگر این آدم در اول فیلم نماز نمی‌خواند و در صحنه‌های ابتدایی زنش را می‌دیدیم که می‌گفت نمازت را به کمرت بزن، بعد در پایان می‌دیدیم که این کار را می‌کند و یک نماز کلاغ‌پری می‌خواند و بعد هم می‌رود دنبال سی‌دی فروختنش، باز می‌شد گفت که دیدن توپ و گلوله و درک فضای جبهه بر این آدم تأثیر گذاشته است.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمرضا وحیدزاده: بحث من چیز دیگری است. من می‌گویم این‌که مُد شده، یا حتی جواز ورودی شده که تا می‌خواهیم برای خودمان جایگاهی دست و پا کنیم می‌گوییم من می‌خواهم هالة مقدس را از بین ببرم و می‌خواهم انسان‌های زمینی خلق کنم، خیلی اتفاق نگران‌کننده‌ای است. اصلاً بیخود می‌کنی که می‌خواهی تقدس‌زدایی کنی. مسئله را ساده فرض کرده‌ایم! چه کسی گفته باید تقدس‌زدایی کرد؟ بعضی وقت‌ها باید ایستاد و این سؤال‌ها را پرسید. این نوع برخورد منفعلانه و رو به عقب است. من در این اثر چیزی را که دیدم، کارگردان در جلسة کنفرانس خبری هم گفت. من به عینه دیدم که در این فیلم از مفهوم دفاع مقدس تقدس‌زدایی می‌شد و کارگردان هم گفت که مخصوصاً می‌خواستم این کار را بکنم.

محمدباقر مفیدی‌کیا: معنای تقدس‌زدایی این نیست. من فکر می‌کنم منظور کارگردان این است که نمی‌خواسته فیلمش شعاری باشد. مثل تصویر کلیشه‌ای مرسوم در صدا و سیما. در غیر صورت تقدس‌زدایی کفر است.

محمدرضا وحیدزاده: من از تحول شخصیت‌ها صرف نظر می‌کنم. گذشته از آن دو شخصیت و تحولی که در آن‌ها اتفاق نمی‌افتد، بقیة صحنه‌های مربوط به ایثار و شهادت و جنگیدن رزمنده‌ها و کشته‌شدنشان هم آنقدر مسخره و بدون تمهیدات سینمایی ارائه می‌شود که پذیرفتنی نیست.  

محمدباقر مفیدی‌کیا: خُب جنگ واقعی هم همین طور است.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمدرضا وحیدزاده: مثلاً دشمن تیر می‌زند و یک عالمه آدم شهید می‌شوند، یا می‌بینند که دوشکا در حال رگبار است، ولی باز هم به سمت دوشکا می‌دوند. این‌ها بحث‌هایی فرمی است که با محتوا ارتباط تنگاتنگ دارد. اگر کشته شدن رزمنده‌ها را با اشکالات فرمی فیلم این‌طور ضعیف به نمایش بکشید، بیننده هم از کنار به زمین ریختن این‌گونة رزمندگان به سادگی می‌‌گذرد. شبیه به همان مثال اولی است که گفتم. تصویر واقعی است، اما موهن است. مثل بی‌جا خواندن روضة اباعبدالله است. ممکن است در واقعیت هزار صحنة دیگر هم وجود داشته باشد که از این هم بدتر باشد، ولی اگر در جای درست و به شکل درست و با بیان درستش مطرح نشود، حتی اگر واقعی هم باشد، باز وهن است.

محمدباقر مفیدی‌کیا: این‌طور که تو می‌گویی هر فیلمی که به سراغ مفهوم دفاع مقدس برود وهن است و اصلاً با موضوع دفاع مقدس نباید فیلم کمدی ساخت.

محمدرضا وحیدزاده: من این ادعا را نمی‌کنم. کاری به اخراجی‌های دو و سه ندارم، اما اخراجی‌های یک فیلم خوبی بود. لحظه‌های شهادت در فیلم اخراجی‌ها با وجود آنکه در ژانر کمدی بود، خوب درآمده بود. مثلاً در صحنه‌ای که رزمندگان روی مین می‌رفتند،‌ بیننده به لحاظ دراماتیک و عاطفی درگیر می‌شد. در همان اخراجی‌های ضعیفی که از لحاظ فرم باید در مورد آن مفصل صحبت کرد، در جایی که رزمندگان می‌خواستند بروند روی مین، با موسیقی، با ریتم و با همان زبان الکن فیلم، موقعیتی آفریده شده بود که می‌شد بینندگان بسیاری را دید که در این صحنه بغض کرده بودند و متأثر شده بودند. مثلاً هر قدمی که مجید سوزوکی برمی‌داشت، صدای طبل می‌آمد و میمیک بازیگر هم حس لازم را منتقل می‌کرد. کافی نبود، اما بهتر از این فیلم کار شده بود.

محمدباقر مفیدی‌کیا: این به پرداخت کارگردان بازمی‌گردد. من هم اگر مخاطبی را نمونه بیاورم که در لحظة شهادت شخصیت موجی فیلم «ضد گلوله» بغض کرده است مشکل حل می‌شود؟ مثلاً می‌توانم بگویم نفر کناری من بسیار متأثر شده بود. این که ملاک نیست. چون شما در آن فیلم صحنه را آهسته دیده‌ای و احساس کرده‌ای صحنة شهادت را کش داده است، چنین برداشتی داری. در فیلم «ضد گلوله» هم در صحنه‌ای که فرمانده شهید می‌شود، انفجاری رخ می‌دهد و فرمانده پرت می‌شود و ما در آنجا یک دقیقه سکوت داشتیم و در همان‌جا متوقف شده بودیم. این یعنی اینکه احترام گذاشته است.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمدرضا وحیدزاده: منظورم این نیست که لزوماً هرکسی فیلم را اسلومیشن کرد و موسیقی اندوه گذاشت کار تمام است. من آن نمونه را فقط برای مثال مطرح کردم. مثال دیگرش «نجات سرباز رایان» است که نه موسیقی دارد و نه اسلومیشن است و نه متوقف می‌شود. همه کشته می‌شوند و فیلم با سرعت به جلو می‌رود. ولی صحنه‌ها را به شکلی طراحی کرده که تأثیرگذار است. ممکن است هرکارگردانی از یک ابزاری استفاده کند.

محمدباقر مفیدی‌کیا: کلمات تو اشتباه است. من از کلمة «وهن» می‌ترسم. اگر با این موضع به سراغ نقد برویم می‌شویم آدم‌های تندرو. من هم از این فیلم انتقاد دارم؛ زیرا معتقدم که نمی‌شود کسی گمراه به جبهه برود و مرگ را ببیند و گمراه هم برگردد. این دروغ محض است. اما وهن نیست.

محمدرضا وحیدزاده: نکتة دیگری هم وجود دارد. گذشته از بحث قبلی، این فیلم مفهوم مرگ‌آگاهی را هم به سخره گرفته است. تصویری که از مرگ‌آگاهی ارائه می‌کند قابل تأمل است. آدمی را نشان می‌دهد که به جهت بیماری و به این دلیل که به زودی خواهد مرد، با خود می‌گوید حالا که قرار است بمیرم بگذار طوری بمیرم که پولی هم به زن و بچه‌ام برسد. البته من نمی‌دانم در آن برهة تاریخی از جنگ آیا به خانواده‌های شهدا حقوق می‌دادند یا خیر؟ چون تا مدت‌ها بحث حقوق مطرح نبوده است. حالا با فرض صحت این بحث هم، اینکه آدمی که بیمار است و تا چند روز دیگر می‌خواهد بمیرد و به خاطر اینکه سودی نصیبش شود، خودش را در معرض تیر و خمپاره قرار دهد، توهین به مفهوم مرگ‌آگاهی است.

محمدباقر مفیدی‌کیا: زمانی توهین به مفهوم مرگ‌آگاهی است که این آدم با همین تصور برود و شهید بشود؛ که نمی‌شود. اگر شهید می‌شد این نکته درست بود. همه بی‌دلیل شهید می‌شدند و این هم شهید می‌شد. ولی نشد. تا آخرین لحظه هم گمان می‌کردیم بالاخره شهید می‌شود و نمی‌دانستیم کارگردان می‌خواهد چه کار کند. فرمانده شهید شد، ولی این نه. نکتة خیلی مهم فیلم این بود که قرار بود این آدم دو ماه دیگر بمیرد. ولی نمرد. اتفاقاً فیلم تمام تلاشش را کرده بود که نشان دهد که علی‌رغم همة پیشبینی‌ها و معادلات پزشکی این اتفاق نمی‌افتد. تعمد داشت و راجع به آن هم حرف زد و سعید آقاخانی هم دو بار در فیلم گفت که مرگ دست اوستاکریم است. این یعنی اینکه ما اعتقاد به چیزی داریم که فراتر از همة این پیش‌بینی‌هاست. من فکر می‌کنم اگر نکتة مثبت فیلم را این‌طور منفی ببینیم، ممکن است نکتة منفی آن هم مخدوش شود. من از این فیلم برداشت توهین به مفهوم مرگ‌آگاهی را نکردم. به نظرم مهم‌ترین چیزی که راجع به این فیلم می‌توان گفت این است که کارگردان وارد حیطه‌ای شده است که شناخت صحیحی از آن ندارد. درگیر عوالم روشنفکری است. فکر می‌کند قشنگ‌تر این است که این آدم‌ها هالة قدسی نداشته نباشند. حالا معنی هالة قدسی چیست؟ ممکن است معنایش این باشد که تصویر شهدا در آن مثل فیلم‌هایی که در تلویزیون می‌بینیم نباشد. ممکن هم هست که معنایش این باشد که اصلا چرا شهادت را مقدس نشان دهیم. شهادت که اینقدر مقدس نیست. این دیدگاه، بسیار خطرناک است. من معتقدم اگر احتیاط نکنیم با افتادن به دام اولی، ممکن است به دام دومی هم بیفتیم. یعنی جنگیدن با این مفهوم اولی که باید با تلاشی هنرمندانه همراه باشد، اگر با بی‌تدبیری و سهل‌گیری صورت بگیرد، می‌تواند منجر به دومی بشود.

محمدرضا شفاه: من معتقدم کارگردان در همین زمینه کوتاهی کرده و دقیقاً در بخش‌هایی که خواسته تعادل را رعایت کند و در جاهایی که کوتاه آمده، دچار لغزش شده است. دلیل این هم به درک پایینش از این مفاهیم بازمی‌گردد. اتفاقا کارگردان مدعی است و می‌گوید من این حوزه را بسیار خوب می شناسم و فیلمم هم بسیار خوب است.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمدباقر مفیدی‌کیا: مسئله این‌جاست که من اگر بخواهم با موضع شما به سراغ فیلم بروم جلوی این لیست اول نام «سیزده 59» را قرار می‌دهم. یعنی از نظر من سامان سالور محکوم‌تر است. در این فیلم یک آدم سالم را نمی‌بینیم. همه معتاد، رانت‌خوار، اطلاعاتی، قهوه‌چی، مارگیر و... هستند. بعد از آن یکسری فیلم‌های دیگری است که مدعی هم هستند. امثال سامان سالور مدعی هستند و می‌گویند ما لطف کرده‌ایم. زیرا در پایان فیلم بسیجی‌ها بدون کلاه به ارتشی‌ها احترام می‌گذارند. مضحک‌تر از این نمی‌شود.

محمدرضا وحیدزاده: ما نباید این را معیار قرار دهیم. اینکه چنین فیلم‌هایی بسیار بد هستند، حرف کاملاً درستی است. شبیه به همین بحث را راجع‌به فیلم «پنجشنبة آخر ماه» هم داشتیم. اما این نگاه نباید باعث شود که از کنار مشکلات چنین‌ آثاری به آسانی عبور کنیم. به دلیل اینکه فیلم‌های دیگری جلوتر از این فیلم هستند و این هم یکی دیگر از این فیلم‌هاست، نباید به این نتیجه برسیم که پس عیب ندارد.

محمدرضا شفاه: اگر به یاد داشته باشی دربارة «طلا و مس» نیز چنین مباحثی مطرح بود و در خصوص نتیجه‌‌گیری فیلم و تصویری که فیلم در نهایت ارائه می‌کند، گفتگوهای بسیاری داشتیم. تازه این در حالی است که در فیلم «طلا و مس» مخاطبین مذهبی در مورد وهن بودن این فیلم نگرانی نداشتند. ولی در مورد این فیلم عمدة بچه‌های مذهبی بعد از دیدن فیلم درگیر شک و تردید بودند. این نشان می‌دهد که این فیلم چیزهایی را منتقل می‌کند و با چیزهایی بازی می‌کند و روی خط قرمزهایی حرکت می‌کند که مخاطب دغدغه‌مند به گمان می‌افتد که شاید فیلمساز حسن نیت ندارد. اما این ظن در مورد «طلاو مس» وجود نداشت.

محمدباقر مفیدی‌کیا: به خاطر اینکه فیلمساز «طلا و مس» باهوش‌تر و حرفه‌ای‌تر است. فیلم «ضد گلوله» رو بازی کرده و غیر حرفه‌ای بوده است. من می‌گویم باید در موضع نقد ایراد اساسی را پیدا کرد. ایراد اساسی این فیلم این است که در روند شخصیت‌پردازی یک امر غیر واقع اتفاق می‌افتد و آن هم این است که یک کاراکتر تا اوج بحران پیش می‌رود و وقتی برمی‌گردد هیچ تغییری در او ایجاد نمی‌شود. یعنی اینکه ما یک چیز غیر واقعی نشان داده‌ایم و این ایراد اساسی به تکنیک فیلم بازمی‌گردد و ربطی به محتوا ندارد. مشکل فیلمنامه است. کاراکتر وقتی سفری را آغاز می‌کند و برمی‌گردد باید فرقی با نقطة اول داشته باشد.

محمدرضا شفاه: فیلمساز ممکن است همین را یک قدرت‌نمایی بداند و با خودش فکر کند این ویژگی فیلمنامة این فیلم است. من در اینجا ساختارشکنی می‌کنم. به‌ویژه که رعایت چنین تکنیک‌هایی در خصوص مفاهیمی همچون جنگ همیشه هم امکان‌پذیر نیست.

ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  |دانلود فیلم ضد گلوله  | دانلود مستقیم فیلم ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم ضد گلوله  | فیلم زیبای ضد گلوله  | ضد گلوله  فیلم |بازیگر فیلم ضد گلوله  | بازیگران فیلم ضد گلوله  | بازیگر زن فیلم ضد گلوله   |بازیگر مرد فیلم ضد گلوله  | دانلود فیلم | دانلود عکس | عکس های ضد گلوله  | عکسهای ضد گلوله  | عکس های فیلم ضد گلوله  | عکسهای فیلم ضد گلوله   |تصاویر فیلم ضد گلوله  | تصاویر فیلم زیبای ضد گلوله  | داستان فیلم ضد گلوله  | داستان فیلم زیبای ضد گلوله  | موضوع فیلم ضد گلوله  | خلاصه ی فیلم ضد گلوله  | خلاصه داستان فیلم ضد گلوله  | خلاصه تصاویر فیلم ضد گلوله  | آنونس فیلم ضد گلوله  | تماشای آنلاین فیلم ضد گلوله  | لینک تورنت فیلم ضد گلوله  | طرفداران فیلم ضد گلوله  | فیلم ضد گلوله  در جشنواره | فروش فیلم ضد گلوله

محمدباقر مفیدی‌کیا: گذشته از تحول، این شخصیت حتی تغییر هم نکرده بود. لااقل می‌توانست از مرحلة یک به مرحلة دو برود. زیرا این سفر را طی کرده. اما یک دور تسلسل زده و این دور تسلسل در کاراکتر اصلا امکان‌پذیر نیست. من نمی‌توانم با یکسال دیگرم برابر باشم. حتی اگر هیچ سفری هم طی نکنم قطعا باید با الانم فرق کنم. این فیلم این نکته را درست درنیاورده بود. با فضای کمدی هم درست نمی‌شود؛ فیلم از لحاظ تکنیکی و شخصیت‌پردازی محل اشکال است. یک ایراد اساسی‌تر این است که آدمی که فهمیده یک ماه دیگر می‌خواهد بمیرد نمی‌تواند یک‌شبه اینقدر شجاع شود. دفعة اول که گلوله را می‌بیند باید بترسد....

محمدرضا شفاه: تو به جای آنکه از منظر وهن وارد شوی از منظر ضعف وارد شده‌ای.

محمدباقر مفیدی‌کیا: باید فیلم را فنی نقد کرد.

محمدرضا شفاه: اصلا بحث ما هم غیر فنی نیست. ببینید فیلم مضمونی دارد و وقتی راجع به مضمون صحبت می‌شود بحث فنی است. حالا اگر اگر فیلمنامه چنین اشکال فنی‌ای را نداشت، ولی نهایتاً در محتوا با اشکال مواجه بود، چطور؟ یعنی ما به جایی می‌رسیدیم که این فیلم از جهت تکنیکی خوب بود، ولی با دیدگاهش همه‌چیز را زیر سؤال برده بود.

محمدباقر مفیدی‌کیا: در همین جاست که بحث یکی بودن فرم و محتوا پیش می‌آید. شما وقتی منظر نقد خود را مجرد می‌کنی و از محتوا به صورت جداگانه سخن می‌گویی با دیدگاهی مخالفت می‌کنی که حرف آوینی بود.

محمدرضا شفاه: اگر منظر نقد، بحث مضمون باشد در تقابل با آن دیدگاه نیست. آیا اگر فیلمی قواعد فیلمنامه‌نویسی را رعایت کرد، لزوماً فیلم اسلامی است و ما نمی‌توانیم مشکلی با محتوایش داشته باشیم؟ بحث مضمون هم بحث فرمی است و به درون‌مایه و ایدة اولیه می‌پردازد. مثلاً اگر فیلمساز می‌خواهد مرگ‌آگاهی را رد کند، همة فیلمنامه‌اش زیر سؤال خواهد رفت. اگر می‌خواست شهادت را تمجید کند هم باز فیلمنامه‌اش ضعیف بود. هر دو حالتش امکان دارد. الان برای من ثابت نشده که این آدم می خواهد چه کار کند؟ من اگر بخواهم از همین زاویه وارد شوم و فرض کنم که می‌خواهد دفاع کند و با نگاه مثبت به مفهوم شهادت بپردازد، باز هم نمی‌پذیرم که به‌درستی از عهدة این کار برآمده است.

 

منبع:وبلاگ ایران حامی

 
تعداد بازدید از این مطلب: 6009
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

شنبه 8 آذر 1393 ساعت : 11:35 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
نظر فراستی در باره سینمای دینی
نظرات
 

من این نوع سینمای دینی را نمیفهمم

***************************************************

 مسعود فراستی(منتقدسینما) : من آن سینمای دینی كه این آقایان می‌فهمند را نمی‌فهمم. سینمای دینی از نگاه دوستان مفهوم دینی و قصه‌ دینی است. قصه دینی انتخاب كردن فیلم دینی نمی‌سازد.

قبل از انقلاب یك سینمای بی‌هویت و غیرمماس با مردم داشتیم و اساسا یك سینمای وارداتی، مستهجن و در خدمت شاه بود كه به آن "فیلمفارسی" می‌گفتیم.
 در كنار این سینما هم یك سینمای روشنفكری از اواخر دهه 40 شكل گرفت كه این سینما هم مرتبط با مسایل جدی و فردی مردم نبود. آدم‌هایی مثل مهرجویی، كیمیایی، تقوایی، كیارستمی و حاتمی به شكل‌های مختلفی در این سینما كار می‌كردند، بعد از آن هم ابتذال و تخریب مردم ایران توسط فیلمفارسی از در بیرون رانده شد.
 چند سالی بعد از انقلاب صاحب سینما نبودیم تا موقعی كه اوایل دهه 60 سینمای بعد از انقلاب شكل گرفت. در این میان با یك سری فیلم‌های اروپای شرقی، فیلم‌های انقلابی یا فیلم‌ها به ظاهر انقلابی كه از كشورهای آمریكایی لاتین و اروپای شرقی می‌آمدند، مواجه شدیم.
 آرام آرام تصمیم گرفتیم كه خودمان هم فیلم بسازیم. فیلم‌های بعد از انقلاب فیلم‌هایی بودند كه از انقلاب فقط عنوان‌های انقلاب را یدك می‌كشید ولی تفكر و ساختار همان تفكر و ساختار قبل از انقلاب بود.
 سینمای بعد از انقلاب توسط عده‌ای از دوستان كه دغدغه فرهنگی و عرفان اسلامی داشتند شكل گرفت. شكل‌گیری سینما بعد از انقلاب از اساس غلط انجام گرفت. یعنی ما با این پدیده یا مدیوم هنری از اول اشتباه برخورد كردیم و فكر می‌كردیم چون فیلمفارسی قسمت عمده‌ای از سینمای ایران را گرفته بود باید سرگرمی را از سینمای ایران بگیریم. این تفكری است كه دوستان‌ ما در بنیاد فارابی و وزارت ارشاد آن را نمایندگی كردند و رفتند به سمتی كه سینما را از سرگرمی تهی كنند و گفتند كه سرگرمی چیز بدی است.
 این اساس انحراف بود و به جای سرگرمی چیزی را به سینما تحمیل كردند كه به شدت خسارت‌زا بود. آن‌ها عرفان سینمایی را آوردند كه نه عرفان بود و نه سینما. عرفان را به جای سرگرمی گذاشتند. مخاطب با این سینما قهر كرد و بعد از یك دهه از این سیاست‌گذاری به جایی رسیدیم كه الان ادامه همان مسیر است.

حذف سرگرمی از سینما اولین انحراف است

 حذف سرگرمی از سینما اولین انحراف است چراكه مخاطب عام به سینما نمی‌رود كه بحث فلسفی گوش دهد یا بحث‌های نظری عرفانی را به تصویر ببرد. به سینما می‌رود كه در درجه اول سرگرم شود و بعد از این كه سرگرم شد با دل در سینما می‌نشیند و از اندیشه لذت می‌برد.
حذف سرگرمی مساوی است با از بین بردن ماهیتی كه سینما با آن شكل می‌گیرد؛ یعنی مخاطب. سینما بدون مخاطب معنی ندارد و به فعل تبدیل نمی‌شود. سینما بر خلاف دیگر هنرها سرگرمی در درون آن قرار دارد. جذابیت و سرگرمی بخشی از ذات سینما است و از این طریق است كه باید هنر پدید بیاید.
یكی از بزرگان تاریخ سینما به درستی می‌گفت كه در سینما هنر از پس سرگرمی می‌آید. این نكته‌ای بود كه شهید مرتضی آوینی به خوبی می‌فهمید. بحث مخاطب در سینما یكی از دعواهای جدی شهید مرتضی آوینی با روشنفكران در اوایل دهه 70 بود. بحث مخاطب هم‌چنان بحث مهم سینمای ما است.
در سینما با كلام سر و كار نداریم بلكه با تصویر سر و كار داریم؛ یك تصویر متحرك و دگرگون‌ساز. این تصویر ویژگی‌ها و تعاریف خودش را دارد. تعریف تصویر در عینی بودن آن است برخلاف كلام كه عینی نیست. آبجكتیو بودن تصویر حد و رسم تصویر است. پس با مدیومی طرف هستیم كه باید از این ویژگی و ماهیت بگذرد تا اثرگذاری داشته باشد.
 اگر می‌گوییم تصویر حد و رسم معینی دارد یعنی اصل آن بر عینیت استوار است. اگر خلاف این رویكرد به آن نگاه كنیم اثربخشی آن را از بین بردیم. شما در ادبیات به راحتی می‌توانید از مرگ، عشق و ایثار حرف بزنید اما در سینما نمی‌توانید. در سینما عشق، مرگ و ایثار مشكل نمی‌گیرند مگر از طریق مرده، عاشق و ایثارگر. این تفاوت جدی سینما با ادبیات است.
در سینما از فیزیك به شیمی می‌رسیم و از فیزیك به متافیزیك می‌رویم. بدون گذار از فیزیك، ظاهر و عینیت هیچ مفهوم متافیزیكی در سینما شكل نمی‌گیرد.
 عرفان یك مقوله به شدت دلی و از سمت دیگر به شدت سابجكتیو و مدیوم اصلی آن غیر از سلوك فردی در ادبیات عرفانی است. این را بخواهیم به زبان سینما ترجمه كنیم فاجعه‌ای می‌شود كه با آن روبه‌رو هستیم. عارفان مختلف در فیلم كودك، فیلم جنگی یا فیلم ملودرام ظاهر می‌شوند كه باعث خنده ما می‌شوند چون نه این‌ها عارف هستند و نه این سینما، سینما است.
 این مشكل هم‌چنان در سینما وجود دارد. هنوز بسیاری از طرفداران انقلاب و بسیاری از مسلمانان معتقد به انقلاب و جنگ فكر می‌كنند كه باید بدون در نظر گرفتن ذات و تصویر مفهوم‌سازی كنند.
 فیلم‌نامه اولین مرحله فیلم‌سازی است؛ قصه‌ای كه به تصویر تبدیل می‌شود، شخصیت‌هایی كه در آن قصه زندگی می‌كنند و فضایی كه از این قصه ناشی می‌شود. این‌ها اله‌مان‌هایی هستند كه به كمك آن‌ها می‌توان مفهوم‌سازی كرد. اگر قصه، رویداد، فضا و شخصیت را از سینما بگیریم و بخواهیم بیرون از آن‌ها فیلم بسازیم آب در هاون كوبیدن است. نه مفهومی ساخته و نه چیزی منتقل می‌شود.
شعارهای ارزشی، مفاهیم قابل اتكا و قابل افتخار ما فقط در سینما امكان بروز دارد و باید منتقل شود وگرنه هر چه قدر نیت خیر و انقلابی داشته باشیم كار به جایی نمی‌رسد. اختلاف ما با سینمای هالیوود در قصه‌پردازی است ما می‌خواهیم بیرون از قواعد مفهوم بسازیم. این موضوع دردسر سینمای ما از دهه 60 تاكنون است. سینمای عرفانی پس از ایجاد آرام آرام شكست خورد و به یك اسم مستعار دیگر به نام سینمای معناگرا رسید كه به شدت بی‌معنا است.
سینمای معناگرا در اثر یك سوءتفاهم به وجود آمد و این تصور را به همراه داشت كه معنا خارج از اسمیت و بیرون از شكل است. این را شاعران قدیم ما به درستی فهمیدند و دوستان معناگرا و عرفانی ما نمی‌فهمند. به همین دلیل سینمای ما از لحاظ نظری پیشرفت نمی‌كند. از لحاظ علمی نیز آن بخشی كه باید جدی می‌شد و مسایل آرمانی و نظری ما را بیان می‌كرد به بن‌بست رسید.
عده‌ای سینمایی را كه بعدها معناگرا نامیده شد سینمای فاخر می‌نامند. سینمای فاخر را هم به این صورت درك كرده‌اند كه هم معنازده باشد و هم بسیار پرخرج. من با تمام این نوع سینماهای عرفانی، معناگرا و فاخر مخالف هستم و دلیل اصلی من این است كه راه سینمای ایران باید از سرگرمی رد شود و مخاطب‌بیار، كم خرج، بی‌ادعای روشنفكری و مماس با سینما و فرم باشد.
 از این رو است كه معتقدم سینمای دولتی سینمای ناموفقی است و راه حل نیست؛ كج راه است. اساس سینمای دولتی بر سفارش استوار است نه بر اعتقاد و آزادی. سینمای معناگرا و سینمای سفارشی سینمای خوارج‌پروری است. افرادی كه به چیزهایی كه سفارش می‌گیرند اعتقاد ندارند اما به دلیل بودجه و امكانات شكل آن را به خود می‌گیرند و فیلم معناگرا می‌سازند.
 این یكی از آفت‌های سینمای ایران است. به جای این كه صداقت، سلامت، راستی و سواد را در سینما ترویج كنیم، دروغ، ریاكاری، نفاق و خوارج‌پروری را ترویج می‌كنیم با تئوری‌های غلطی كه از بن غلط هستند. اساس اشتباه ما این است كه سینما را نمی‌فهمیم و اشتباه دوم این كه به جای آزادی به فیلم‌ساز و هنرمند سفارش می‌دهیم.
 اگر از خودمان، تفكرمان و از جنگ‌مان مطمئن باشیم و به آن افتخار كنیم جوی به وجود می‌آوریم كه آدم‌هایی از این جنس بیایند و كار جدی انجام دهند نه بر عكس كه سفارش دهیم و آدم‌هایی بیایند كه فقط به خاطر پول و امكانات شكل سفارش‌دهنده را به خودشان بگیرند. این همان چیزی است كه با آن مواجه بودیم كه یا سوپراستار از آن بیرون می‌آید یا همه آن فرشته‌بازی می‌شود. فرشته‌ها هم كه در سینما و تلویزیون هیچ تعریف جدی ندارند چرا فرشته‌ از انسان مهم‌تر است؟ مگر در قرآن نیامده كه انسان خلیفه خدا است. آن فرشته‌بازها كجا هستند.
 سریال‌های ما پر از فرشته‌های مقوایی و دروغینی است كه فقط پول می‌خورند و زنده می‌مانند. پس این معناگراهای دروغین با بی‌سوادی كامل و سوءاستفاده از وضع به زندگی غیرهنری و غیرسالم اقتصادی‌شان ادامه می‌دهند.
 این وضع برای كسانی كه این گونه زندگی می‌كنند خوب است اما برای جوانان جدی شهرستانی كه دچار این فسادهای فكری نیستند بسیار بد است. گاهی با چماق فروش ما را ساكت می‌كنند و گاهی با این عناوین كه فلان فیلم موضوع دینی دارد، فلان فیلم معناگرا و عرفانی است ما را ساكت می‌كنند اما ما تا جایی كه شده ساكت نشدیم.
 من سینمای دینی را كه این آقایان می‌فهمند را نمی‌فهمم. سینمای دینی از نگاه دوستان مفهوم دینی و قصه‌ دینی است. قصه دینی انتخاب كردن فیلم دینی نمی‌سازد. قصه بعد از این كه شكل گرفت و به فرم سینمایی رسید به محتوای دینی می‌رسد. ما می‌توانیم یك قصه دینی را طوری پرداخت كنیم كه حس دینی را منتقل نكند. این فیلم‌ها اثرهای دینی نیستند بلكه اثرهای تاریخی هستند چرا كه حس دینی را منتقل نمی‌كنند. تعداد بسیار كمی از فیلم‌ها سوال دینی دارد اما ما نه سینمای دینی داریم و نه فیلم كامل دینی.
 در سینمای دولتی میلیاردها از جیب دولت خرج می‌شود و فیلم‌های بی‌اثر و بی‌مخاطب ساخته می‌شود. یكی به خودش می‌گوید معناگرا، دیگری فاخر و دیگری دینی، همان فیلم ساخته می‌شود و مخاطب به آن‌ اهمیت نمی‌دهد.
 سینمای دولتی فیلم‌ساز را فاسد می‌كند. فیلم‌ساز زحمت می‌كشد كه فیلمش با مخاطب ارتباط برقرار كند چه خوب باشد و چه بد. سینمای دولتی فیلم‌سازان را از مردم دور می‌كند و دورشدن اهل هنر از مخاطب یعنی مرگ اهل هنر. سینمای دولتی خود را حایل بین اثر، فیلم‌ساز و مردم می‌كند كه این هم به مرگ می‌انجامد.
 ما ضوابط و اصولی داریم كه باید با صدای بلند بگوییم نه با شرمندگی. دست‌تان را در جیب‌تان بگذارید، با مردم ارتباط برقرار كنید و فیلم بسازید.
حاصل 30 سال سینمای ما در شان انقلاب اسلامی نیست

 حاصل 30 سال سینمای انقلاب اسلامی سینمایی است كه در شان انقلاب نیست. مقام معظم رهبری در شهادت شهید آوینی فرمودند «عرصه فرهنگ و هنر خاكریز فتح نشده‌ انقلاب است» و هم‌چنان فتح نشده باقی می‌ماند، اگر این‌گونه ادامه دهیم. با آسیب‌شناسی این خاكریز و درست قرار دادن آن سر جای خود و با تغییر جدی ساختار ممكن است كه به فتح نزدیك شویم. با كف زدن برای همدیگر و ادامه این مسیر به هیچ جایی نمی‌رسیم و مرتب فرو می‌رویم و مرتب نیرو از دست خواهیم داد.
 در دهه 60 یكی‌دو نفر فیلم خوب جنگی ساختند. اما وقتی زندگی‌ آن‌ها عوض شد و شرایط اجتماعی‌شان تغییر كرد دیگر از دل‌شان فیلم جنگی بیرون نیامد، رفاه پرچم او شد، از مسؤولان باج گرفت و به مردم فخر فروخت. این سیر تمام است. ما در شرایط تولید فرهنگ نیستیم. اكنون در شرایط جنگ كه دوران طلایی ما بود نیستیم. قبلا شهید گمنام یا سردارانی مثل شهید همت و باكری و ذاكری الگو بوده‌اند اما الگوهای امروزی چه هستند؟ بر روی در و دیوارها از یك طرف عكس شهدا است و از طرف دیگر رفاه‌زدگی به اعلا درجه در كلان‌شهرها به خصوص در تهران حاكم است.
 چگونه یك بازیگر تقاضای یك میلیارد دستمزد می‌كند؟ چگونه دو میلیارد می‌گیرند و فیلمی می‌سازند كه یك چهارم این را هم خرج نمی‌كنند؟ چه چیزی را تبلیغ می‌كنید؟ تنها افتخار آقایان در این یكی‌دو سال اخیر جایزه بی‌ارزش اسكار بوده است و در همه جا می‌خواستند فراستی را حذف كنند.
 سینمای ما سینمای میدان ونك به بالا است. حاصل 30 سال سینمای دولتی سینمای جشنواره‌ای است. با پول دولت فیلم ساخته شده كه آن ور رفته و اوپوزیسیون‌بازی درآورند. اخیرا روشنفكران شكست خورده زیر پرچم اصغر فرهادی جمع شده‌اند و همه افتخار می‌كنند كه فیلمی آمد كه به آن افتخار كنیم.
 در خصوص فیلم "جدایی نادر از سیمین"، بایدتصریح كنم: من 2 سال پیش پس از نمایش این فیلم در جشنواره فجر درباره‌اش صحبت كردم و گفتم كه فیلم بدی است. دلیل من این است كه تصویری كه این فیلم از ایران ارایه می‌دهد تصویر نیمه مدرنی است و مردم در آن درگیر دروغ هستند. این تصویر ملت ما است كه بیش‌تر از پنجاه جایزه خارجی گرفته به نام "یك جدایی". این تصویر ما است؟ در خصوص فرم فیلم هم باید گفت كه این فیلم دارای فرمی شلخته و دروغین است. این چه فیلمی است كه نه شخصیت دارد و نه فرم جدی سینمایی؟ حرف اصلی آ‌ن نیز نسبت دادن دروغ، توجیه دروغ، نسبیت‌گرایی و مهاجرت است.
معاونت سینمایی وزارت ارشاد، قبل از گرفتن جایزه گلدن گلوب گفت اگر آمریكایی‌ها به این فیلم جایزه ندهند نشان دشمنی امریكا با ما است. گفتم اگر جایزه بدهند. چه؟ نشان دوستی آن‌ها با ما است؟ گفتند بله نشان چراغ سبز به ما است. این تحلیل ساده‌لوحانه‌ای است. دادن اسكار، گلدن گلوپ و تمام جایزه‌های خارجی به این فیلم در راستای سیاست تحریم غرب علیه ما است. ایرانیان مقیم خارج از كشور و روشنفكران شكست خورده در ایران پشت این فیلم جمع شدند و هم‌چنین مسوولان ما. چرا این‌ها با هم متحد می‌شوند؟ چرا روشنفكر با مسؤولان هم فكر و هم موضع می‌شوند؟ چرا در دفاع از بی‌هویتی مسابقه دارند؟
 من به این اثر و این جوایز افتخار نمی‌كنم. من به اثری افتخار می‌كنم كه مسایل مردم ما باشد و به مردم ما احترام بگذارد. من به اثری افتخار می‌كنم كه سرش پایین و افتخارش پیوند با مخاطب خود باشد. من به اثری افتخار می‌كنم كه فرم ملی داشته باشد.
 در ایران هم‌چنان دولت مسؤول سینما است. كاش به طور واقعی مسؤول بود و این قدر بی‌سیاستی و بی‌انگیزگی و باج دادن بر سینما حاكم نبود. از دولت پول می‌گیرند و هر كس هر كاری كه دلش می‌خواهد می‌كند. دولت باید از سینما بیرون بیاید و سینما را به دست اهالی سینما بدهد و نظارت كند.
                                                                                                        منبع : مشرق
تعداد بازدید از این مطلب: 5043
موضوعات مرتبط: سینمای دینی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

شنبه 5 مهر 1393 ساعت : 9:44 بعد از ظهر | نویسنده : م.م

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
تقدیم به عزیز سفرکرده ام (فاطمه) .گرچه ناگهان مراتنها گذاشتی ولی به دیداردوباره ات امیدوارم،درلحظه موعودی که ناگهان میآید. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- د رقرونی هم دور وهم نه چندان دور( ایران )باوجود نشیب و فراز های تاریخی بسیارش در بازه های زمانی مکرر،همواره ابرقدرتی احیا شونده و دارای پتانسیل و استعدادبالا برای سیادت برجهان بود .کشورما نه تنها از نقطه نظرقابلیتهای علمی و فرهنگی ،هنری ،ادبی و قدرت نظامی یکی از چندتمدن انگشت شماری بود که حرف اول را دردنیاهای شناخته شده ی آن زمانها میزد، بلکه در دوره هائی طلائی و باشکوه ،قطب معنوی و پرجلال و جبروت جهان اسلام نیز بشمار میرفت . در عصر جدید که قدرت رسانه بمراتب کارآمد تر از قدرت نظامیست باید قابلیتهای بالقوه و اثبات شده ایرانی مسلمان را برای ایجاد رسانه تعالی بخش،درست و کارآمدبه همه یادآوری نمودتا اراده ای عظیم درهنرمندان ما پدید آید درجهت ایجاد (سینمای متعالی)و پدیدآوردن رقیبی متفاوت و معناگرا برای سینمای پوچ ،فاسد و مضمحل غرب و شرق نسیان زده و بالاخص " غول هالیوود"که برکل جهان سیطره یافته است.شاید بپرسید چرا سینما؟...جواب این است : سینما تاثیر بخش ترین رسانه در عالم است و باآن میتوان وجود معنوی انسانها را تعالی دادویا تخریب کرد...و متاسفانه تخریب کاریست که در حال حاضر این رسانه با عمده محصولات خودبه آن همت گماشته است و تک و توک محصولات تعالی بخش آن همیشه در سایه قراردارندو بخوبی دیده نمیشوند چون جذابیت عام ندارندو قادر به رقابت با موج خشونت و برهنه نمایی موجودنیستند. دادن جذابیت و عناصر لذت بخش نوین و امتحان نشده بدون عوامل گناه آلود به محصولات تصویری بگونه ای که بتواند بالذات ناشی از محصولات سخیف و ضد اخلاقی رقابت نماید کاریست بس پیچیده که نیازمند فعالیت خالصانه مغزهای متفکر ومبتکراست و من فکر میکنم این مهم فقط از عهده هنرمندان و متفکران ایرانی برخواهد آمد و شاید روزی که من نباشم محقق گردد...شاید
منو اصلی
موضوعات
لینک دوستان
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 193
:: کل نظرات : 70

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 25

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان CINTELROM و آدرس cintelrom.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.